Sometimes, God closes all the doors and locks all the windows. During those times it's nice to think that maybe there is a storm outside and he wants to save you
اووون چن روز پیشا(هشتِ خرداد) خالمون زنگ زد که سه چهار روزه تعطیلی و اینارو جم کنین بریم شمال،بابام نظری نداش،من وحشتنااااااک دوس داشتم برم و از طرفی حس کردم یه شخص سمجی ام قراره بیاد بچسبه اونجا به ما و کوفتمون کنه گفتم نه من امتحان شیمی دارم و عای سرم در میکنه و عای پام و اینا:/مامانمم قااااطع گف نه ایشالا بعد از امتحانای سحر و وقت بسیار است و فلان...اقااااااا حالا ما نرفتیم اونا با پسرعموی مامانم رفتن... پایه ترین و باحااال ترین شخصه فامیل:(ینیییی انقدررر عصر بهم فشااار اومد و انقدررر ناراحت بودم در حد گریه با اهنگای پاشایی زجه میزدم که زیرپتو و خوابم برد ...از ده دقیقه به یادده صب تا شیش عصر من خواب بودم باورم نمیشه خودمم تو عمرمممم انقد نخوابیده بودم:/دیگه پاشدم کشوووون کشووون با بالشت رفتم جلو تلوزیون کانالارو بالا پایین کردم و شبکه پویا یه کارتون دیدم یکم و بعد سرم همچنان تو گووووشی بود باز خوابم رف تا یه رب به هشت دیگه مامانم میگف پاشو بریم دکتر این بچه چشه😂روزه واقعااا از پا درمیاره ادمو من خودم به شخصه نسبت به پارسال بیشتر از اینکه تشنم شه گشنم میشه:/انقددد که بچه ها امروز میگفتن سحررررر دفه بعد روزه بگیری بیااااای؟ عاره:)))))
خلاصه که شمالللل و لب دریا و ویلای خوشگلمون فرت😢بعد تو اینستا همههه عکس لب ساحل گذاشتن اخههه چرااا😣
دیگههه اهان اون شب ینی نهم خرداد تولد خالم بود،و من از قبل از عید تاااا شب تولدش ندیده بودمشدماغشو که گفته بودم عمل کرده بود ینییی فوق العاده عوض شده بودم میگفتم من خالههه خودمو میخوام😂حس میکردم نکنه برم دیگه چن ماهی نبینمش انقد سلفییی انداختم باهاش حد نداش اصن ازونور هرکی رد میشد میگف اینارو... ولی الحق و الانصاااااف چه عکسایی شده بود و اونشب شام غذا گرفتیم بردیم و چون هیچکودوممون روزه نبودیم دیرتر رفتیم بعد افطار،خالم اینام کیک گرفته بودن با سییییبیییل😂😂😂😂ازین سیبیل چسبیا به تعداد و شکلای مختلف ینی نمیتونم بگم انقد سره اون سیبیلا که گذاشتیم و خندیدیمممم خدا میدونه و بهترین شب بود و چون داییم و خالم باهم اختلافات ریزی دارن و مسبب همشم زنداییمه اونا نبودن،عوضش شنبه ای که میاد مامانبزرگم برنامه رستوران ریخته،خاله کوچیکمم زنگ زده به داییم و خالم گفته بیان ولی خب هیچکودومشونم نمیدونن که اون یکی هس:/چه پیچیده خلاصه که قراره اون شب باهم اشتی کنن و تو عمل انجام شده قرار بگیرن ان شاااالله،
دیگه اینکه امتحانا بیش از حد دارن کش میان و حوصلمونو سر بردن😣😒شیمی ام که فقط میتونم بگمممم چراااااااااااا😼😁از دسته خودم خیلبییی زیاد عصابم خورده خیییییلی زیاد...و اماااا ماجرای اون روز بعده امتحان ادبیات😅
اقا ما تعطیل شدیم از مدرسه ینی امتحانامونو دادیم همه نشسته بودن تو حیاط من داشتم بیشهوووش میشدم دیگه دوستمو صدا زدم اومدیم وسطای راه دیدیم یه مشت پسر ریختن دنبالمون:/حالا من با چشای خوابالو داشتم واسه محدثه یه چیزی تعریف میکردم و میخندیدم و خیلی اروم میخندیدیم البته و دقیقااااااا همون لحظه معاونمون با ماشین رد شد از کنارمون و انقدررررر بد نگامون کرد من گفتم الان پیاده میشه جلو پسرا با قفل فرمون میوفته دنبالمون:/دیگه تا خوده کوچمون دنبالمون میومدن بعد کلن خیلی حرفاشون باحال بود بلنددد بلندددد حرف میزدن لاتانه طور منم خندم میگرف ولی خودمو کنترل کردم دوستم نگه سحر چقد جلفه و اینا:/خلاصه که منتظر بودم این معاونه اشکمونو امروز دراره که اصلا نبوود ولی واقعا خیییییلی گنده همههه چیش اخلاقش،اندامش،لباساش،قیافش،لحنش،ااااه😤😡😱تنها با ما اینطوری نیس وسط کلاس قشنگ معلمو تخریب میکنه واقعا خیلی بی شخصیته...استغفرالله روزه بودم:///دیگه همین ایشالا پستای بعدی و با عکس اپدیت خواهم کرد و تابستون شروع شه زودتر خداااااا🙏روزگااارتون خوبه خوب:)موقع افطار منم دعا کنید لطفا:)
درسته که خیلی خیلی وسواسی و بد درس میخونم و تا یه چیزی و قورت ندم نمیرم سره بعدی و واسه همینه تا صبببب بعضی وقتا یه چیزیو تموم میکنم
🎈
درسته که این اولین امتحان تو عمرم بود که شبش کلا نخوابیدم و یه درس اولشم موند
🎈
درسته که ادبیات خییییییلی زیاد بود و وقت ما کم...
🎈
درسته که خیییلی حرص خوردم سره دوتا درس کشدار و مسخره که دهما قشنگ میدونن کودومارو میگم
🎈
درسته زحررررر کشیدم و خوتدممم و انقد راه رفتم که زانوم ذوق ذوق میکنه
🎈
درسته امتحانم چار صفحه پر بود و واسه منی که تقریبا درو کرده بودم کتابو اسون بود خیلی اسون
🎈
درسته سره جلسه داشتم رو برگه به معنای واقعی کلمه بیهوش میشدم
🎈
درسته روزه بودم و میگفتم نکنهههه سرجلسه کم بیارم،غش کنم!
🎈
همه اینا درسته
عوضش الاااان با یه حاله عالی😍،نمره عالی😊،اولین بیسته کارنامم بعد دینی😻 اومدم خونه یا تشنگیییی با لباسای مدرسممم نشستم و رو به رو کولر و تا مرز مرررررگ و بیهوووشیم، امااااااااا اماااااااا امااااااااا قبلش تصمیم گرفتم تو لیست ادمای زندگیم که ته دفترچه خاطراتمه سه نفر و خط بزنم،یه خط قرررررمز...اینکه تازگیااا خیلی جدی وقتی یکیو و از زندگیم خط میزنم حتی دیگه ارنجه دست چپمم حسابش نمیکنم و حرص نمیخورم و بهش نگاهم نمیکنم،بهترین و جدیدترین و قشنگ ترین حس دنیاس...حالم خیلی بهتر از قبله خودشونم فهمیدن که دیگه کلا کاری ندارم باهاشون این ایده یادم بمونه
قبل از پ.ن:اقااااا اینکهههه پسرای همسن خودمون امروز افتادن دنبال منو مهدسه و معاون سگ اخلاقمون دید و از چشاش دهنی ازتون صاف کنم قشنگ داشت میزد بیرون،ینی من زنده خواهم ماند؟بهههه ما چهعه خب اونا افتادن دنبال ما😾😣😏این کلن خودش یه پسته شرحش....کلی دردسر شد اما حالِ خوبم خراب نکرد که هیچ دوبرابرم کرد😅😝معاونمونم بره گمشه فعلا بهش نمی اندیشم😁ولی یادم بندازین قضیشو بگم بخندیم:))
پ.ن:پیشاپیش بگم شیمی خر است؟یا برم بخونم ببینم هیچی بارم نی دوباره بیام بنویسم شیمی خر است؟😅
دندون پزشک:سحر جان رشتت چی بود؟
من:شششرشی
شلنگه که از توش صدای فیش میاد و از تو دهنم برمیداره
من:تشربی(دهنم سِر بود ج تلفظ نمیشد😅)
دوباره لوله ی باریک که صدای فیشه اب میده رو میذاره تو دهنم و من همچنان دهنم مث تمساحای کنیا باز و او همچنان میگه باز کن و من همچنان تر دهنم رو همونجوری میزارم بمونه(والا خب باز نمیشه دیگه پارهههه میشه دهنم بیشتر باز کنم والا😒) با لحن های مختلف همین جمله رو تکرار میکنه و قشنگ میشه از تک تک"دهن و باز کن"هاش خوند که منظورش"دِ لااااامصب اون دهن بی صاحاب و باااااز کن دیگه"اس اما مستقیم نمیگوید...
دندون پزشک:ایشالله چه رشته ی پزشکی میخوای بخونی؟؟؟
تو دلم:بهههه تو چهههه؟؟؟؟کارتو بکن از دندون درررد ب فنا رفتم😒
میگم:هشش دن ششه ه پششه نمیشام ششم😅😅😅
اون شلنگرو که صدای فیش اب میده رو از دهنم برمیداره میگم:
هرررر رشته ای بِئَم دندون پژشکی نمیـَم(ســـــره دهنم ســــرررر😳)
دندون پزشک:ههه چرا؟
من:شون عمه مو دوش دارم نمیحـــوام روزی شونشدباش(شونصدبار) فوش بحـــوره
دکتر تا آخرش فقط به افق خیره بود و بس😅😅😅
هنوز جای سوزنای سرنگش رو زبونمه به چه عمــــق حالا باز فردا صب باید برم سوزنشوووو بزنه تو زبون بی نوای من بااااز اون لحظه همه انواتم و با هم میبینم😪
.
.
.
.
-دندونم خوب شه خیلیارو زخمی میکنم😝😜
-زیست ۵۰درصد میزنه فیزیک۶۷ و شیمی۵۹درصد...نابود شدم چون فیزیک و شیمی و نخونده بودم اصلاااا و زیست و جویده بودم خیره سرم😂ادبیات و عربی رم که قشنگ اره🙊رباضی ۳۴درصد ،دینی صد در صد زبان۷۰درصد😌
یه مجتهد بالقوه هستم سوال شرعی چیزی داشتین هستم در خدمتتون😂😂😂😅😅😅
-هنوز باورم نمیشه آخربن رمانِ مجازی ای که خوندم ۱۷مردادماه بوده باشه اونم کی؟منِ معتادِ به رمان که همه رمانارو شیک کرده بودم...هی روزگاااار😭
-این چن روزه هزاااارتا داستان و تعریفی جات پیش اومده مشتاااقانه منتظرم یه فرصت پیش بیاد بشینم قششششنگـو ملیییح همشو شرح بدم:)
شبتون شیــــک و پــــــیک💐
*سحر؟دوست خوب و نازنینم میدونممم سخته ولی دووم بیار زیر این فشاااار عشششق سحررررر😢
-هااااااااان؟چی میگی تو؟
*درد و بله میگم واسه یه الااااااغ انقدر غمبرک نزن زر بزن بخندیم:))
-برو باباااااا مگه من دلقکم!!!!غزل دااارم بت میگماااا بشین دینی خر بزن که باس بم برسونی من دلم درد میکنه حاااالا هیییییی چرت بگو عشق کیلو چند!
*مرگ تو که راس میگی
پی نوشتان:
+باعث میشی دروغ بگم الاغ جان گردن خودت!
+لبخندامم دیگه مصنوعی شدن تف به این زندگی!!!
+فرانسه چرا انقدر سخته؟؟؟؟؟؟همش یه جور تلفظ میشه اه!
+جغرافی چرا انقدر خره!!!!
+فردا کلاس زبان دارم!یه حس دوگانه!!! قراره بپیچونیم!چی در انتظارمونه خدا داند...
+دل درد چرا انقدر گاوه؟
+قرار بود پست طولانی بنویسم انقدرررر این معلما امتحان گرفتن حتی جون نداااارم تا دم یخچال برم اب بخورم هی آب دهنمو قورت میدم تشنگیم رفع شه:|||
+برف بازی؟او یس بی بی:)))))
وقتی زنگ اول معلم آزمایشگاه یه کم چرت و پرت میگه و بعد وقـــــــــت ازاااد و با گوشی دوست جان کلی سلفی می ندازیم و هی قاه قاه میخندیم و مسخره بازی درمیاریم:)
وقتی زنگ بعدش هم معلم ازمایشگاه عشقولی می آد اونم نهههه تنهاااااا با یه بستهههه عشق!!!یه بسته پرررر آلوجنگلییی اصلا همچین حرکتی رو تا به حال از یه معلم پیش بینی نمیکردم ههه ازونور میگفتیم این که با کلاس ما مشکل داررره و هی میگه شیطون و شرید و اینا فک کنم تو اینا سمه ههه ازونور میگفتیم وای چقد خوبهههه این بشر!و هی علاقمون بهش افزودیده گشت:)
وقتی نصف زنگ با دوستان کلی سلفی میندازیم و معلم از سروصدا قاط میزنه و همه تا اخرزنگ سکوت میکنیم و با دوست جانِ بغل دستی جان اهنگ مینویسیم و اینکههه "سحرررررررررررر چقد خطط خوب شد یهووووو" و خلاصه استعداد خطاطی مون یهووووووووووووو شکوفه میزنه و همه میارن براشون بنویسم ((دلمان غنج رفت هی)) بعدا میذارم عکساشو مستفیض شید :)
معلم ریاضی دوممون...عشقققققق ترین معلم دنیا....به چشم بر هم زدنی55 دقیقه تموم شد و اماااااا زنگ بعدی و شیمی و برگه ها که از کلاسای دیگه شنیده بودیم از همهههه جای برگه یه 25صدمی حداقل غلط دراورده و کلا یه بیست داشتیم تو دهما هههه و مثل فیزیک بالاتریییین معدل کلاس رو نصیب خود نمودیم و زدیم تو دهن معلمایی که میگن ایناااااا شرن:)
زدن و رقصیدن در کلاس و اومدن جغله جان(معاونمون هههه) نمیدونم چی دید تو کلاسمون که با یه لبخند ملیح کلاس و ترک کرد هههه:)
برگه ی شیمی و نمره ای که انتظارشو نمیکشیدم و مبهوت به نمره خیره شده بودم چن دقیقه بی حرکتتتت بی حرکتتتت... بد نشد ولی خب من عالی داده بودم زیستم که اومد برگه هارو داد انقد واسه این حرص خوردم که حداقل اینوووووووو بیس میشمممم که دیدم نه ما بیس بشو نیستیم شدم 19:/
جالب اینجاس بعضیام هستن وقتی نمرت ازشون یه یک یا نیم نمره حداقل بیشتر میشه دشمن خونی میشن باهات یهو اسم خودشونم میذارن دوست که الحمدالله من میشناختمش و باهاش دوست صمیمی نبودم!!!بعدش با اکیپمون جان که هی بهمون میگن اکیپ خرخونا تو سرما بدون هیچ لباس گرمی نشستیم وسط حیاط و زدیم رقصیدیم:)
دلمان را به قیلی ویلی رفتن وا داشته طور:
دعوت شدن کل خاندان همینجوری منزل مادربزرگ جان اینا که از قضا ما هم قراره شب بریم اونجا برعکس دفعه های قبل که درس من بهانه میشد و من از بین سه تا مانتو نو که چن روز پیش رفته بودیم پاساج گردی مهرشوووووووووون ناجور افتاد تو دلم ونزدیک600 جیب پدر و خالی نمودیم و حالا نمیدونم شب کودومشونو بپوشم و ناراحتم از اینکه نمیدونم شخصی مورد تنفر بنده اس(میدونید کیه دیگه قطعا)میاد یا نه که ببینم اگر میاااد بهونه جور کنم بازم نریم از طرفی دلم تنگ شده برای مامانبزرگمینا و نمیدونمم چجوری بپرسم ار مامانم!!!!(اینکه خییییلی وقته موقعیتش نشده که بریم حالا من تو ابراااام که امشب قراره اقوام و ببینیم ههه بعد میگن سحر جان تو چرا هیچ کس از فامیلارو نمیشناسی خوب اخه نیس که خیلی رفت و آمد داریم)
چشم پزشکی دیشب دوست پدرجان بسیاااااااااار دکتره بزرگوااار و بامزه که از صدقه سره قطره ای که ریختن تو چشمم امروز کلا نمیدیدم و تار میدیم و سره زنگ شیمی ام سوتی دادم و و موجبات شادی دیگران فراهم آوردیده گشت:)
بوی مست کننده ی ماکارانی مامان پز بسی خوشمزه!
تا ساعت سه وقت دارم هم ناهار بخورم هم مخشای ریاضی و شیمی و بنویسم و حمام برم بیام اتاقمو مرتب کنم آلبوم جدید محمد جان جانان و دانلود کنم و لباسای مهمونی و اماده کتم حاضر شم برم کلاس زبان و برگشتنی ام مانتومو از اتوشویی بگیرم همشونم وقت میکنم انجام بدم شک نکنید:)))))چه بسا بعد از کلاسم قراره با مای دی یر بریم ذرت مکزیکی بزنیم!!!!
خدااااااایااا چی میشد یههه خواهر به من میدادییییی من الان نصف کارارو مینداختم گردنش تازه ازش میپرسیییدمممم کودومو بپوشم ار طرفی ام مجبور نبودم وقتی میخوام برا دست چپم با دست راست لاک بزنم گند بزنم به پوستم!!!:///
تو این همه هیری ویری یهوووووووو بری تو فاز اینکه ای خدا چقددلم برا الاغم تنگ شده!!!!! ایش!!!
هوای خوبِ دونفره جان؟ قصد جان کرده ای؟!:)
درآرامش و مهمونی و خوشگذرونی و منزل مادربزرگ و دور از افکار مزاحم باشید:)
✱سر زنگ زبان دیدم حانی و گوگو و صبا و فافی و زهرا{اسماشونو نمیخواد حفظ کنید تو امتحان نمیاد:))))} چارتایی افتادن رو یه کتابه و با اتووود و مداد و خودکار صفحه اولشوووووو دارن به چیز میدن آها به فنا:))
"مــــــن دانش آموز رشتــــــه تجــــــــربیـــــــم"
₪زیـــــــســــــــت میخونم؟!
پس نبض و حیات زندگیتو من میتونم بت برگردونم
من نباشم،نبودت حتمیه!
₪ریــــــــاضـــــــــی میخونم؟!
پس حسابتو نرسن من میتونم برسم.با یه حساب سر انگشتی میتونیم باخودمون جمعت کنیم یا حتی کمت کنیم!
₪شیـــــمـــــــی میخونم؟!
چون میتونم ترکیبات ناخالصو بشناسم و از زندگیم حذفش کنم.بودن باهام لیاقت میخواد که هرکسی ندارتش!
₪فیـــــــزیــــــــک میخونم؟!
پس میتونم انرژی منفی ها رو از خودم دورکنم!فاز منفی تو قلمرو ما ممنوعه.این درسو میخونم که بفهمی مث خازنا ظرفیتم بالاست و آمپرم بره بالا مدارتو میسوزونم!
₪زمیــــــن شنـــــاســـــی میخونم؟
که بفهمم مثل سنگاش باید سفت باشم و مثل کوه هاش محکم.مثل کانی هاش باید ناب بود!
مــــــن ❇تجــــــــــــــربــــــی❇ میخونم
مــــــن اینـــــم!