غیر ممکن یعنی...
بشنوید...
غیر ممکن یعنی...
بشنوید...
یه شبایی هست در حد مرگ خوابت میاد ولی هرکاری میکنی خوابت نمیبره...
یه چیزیه که مانع خوابیدنت میشه...
یه چیزایی مثه فیلم از جلوی چشمات رد میشن و عذابت میدن....
خاطرات...
دلتنگی...
فکر...
خیال...
نمیدونم اسمشون چیه...
هرچی که هست داغونت میکنه...
حتی دیگه آهنگ های سامان ومهدی و میثم و مرتضی و بابک و ....هم ازکلافگیت کم نمیکنه...
اونوقته که دفترچه خاطراتی که خیلی وقته توش ننوشتی رو باز میکنی...
خاطراتت قبلت و مرور میکنی...
خاطراتی که باهات چه ها که نکرده...
خوب...
بد...
فرقی نمیکنه هرخاطراتی که ازش باشه و خودش نباشه
مثله نمکیه که رو زخم دلت میپاشن....
آخرش دلت و به دریا میزنی و...
مینویسی...
از هر دری...
از چیزای بی ارزش که ناراحتت میکنه...
از همه چی که باعث شده بیشتر از همیشه تو خودت بشکنی و دم نزنی...
و درنهایت...
به قرص خواب متوصل میشی که بخوابی...
دوازدهمین نوشته ای که دیشب داخل دفترچه خاطراتم نوشتم:
تَـهــِ اتوبوس آن صَندَلےِ آـפֿـَرِ ڪِنآرِ شیشـهــ....
بِهــتَریـن جآےِ دُنیآست...
بَرآےِ اینڪِ ᓄـُچآلِهـ شَوے دَر פֿـودَت...
سَرَت رآ بِچَسبآنے بِ شیشهـ وَ زًل بِزَنے بِهـ یِڪ جآے دور...
وَ ᓅـِڪر ڪًنے بِ چیزهــآیے ڪِ دوست دآرے...
وَ ᓅـِڪر ڪُنے بِ פֿـآطِرآتے ڪِ آزارَت ᓄـیدَهــند...
وَ گآهــے چَشـᓄـآنت פֿـیس شود، اَز ᓗـضور پُررَنگِ یِڪ פֿـیآل...
وَ یآدَت بِرَود ᓄـَـᓆـصَد ڪُجآست...!
وَ دِلَت بِـפֿـوآهــَد دًنیآ ب اَندآزِهـ هــَـᓄـین گوشهـ اتوبوس ڪوچَڪ شَود...
دِنجُ تنهــآ....
وَ آهـ بِڪِشے اَز یآدآوَرےِ ᓗـِـᓄـآـᓆـَت هــآےِ عآشِـᓆـانِهـ اَت...
شیشِهـ بُـפֿـآر بِگیرَد...
وَ تو با اَنگُشت بِنویسے "آیَندِهــ"...
وَ دِلَت بِگیرَد اَز تَصَوُرَش...
چشـᓄ هــآیَت رآ بِبَندے...
وَ تآ آـפֿـَرین ایستگآهـ دَر פֿـود گِریِهـ ڪُنے...!
پ.ن1:♣ وᓆـتے פـرᓅـاے בلت פּ ᓅــᓆـط یـہ♬آهنگ♬ ᓄـیـᓅـهـᓄـه... ♣
پ.ن2:♣ وᓆـتے رسیـבטּ بهــت واسـᓄ شـבهـ یهـ رویا..♣
پ.ن3:♣ وᓆـتی راضی نیستـᓄ ڪهـ پستاᓄـو ڪپی ڪنین ولی ڪپی ᓄـیڪنین... ♣
پ.ن4:♣ وᓆـتے ڪهـ بعد از دوسال و اندے بازᓄ از פֿـدا دیدار یار و ᓄـیـפֿـوای...واـᓆـعا چـᓆـد پروعـᓄ ᓄـن..♣
پ.ن5: ♣وᓆـتے ᓅـردا اـᓄـتـᓗـان "عربی" دارے و ᓅــᓆـط نگاهــت رو نوشتهـ هــا ᓄـیچرפֿـهـ و نـᓄـیتونے تـᓄـرڪز ڪنے براے درس... ♣
پ.ن6: ♣وᓆـتے براے براے آراـᓄـشت بهـ ڪلبهـ شیشهـ ایت پناهـ ᓄـیاری.... ♣
وپ.ن7:♣ عیدتون ᓄـبارڪ دوستاے פֿـوبـᓄـ ♣
سلامتی اولین روز مدرسه؛ششم ابتدایی
سلامتی دوستیهای جدید
سلامتی همکلاسیای جدید
سلامتی معلمای جدید
سلامتی وسط سال و دعواها با دوستای صمیمی
سلامتی قهرای بچگونمون
سلامتی آخر سال و بساط دفترچه خاطرات بچه ها
سلامتی دوستت دارم یه عالمه اندازه ی یه قابلمه ی داخل دفترچه یادداشت ها
سلامتی سال بعدش
سلامتی دیدار دوباره و دوباره اکیپ پارسالو تشکیل دادن
سلامتی شیطنتا سر زنگ قرآن و دینی و زبان و ورزش مصادف با چشم قره های معلما و تهدید به نمره کم کردن
سلامتی دعواهای خرکی و آشتی های خرکی تر
سلامتی همکلاسی های و دوستای پایه
سلامتی ضایه کردن بچه های خوشمزه سرکلاس
سلامتی بامراما که خودشونو وسط امتحانا نشون میدادن و میرسوندن که دوستش نمرش کم نشه
سلامتی شوخی های زنگ تفریحانه و حمله به خوراکی های خوشمزه ی همدیگه
سلامتی سال بعدش
سلامتی شیطنتای دوباره و مزه پرونی سر کلاس
سلامتی اجازه گرفتن به بهونه ی آب خوردن از معلم و جیم شدن از کلاس و یه دیقه بعد اومدن دوستت
سلامتی خیس کردن همدیگه با آب؛آبخوری
سلامتی این چه وضعشه های معاون
سلامتی دلداری ها و امیدواریای فاطی
سلامتی شیطنتای نیلو
سلامتی مزه پرونی های فائزه
سلامتی پاستوریزه بودن صبا
سلامتی رک بودن نگار
سلامتی خوابیدن مائده سرکلاس
سلامتی ایراد گرفتنای هانیه
سلامتی تقلب رسوندنای نگین
سلامتی بحث و جدل با معلما درمورد امتحان و شجاعانه و محکم حرف زدنای یاسمن
سلامتی همکلاسیا و بهترین اکیپ 3 ساله دوستای دوردونه
سلامتی اخم و تخم های معاون
سلامتی امتحانای معلما والتماس ما به معلم عربی که امتحان ریاضی داشتیم و به معلم ریاضی که امتحان عربی داشتیم و الی آخر
سلامتی مسخره کردن تیپ معلما
سلامتی خرخونیامون
سلامتی امتحان نهایی
سلامتی آخره بدبختی
سلامتی نزدیک شدن به تابستون
سلامتی آزاذی
سلامتی تموم شدن یه سال تحصیلی پر از درس و خستگی
سلامتی همه شون که امسال یکی نمونه میره یکی تیزهوشان
سلامتی سوتی گرفتنا از معلم وسط درس
سلامتی شادی و گریه و سختی و راحتی و مهربونیا و بداخلاقیامون
سلامتی همه ی 3سال تحصیلی با هم بودن
سلامتی همکلاسیای نمونه
سلامتی دوستای خل و چل
یکی دبیرستان فرهنگ و بقیه ام پراکنده تو دبیرستانای مختلف
سلامتی تنهایی دوباره تو مدرسه ی جدید سال آینده
سلامتی موفقیتشون
سلامتی موفقیتمون
سلامتی همه ی شماها که این متن و خوندین و تو سلامتی دوستام شریک شدین
سلامتیتون
+و اما یه نکته راجع به عکس این که چت منو فاطیه:
پاسی از ظهر گذشته بود و ما درمورد درس و بدبختی و فلاکت و نفهمیدن و سخت بودن درسا غر میزدیم که نتیجه تصویر شد که قابل ملاحظه اس
من عادت کردم کسے نگرانم نباشہ…
عادت کردم کسے سراغم رو نگیره…
عادت کردم تنها باشم تا بعد کسے منت محبتشو روم نزاره…
عادت کردم شب ها بدون شب بخیر بخوابم…
عادت کردم منتظر زنگ کسے نباشم…
عادت کردم دلتنگ بشم و دلتنگم نشن…
عادت کردم بے دلیل بخندم و با دلیل گریہ کنم…
عادت کردم زندگے نکنم…
سختہ ولے عادت کردم …
هعی خدا
خــــود آزاری یعنــــی :
میــــری اونجاهایــــی کـــه باهاش خاطــــره داشتــــی
و...
بــــه یــــادش مــــی میری ...!
مــــی میری...
و...
مــــی میری...
+بعد مدت ها تو با من آشتی کردی یا من با تو نمی دونم ولی هرچی هست؛ به جرئت میتونم بگم تنها چیزی هستی که آرومم میکنی رفیق...از زیر تخت و جعبه خاک خوردت خوش اومدی....شاید بودنت سازشی باشه با همه ی نبودن های دنیا شاید...
عرضم به خدمتتون این چند روز که نبودم خییییییییلی اتفاقا افتاد خیییییلی...
واقعا دارم به این درجه از عرفان می رسم که خدا داره عذابای هفتاد هفت پشتمو به سر من نازل میکنه هیچ شکیم ندارم
مثال میزنم:
مثلا نمیشه دو دیقه فقط دو دیقه در مورد یه شخص خوب بگی تا اون روی بدشو نشون نده واقعا وجود نداره امتحان کردم که میگمااااا قشنگ من در مورد هرکی نظر خوبی بدم دو سه دقیقه بعدش خدا نظرمو180درجه درموردش عوض میکنه.
مثلا الان دو روزه که آرامش دارم(منظورم اینه که هیشکی بهم کاری نداره وگرنهمنو آرامش؟) و همینجوری داری به زندگی تکراریت ادامه میدی یهو یه بابایی با پدرت حرف میزنه که دخترت برا پسر من؟!(انگار من آبنبات چوبیم یارو میخواد منو بخره بیشور یکم پولداره فک میکنه میتونه رو سیبیل ناصرالدین شاه نقاره بزنه هه دخترت برا پسر من.....)
از وقتی اینو گفته تا الان تو فکرم اخه من و چه به ازدواج ملت چی فک میکنن با خودشون؟؟؟؟؟اینم بگم ایشون منو یه بار چن سال پیش دیدن من نمیدونم چی بگم چرا هیچکس فکر نکرده حرف میزنه...من به آیندم و درس فک میکنم دیگران به گرفتن من به پسرشون اصن انگار نه انگار منم وجود دارم.....
واقعا این چن وقت خدا با من رو دنده ی لج بود و همش یه اتفاق گند میزاشت تو کاسم:"(
(خدایا ازتو بعیده ک)
مثلا امروز تو مدرسه........
ولش کنید نمیگم بغضم راه گلومو بسته اصن نمیتونم بگم......
نه بزارید میگم.......
امروز زنگ آخر که از قضا ورزش داریم من خطاب به بهترییییییین دبیر دنیا(بهترین دبیر تا چن ساعت پیش بود موضوع بر میگرده همون جمله ای که اول پست عرض کردم درمورد هرکی خوب نظر بدی و تعریف کنی روی گندشو نشونت میده)
+خانوم ببخشید؟؟؟
+خانووووم؟
-بله؟
+میشه من امروز ورزش نکنم؟؟؟؟؟؟؟؟
جواب نداد:///(با اون عینکش که دو تا بند مشکی ام آویزونه..خاک بر سررررررر)
+خانوووووووم؟
سرش تو دفتر کلاسیشه مثلا نمیشنوه.......
+خانوووووووووم ببخشیییییییییییییییییید با شمام میشه جواب بدین خب حتما کارتون دارم؟؟؟؟؟؟؟
+فاطی این چرا با من لجه اخه چرااااااااااااااااااااااا چرااا:( نگاااا محل سگ بم نمیده
*واستا من صداش کنم.....
*ببخشید خانم؟
جانم؟
*سحر با شما کار داره انگار..
دوباره سرش تو دفتر کلاسش(با یه اخم و تَخم انگار ارث باباشو کشیدم بالا)
خب بچه ها بی سروصدا برید تو حیاط...
دوباره من :خانوم میشه من این جلسه نیام تو حیاط؟
*چرا؟(لا اله الا الللللللللللللللله)
+خانوم حالم بده (وگرنه خودمو اونجا نمیکشتم که نیام قوزمیت پَلشت)
*فامیلیت چی بود؟
+راد
*اون هفته نمرت کامل نشده الان میتونی امتحانتو بدی نمرتو جبران کنی(جملش کاملا دستوری بود)
+خانوم آخه من حالم خوب نی میشه جلسه بعد........(اصن نزاش حرفم تموم شه...)
*نه خانوم محترم من میخوام نمره هامو رد کنم نیای 0 و تمام به من چه که حالت بده والا من حالم از تو بدتره کمرم راست نمیشه.....اومدی نمرتو میگیری نیومدیم فدا سرم.....
وقتی به خودم اومدم همه رفته بودن من سرپا وسط کلاس صورتمم خیسه خیس...
هیچوقت عادت نداشتم برای نمره یا چیز دیگه گریه کنم همیشه بغض بود نهایتش ولی دیگه این با من چیکار کرده بود اشکم در اومده بود تمومیم نداشت هی بیشترم میشد:(
همونجوری اشک میریختم و به این بیشعور تو دلم فش میدادم که...
فاطی:سحررررررررررررررررررررر
چیشده سحرررررررم؟؟؟
فاطی ببینش من میگم با من لجه میگی نه بهش میگم حالم بده جواب نمیده الانم که اومدم بهش بگم جلسه بعد امتحان بدم میگه نه میخوام نمره رد کنم تو شاهدی من هرسال خودمو واسه درسای دیگه میکشم 20میشم بعد همیییییشه این ورزش باید معدلمو بکشه پایین اخه عقده ای بودن تا چ حد؟؟؟
وایسا من میرم میام
وااااایسا کجااااا نری منت بکشیاااا......
میام الان وایسا...
صبا:عه سحر نمیای؟؟؟؟؟
+صباااا عصن حوصله ندارمااااااااا دونه دونه میان سوال پیچ میکنن آدموووو اه
سحررررر چشات؟
+چشام چی؟
قرمزه...(یکی از شانسای خوب یا بدم اینه چون پوستم سفیده تا گریه میکنم سرییییع پوستم صورتی میشه چشام قرمز)
به درک...همتوووووووون به درک اه
+برو الان نمرت و کم میکنه صبا
همینطوری تنها سرکلاس نشسته بودم روی نیمکت سرمم گذاشته بودم رو میز که دوستام اومدن بالاسرم +چیه چرا اینجایین؟
-بهش گفتیم تو نیای نمیریم
اخه اسگلااااااا من نمیتونم بیااااااااااام میفهمید حالم بده ینی چی؟؟بعدشم اون نگفت نیا اصن جوابمو نمیده
*بچه هاااااااا چرا اینجایین؟؟؟ تا 3میشمارم نیاید نمرتونو 0میدم(انگار از ابتدایی اومده تا 3 میشمارم هه هه منگل)
من :خانوم ببخشید!میشه بگید من چیکارتون کردم اینقد با من لجید؟؟؟؟؟چرا جواب منو نمیدید شما تا جلسه ی پیش خیلی اخلاقتون خوب بود الان چیشده یا داد میزنین یا جواب بچه ها رو نمیدید نه ما با شما پدرکشتگی داریم نه بی احترامی کردیم (صدام یکم رفت بالا)اگه خودتون با خودتون مشکل دارید مشکل ما نیست شما اول مشکلاتتون رو با خودتون حل کنید بعد بیاید تا سه بشمارید و سر بچه ها داد بزنید ضمنن اینجا مث مدرسه های آشغالی نیس ما هم بچه های ابتدایی نیستیم سرمون داد میزنین اگرم دقت کنین هیچ کودوم از معلمای ما با ما همچین رفتاری ندارن شما دقیقا مشکلتون چیه ؟من هروقت از سر زنگ شما رفتم خونه سردرد گرفتم....
فاطی:بله خانوم مام همینطور..
یاسی:آره منم
حانیه:والا منم میگیرنم میگیره همش
دخترم اگه حالت بده میتونی تو کلاس بمونی(با من بود؟!!!عجـــــب)
چ عجب میخواستم برم الان با خانم ساعی(معاونمون) بیام پیشتون گفتم شاید شما واقعا صدای منو نمیشنوید.....
شما که هنوز اینجایین؟خییییل خب حالا که اینطوریه همین الان براتون0میزارم که بدونین کلاس من قانووون داره.....(مثلن اومد بحث و عوض کنه)
و رفت.....
اخه ادم چقد عقده ای؟؟؟چقدررررررررر
یاسی:(یکی از دوستای زبووون داااااااار و با معرفت) حالا ک 0بزاره چی میشه اخرش؟خودش میره زیر سوال ک چرا به نصفه کلاس0 داده هوم؟
هرکودومشون یه چیزی میگفتن ک من آروم شم ولی اخرش موفق نشدن من تا همین الان حال بدم که بهتر نشد هیچ معلم گرامی هم یه عذاب وجدان به من اضافه کرد..عذاب وجدان 0های دوستام:"(
هم سردرد واقعا که بعضیا معلما چقدرر با هم تفاوت دارن .........
واقعاااااااا دیگه خدا منو آدم حساب نمیکنه آخه چرا همه چی پشت سرهم؟؟ اینا فقط جزئی از عذابایی بود که خدا به من لطف کرده وگرنه بماند که دو روزشو تو بیمارستان بودم و امیدوارم امروز با خوشی تموم شه و حالم بدتر نشه....
*ببخشید کلا خوشم نمیاد پستم زیاد باشه ولی همینطوری گرم نوشتن بودم که دیدم یکم زیاد شد...
ایام به کامتون
روز خوش:)
ᓄـــهــᓄ نیــســت کـہ او ᓄـــال تــو بــاشــَـב
ᓄـــهــِـᓄ ایטּ اســــتـ کـہ ᓅــــَقــَط بــــاشـَــב
زِنــــــבگــے کــُنــב ، عـِــشـــق بــورزב ؛
لــِذَت بـبــرَـב و نــَـــــᓅـــَس بـــکــــــــشــَـב...
من:سلام
مامان:سلام چ خبر امتحان چطور بود؟؟
-:سری به معنای تایید تکون دادن(ینی خوب بود.)
*بیا ناهار بخور....
-سری به معنای تایید تکون دادن
چن ساعت بعد در حال ورق زدن الکی کتاب مثلاااااااا درس خوندن
مامان:چایی میخوری؟
-سری به معنای تایید تکون دادن
*چته سحر؟؟؟از ظهر تا الان فقط سر تکون میدی زبون نداری؟
*سری به معنای تایید تکون دادن
شب موقع شام
صدای مامان که از تو آشپزخونه داد زد
*سحر بیا شام
-سکـــــــوت
*سحر؟؟؟
-سکوتـــــــــــــ
*سحر شام میخوری؟؟
-ایندفه سرو به معنای نه تکون دادن
*سحر؟
-نگاه کردن به مامان بدون هیچ حرفی
*خوبی؟
-سری به معنای تایید تکون دادن
مامان با گفتن "خییییلی مظلوم شدی" اتاق و ترک میکنه
من میمونم و حرفایی که تو دلم با جیغ و فریاد و اشک رو سر دلم آوار میکنم ولی ظاهرم مظلومه
بیچاره دلم...
تو دلم بغض میکنم
بیچاره دلم...
د اخه خدا قربونت برم مگه من چیکارت کردم هروزم بدتر از دیروز میگذره؟
این چ عذابیه آخــــــــــه...
تو دلت آتیش بزنی خودتو ولی بازم لبخند تصنعی و مصنوعی روی لبت باشه برای اینکه بگی حالم خوبه..
آره من خوبم...
ولی این سری انگار مظلوم شدم....
هوای مظلومارو داشته باشید.
اینا یه زمانی شیطون و پر جنب و جوش بودن...
الان ساکتن و یه لبخند ته چهره ای...شایدم هر از چن گاهی بغضی که تو گلوشون جا خوش میکنه
آره هواشونو داشته باشید..
اینا همونایین که وقتی جلوی شما آروم نشستن تو دلشون هزااااااار بار زجه زدن و گریه کردن.......
حرف دل اینارو فقط بالشتشون میدونه...
+سرکلاس وقتی معلم یه حرف بامزه میزنه و همه میرن تو کما از خنده
دبیر :چیشده سحر چقد ساکت شدی امروز؟؟؟تو و ساکتی بعیده وگرنه الان اینجارو رو سرت گذاشته بودی میدونم که برا نمره هیچوقت این شکلی نمیشی... چیشده؟؟؟فک کنم خوابت میاد نه؟
-آره خانوم خوابم میاد...(تو دلم:هــــــــــه)
برو صورتت و بشور بیا..
*زیر لب زمزمه میکنم:آره خانوم من خوابم میاد دلم یه خواب میخواد از نوع طولانیش چقد خوبه که شما اینو فهمیدی کاش اصل کاریم بفهمه...
نفس میـکشـم تابه جای #مُـرده ها خاکـم نکنـند
اینـگونه اسـت [ حـالم ] ، دیگر چیزی نپـرس..
از همه بی تفاوتی هآ...
از همه فراموشی ها. . .
از همه سردی ها. . .
کاش معلمی بود که انشایی میخواست :
"روزگار خود را چگونه می گذرانید...؟!! "
تا چند خطی برایش درد و دل کنم...!
بِه سَلامَتی تو ....
تویی ڪِہ اَلان اَز فِرطِ تَنهایی بُغضَت گِرفتہ ...امروز دیگه آخرین روز تمرین سرود بود
فردا میریم برای مسابقه ی استانی با رقبای فوق العاده قدر
میریم برای شکست دادن حریف...میریم برای اثبات اینکه ما اول میمونیم...
میدونم که کم میارم حداقل خودم واقعا اینجورییم
همیشه تو مسابقه مخصوصا سرود به همه دلگرمی و امید میدم...
خودم که پام به سِن میرسه زانوهام سست میشه...
ولی ای کاش فردا هم بتونیم خوب بخونیم این همه زحمت کشیدیم ای خدا میشه ینی؟
عکسو ببینین امروز از شدت خستگی همه تو حیاط درحال آب خوردن بودن مام دراز کشیدیم رو آسفالت و خوابیدیم از شدت تشنگی بچه ها واسم آب آورده بودن نا نداشتیم تا آبخوری بریم(حالا انگار کوه کَندیم:))
خخخخخخخخ ولی عین این تشنه های لشکر امام حسین بچه ها بهمون میخندیدن...
معاونام ک از دوربین شاهد این خستگی و دراز کشیدنمون تو حیاط بودن از پشت میکروفون ابرومونو بردن و گفتن بلند شین دختراای گنده....
ولی به قول فاطی من تودارم خییییلیم تودار...
حتی الان بدترین بلای ممکن سرم اومده باشه باز لبخندم پر رنگ تر از قبله...
ولی ذهنم مخشوش تر و تو دلم ولوله ای برپائه ک نگووووو
کاش هیچوقت اینقدر مشکلات و دلگرفتگیامو تو خودم نمیریختم
شاید اینجوری بیشتر میتونستم از عذابای درونم کم کنم شاید....
خلاصه اینکه به دعاهاتون شدیداااا نیازمندیم فردا هشت صبح داخل تالار .......تهران اجرا داریم ینی قرعه کشی میشه بعد معلوم میشه از هشت صبح تا یک بعدازظهر کی زمان اجرای ما هست...
دوستای با فکرمم که سه تاشون صداشون گرفته و دوتاشونم امروز بر اثر خوردن بستنی لواشی به اوناپیوستن..
به هر حااااااااال ما باز هم امیدواریم که رتبه ی اول ازآن ماست...
من یه دخترم...
همون که صبحا بدون لبخند نمی بینیش...
همون که کلى انرژى داره واسه ساختن یه روز محشر...
همون که شیطنتاش صداى خنده ات رو تا اسمونا میبره...
همون که واسه همه سنگ تموم میزاره و مهربونه ولى کمتر کسى
قدر مهربونیاشو میدونه...
همون که همه ى عشقشو از چشاش میتونى ببینى و حس کنى...
من یه دخترم...
همون که زود دلش میشکنه...
همون که وقتى مى زنى تو ذوقش دیگه اروم میشه و شوخى
نمیکنه...
همون که مثل بچه ها میمونه زود ناراحت میشه زود قهر میکنه زود
یادش میره زود باز میخنده زود اشتى میکنه...
من یه دخترم ...
****************
سحر نوشت:وقتی تو یه هفته سه روزشو فقط و فقط امتحان ریاضی داشته باشی نصف هفته رو هر شب تا 4 بیداری و فقط دوساعت میخوابی (همش خوابای چرت میبینی از شانس گندت)
ازونور گروه سرود مدرسه اول میشه و مجبوری به غرغرای معلم پرورشی و خانومه که سرودکار میکنه(با اون قد کوتولش و صداش اه اه صداش عین معین میمونه بد قواره ی عقده ای ترشییییده بلد نی وایسه سرجاش) گوش بدی و گلوتو پاره کنی با بچه های گروه برای استان تمرین کنی ازونور رتبه آوردن تو جشنواره ی نوجوان(داستان نویسی)اییییییییینقد خوشحالت میکنه که خستگی همه اینا در میره ولی وقتی یاد هفته ی بعد می افتی که کلی امتحانای سخت داری ؛باید سرود و اجرا کنی حس کسی رو داری که به آب رسیده سیراب شده ولی از سیراب شدنش خوشحال نیس....
خو چه ربطی داش الان:/
ربطی نداش(داش!؟) ولی درک کنید حس بدیه دیه...
دعا کنید این دو هفته انگار داره تو سرم خراب میشه...
↫ ✘ ی دخترایی هستن #مغرورن... ✘ ↬
زود #عصبی میشن... ✘ ✘ ↬
سرشون تولاک خودشونه... ✘ ↬
تا ی چیزی میگی تند تند جواب میدن... #لجبازن... ✘ ↬
اینارواذیت نکنین اینا سراسر #احساسن... ✘ ↬
یه دخترایی هستن وقتی از عشقشون و رفیقشون ناراحتن میگن#مهم_نیست در صورتی که درونشون داره#آتیش میگیره.. ✘ ↬ .
اینا رو اذیت نکنین اینا سراسر عشقن... ✘ ↬
اینا همونایین که یواشکی عاشق شدن اما نگفتن به کسی.. ✘ ↬ .
اینا همونایین که فقط ی جا آروم میشن اونم تو بغل #رفیقشون و#عشقشونه... ✘ ↬
اینا حسود میشن فقط واسه #عشقش و #رفقاشون... ✘ ↬
اینا جون میدن واسه دوستاشون... ✘ ↬
اینا همونایین که با آهنگ غمگین گریه میکنن ... ✘ ↬
اینا یه وقتایی میگن خوابم میاد اما تا صبح اهنگ گوش میدن و #اشک میریزن... ✘ ↬ اینارو#اذیت نکنین. ✘ ↬ ..
✘﹏??﹏✓◐ اینا #غصه هایِ_یواشکی دارن... ✘﹏??﹏✓◐
وقتی میگی :
دیگه برای همیشه فراموشش کردم
و هیچ احتیاجی بهش ندارم
و تموم بد و بیراهای دنیا رو نصیبش میکنی
دقیقا همون زمانیه که
بیشتراز همیشه دلت براش تنگ شده …