روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

یهویی نوشت

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

وبلاگ برتر

۲ نظر

سلام آقا تا الان داشتم همگناه میدیدم😂🥴جای بخیه و جراحی دراصل سقف دهنم ورم کرده اعصابم و ریخته بهمممممم هیشکیم بیدار نیس غربزنم😂

اینارو بیخیاااااااااال

اومدم اینو بگم

یه وبلاگِ که آقا امیر زحمتشو کشیده یه کار قشنگ داره میکنه 

چون خیلی وقته وبلاگای برتر بررسی و معرفی نمیشن

خودش دست به کار شده داره رای گیری میکنه از ماها

حالا شما وارد وبلاگش بشید شرایط و بخونید حله اصلا دوشواری نداره:))

این آدرس وبلاگشونه

[کلیک کن بزرگوار

خلاصه بگم بهتون که

ده تا وبلاگ و شما میتونین بهشون رای بدین

اگه دوست داشتین به منم رای بدین😅❤

سوالات احتمالی:

اول باید چیکارکنیم داداش؟

هیچی!وارد وبلاگشون شید       بکوب 

چجوری رای بدیم؟

اول عنوان وبلاگ(روزمرگی های یک نیمچه روانشناس)/ بعد آدرس (susa1144) و بعد محتوا که تو چه دسته بندی ایه(روزانه نوشت و خاطرات)/

از کی تا کی وقت داریم؟

از الان تا عید غدیر تو کامنتا به ترتیب هر وبلاگی عشقت میکشه بنویس و اگر خواستی خصوصی و اگر دلت خواست عمومی ارسال و بزن بره:))

همین تامام تامام😂😄🤘

 و دونه دونه اسم آدرس و دسته بندی ده تا از وبلاگ های مورد علاقتونو بنویسید

یادتون نره که

ما بلاگرا درسته که اول بخاطر دل خودمون اینجا فوران احساسات میکنیم با قلممون ولییییییی ازینکه ببینیم خواننده داریم و این نوشته ها خواننده دارن و شاید یکی دونفر بهمون لطف دارن حسابی روحیه و انگیزه میگیریم😻❤

دوستون دارم💙

شب و روزتون بخیر💛💫

۹ ۰

خانوم وزیری😎😂✌

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

یه بارم شما❤

۰ نظر

تو این مست بیاید بهم بگید از کی و کدوم پست خواننده ی من شدید و یا بیشتر طرفدار چه سبکی از پستای من هستید

 

و سوال دوم اینکه از اهداف و ارزوهاتون واسه سال جدید بگید که انگیزه بگیریم،بگید لطفاااااا حتمااا،هرکی نگه ایشالا شبانه سوسک بیاد تو شلوارش و از اون ناحیه رد شه بیاد بالا رو دماغتون بعد چش تو چش شید باهاش،پس بگید دعاهای من میگیره چون،از ما گفتن بووود😄😜

 

۱ ۰

خوشگل و ریزه میزه عای ریزه ریزه ریزه،ریزه؟ریزه؟ریزه بالاریزه دستاش کوچیکه عای کوچیکه نمیشه بریزه:///

۴ نظر

الف:

اون روزا که میومدم میگفتم کنکورم تموم شه میام اینحارو میترکونم و یادتونه؟؟؟اقا اشتباه کردم انگار...ینی قشنگ اسباب کشی من و جلچو شما ضایع کرد...خلاصه شبا که میخوابم هی خواب میبینم پست کشدار گذاشتم شمام اومدین نوشتین اوووه سحححرررر چخبرهههه بعد من غرغر وار یه پست دیگه گذاشتم غر نرنین😂

ب:

ینی اینجا تایم پرواز میکنه....اصلا گلاب به روتون یه دسشویی وقت نمیکنم برم...از یه طرف که باغ و باغچه ی وسیعممممم هی تِر تِر علف هرز درمیاره من با دستکش خیلی سخت کوشانه میرم میکنم بعد میخوام بیام تو اتاقم تو راه یکم لواشک درست میکنم البالو خشک میکنم غوره پاک میکنم میرم با مامانم اینا تخت سفارش میدم میام کمک مامانم واسه خودمون و خانوم ایکس و ایگرگ که مامانم دوسشون داره ابغوره میگیریم و سه روز بعد میرسم تو اتاق😂😂😂😂اینه داستان...بعد تازه دیروز اقاهای کابینتی که از اقوام تقریبا دور باشند اومدن کابینتارو نصب کنن...اولش که من خیلی بدقلقی کردم سر طرح و رنگ و به اصرار حرفم و انداختم تو دهن مامانم و ازونجاییم که مامانا خیلی نفوذ دارن شد انتخاب من بالاخره💪...اقا الان که کامل نشده ولی مامان میره میاد نگاش میکنه جیغ میزنه از ذوق من با لب و لوچه ی اویزون و چشای قلبی نگاش میکنم بابامم خیلی ریز تایید میکنه و اقاهای کابینتی میگن ما صدتا عکس ازین باید بگیریم اقااااااا خیلی خوب شده لعنتی ..


پ:

از وقتی اسباب کشی کردیم اتاقم قربونش بشم تمیزی ورنداشته و کلی لباس رو زمینه هنوز😐بعد کمد هیچی جا نداره:/بعد من همش میشینم کانتر بازی میکنم😂😂😂خودش جمع شه شاید😅


ت:

یکشنبه سیزدهمممممم میخوایم بیایم تهران تا بیسسسسستمممممم...حالا گیلیلیلیلییییییییی...واسه همینه انقد کیفورم..(بگین همونموقع نتایج میاد جیغ میزنم).بعد بیشت و یکم تختم میاد که ماجراشو تو یه پست جداگونه میگم حتمااااااا


ث:

اقا بین خودمون بمونه،یک ساعته دسشویی دارم بعد روم نمیشه جلوی اقاهای کابینتی که بیرونن برم:////اقاااااا این چه اخلاقیه خداییش؟هی میرم میچرخم باز روم نمیشه برم دسشویی بعد شدیدا درگیرم با خودم😐😐😐😐:///////دعا کنید موکت اتاقم نوعه😂😂😂


د:

درباره عنوان بگم که یه زمانی ما با این اهنگ بزرگوار ارمین نصرتی تو عروسی، عقد، پاتختی، تولد و..انقد قرررررر میدادیم..هی جوونی کجایی که یادت بخیر..مناسب دیدم عنوان اونووووو بزارم اقاااااااا خوشحالم خب:))))


ع:

ینی میخواین تلگرامی رو فیلتر کنین بگینـمن اونو نصب کنم تا یک ساعت بعدش فیلتر شه😂😂😂اااااقاااااا (یه بزرگواری این لفظ اقارو انداخته تو دهن من به اون فوش بدین😂)تلگرامم وصل نمیشه بعد یه تلگرام که اسیر فیلتر شکن وصل کردن نباشیم و مهربون باشه سراغ دارین؟؟؟؟

این تلگرامی که داشتم ب جون جفت بچه هام منو عضو چنلای ازدواج موقت و فلان کرده بود:///////اینحوریم نباشه بچه خوبی باشه کلا)

خ:

اقااااا...ماجرای اسباب کشی خیلی مفصله ولییییییی باید بنویسم حتما چون باااااااااید یادم بمونه...خیلی حرفا و پستا دارم..به امید روزی که منفجر کنم اینجارو و پستتتتتتتت کنم همه پستای قول داده شده و پست نشده رو(چی میگم؟)...اقا تا بابام با اینا حرف میزنه سرشون گرمه من برم دشوری بای😂👋

۱ ۰

فروردین نامه قسمت اول

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها...

۲ نظر

دلخور می شویم ...

و حتی یکبار به زبان نمی‌آوریم....

تغییر می‌کنیم، 

کم می‌خندیم،

کوتاه حرف می‌زنیم، 

بی توجهی می‌کنیم....

نمی‌دانند این کوتاه گفتن ها 

و اخم کردن ها

نتیجه‌ی همان نگفتن هاست!

در نتیجه سرد می‌شوند، 

ترکمان می‌کنند، 

فکر می‌کنند دوستشان نداریم...

ما می‌مانیم و یک عالمه دلخوری و غم...

ما می‌مانیم و دنیایی از سوال و تعجب

 ما می مانیم ...

و احساساتی که 

به مرز دیوانگی رسیده... 

#سارینا_سلوکی

۰ ۰

از حرص کله اش را به دیوار کوبیده و عر میزند!

۱ نظر

و اینک مدال مضخرررررررف ترین و حرص درار ترین درس ساااااااااال را پس از زمین شناسیِ غیور و هویت اجتماعیِ دلاور ،گردن سلامت و بهداشتِ بزرگوار انداخته و تبریک میگوعیم:/


پ.ن:حساب کن نمیدونی داستان چیه کتابت پاک و دست نخورده یهو میگن دو تا فصل اول امتحاننننننننن!!!!!!


پ.ن تر:عصبی ترین سحرِ دنیا:/


پ.ن ترین:اولش نوشته بودم بهداشت و سبک زندگی:////در این حد حتی اسم کتابم نمیفهمم:////// این چه مصیبتی بود بر گردن ما نهادی اقاااااااااااااای مسئووووووووووووووووول!!!!

۰ ۰

پروژه با موفقیت انجام شد تماس فِرت:))

۳ نظر

باغ بی برگی

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش

ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش

باغ بی برگی،

روز و شب تنهاست،

با سکوت پاکِ غمناکش

سازِ او باران، سرودش باد

جامه اش شولای عریانی‌ست

ورجز،اینش جامه ای باید

بافته بس شعله زرتار پودش باد

گو بروید، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی‌خواهد

باغبان و رهگذران نیست

باغ نومیدان

چشم در راه بهاری نیست

گر ز چشمش پرتو گرمی نمی‌تابد،

ور برویش برگ لبخندی نمی‌روید؛

باغ بی برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟

داستان از میوه‌های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می‌گوید

باغ بی برگی

خنده اش خونیست اشک آمیز

جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن

پادشاه فصل‌ها، پاییز

اخوان ثالثِ جان:)

۰ ۰

سری نیمچه پست طوری های شبانه:))

۱ نظر

نیمچه پارت وان:دیروز بعد کلاس سارا زنگید گفت سحرر فردا(ینی  امروز)میای خونمون درس بخونیم و چون یه چهار بار پیچونده بودم دیدم زشته و گفتم باشه ساعت مشخص کردیم ساعت هشت و نیم (ینی سگ و بزنیییی هشت صب پا نمیشه که ما پاشدیم هههه)رفتیم با مامانم... بعد مامانم منو گذاشت رفت بعد درس خوندیم و مخشای ریاضیمو دادم سارا نوشت نصفه شو و کلیییییی خوش گذشت و یه عالمه موازنه حل کردیم که فقط یکیشو بلد بودیم:)))))بعد ده و نیم اومدم خونه مامانبزرگمم رفته بود خرید فرمونشو کج کرد به سمت خونه ما ناهار جیگر گذاشتن برا منه بد غذای جیگر ندوستم کباب تابه ای ...دیگه من غش کردم از خواب و بیدار شدم ساعت سه بود با مامانبزرگم ناهار خوردیم و یکم حرف زدیم و کلی شاد شدم کلا خاصیت مامانبزرگم اینه میاد با خودش شادی میکشونه تو خونه عشقه منه لامصب:)))بعدم من کم کم حاضر شدم رفتم کلاس ساعت هشت غش رسیدم خونه و تا 11خوابیدم پاشدم شام خوردم بعدم ولو شدم تا ویندوزم بالا بیاد:))))))))و بیام وبلاگ بنویسم یکم...


نیمچه پارت تو:اقااااااا...فردا عجبببببببببب روز هیجان انگیییییییییییزیه......وای ینی دیشب انقد به دوشنبه ینی فردا فک کردم خوابم نمیبرد....به خییییییر بگذره صلواااااات:))))


نیمچه پارت تری:قضیه این اهنگه خیلی جالبه...چن وقت پیش دیدم تو اینستا یه دختره باهاش میرقصه بعدم که فهمیدم اصن یه چالشه و اولش درباره دریاچه ارومیه صحبت میکنه بعد باهاش میرقصن و فیلمشو به اشتراک میزارن اسمشم چالش سنی دیلر هست:))))))خیلی باحاااااااله اهنگشو گوش بدین شاد شین:)))))من خودم تهرانیم تهران به دنیا اومدم ولی از طرف پدری و کلا اصلتا اذربایجان غربی و ارومیه می باشد خواستم بگم خیلی افتخار میکنم:))))


همین دیگه شبتوووووون بخیر:)


۰ ۰

الو یک دو سه...یک عدد سحر له ولورده صحبت میکند:))))

۱ نظر

استاد ریاضیمون همیشه نه اسممو و یادشه نه فامیلیمو میخواد ازم سوال بپرسه بم میگه دکتر...خیلی کیف میده به هیشکی نمیگه:))))عای عم خر ذوق...میگه سرکلاسش من از اون دسته شاگردای مظلوم و حرف گوش کنم:////

غزل:بلند میزنه زیر خنده

فاطمه:مظلوم تر از خودشه خودشه هارهارهار

من:///

از استاد شیمی و فیزیک و مشاور شانس اوردنم خودش نعمتیه!نه؟

انقد درس خوندم چشام داره بسته میشه تا هشت و نیم کلاس بودم و بعدشم تا الان درس خوندم حس میکنم تریلی از روم رد شده با اینکه کار مهمیم نکردم:/

فردا شیمی داریم بهترین بهترین بهترینننننن استاد و زودگذرررررترین کلاس دنیا...گفته بودم به سرم زده برم شیمی بخونم؟شیمی تجزیه؟بعد مامانم زده تو سرم که جو گیر نشو؟:))))))فک کنم گفته بودم...انقد که تو ذهنم دسته بندی میکنم اومدم تو وبلاگ چی بگم و چیارو تعریف کنم که واقعا نمیدونم گفتم یا نه اخرم میام وبلاگ نویسی کنم همشششششش پراااکنده مینویسم ببخشید دیگه://///

اسم وبلاگ و عوض کنیم؟؟؟؟؟؟میگماااااا انقددددد اسم وبلاگ و عوض کردم هرکیم گمم کرده میاد تو وبلاگم فقط از قالب وبلاگ میتونه تشخیص بده من همون کلبه شیشه ایه قدیمم:)))))اونروز داشتم فکر میکردم واقعا واس چی اون اولا اسم اینجارو گذاشته بودم کلبه ی شیشه ایه من؟؟؟؟؟یا الان فازم چیه میخوام عوض کنم؟((وی از خود درگیری مزمن رنج میبرد))


و مورد مهمممممممم:میشه لطفا هرچی سی کمک اموزشی کتاب استاد نمیدونم هرررررررچی فک میکنید برا یه کنکوری خوبه بگین اینجا زیر این پست؟؟؟؟مرسی:))))

۰ ۰

غول های این یه سال:)

۶ نظر

غول مرحله اول:تابستان و درس و ازمون و فیلان:))

غول مرحله دوم:مهر ماه ๏̯̃๏

غول مرحله سوم:امتحانات ترم اول(╥﹏╥)

غول مرحله چهارم:عید نوروز:(

غول مرحله پنجم:امتحان نهایی:"<

غول مرحله هفتم:کنکور◄.►

غول مرحله هشتم:نتایج و انتخاب رشتهό,ὸ

غول مرحله نهم:ماندن پشت کنکور و نتیجه ی بهتر تر یا نماندن=\

غول مرحله دهم:ورود به دانشگاه://///

و تمام....


پ.ن1:تموم شوووو زودتر یک ساله لعنتیییییییییی!!!!!!!!

پ.ن2:دلم مسافرت میخواد عجیب...فعلا دارم غول مرحله اول و هشتبلکو میکنم..دعا دعا دعااااا:)

پ.ن3:کلاس جبرانی امروز فیزیک سه و نیم تا هفت...ازمونک و جلسه فردا...تموم کردن برنامه و تحلیل ازمون،میشه بچه غوله مرحله ی اول:))))

پ.ن4:شمام مثل من ازین غولا دارین؟؟؟چنتا؟کدومش براتون خوفناک تره؟به نظرتون غول کدوم مرحله از همش سخت تره؟

۰ ۰

چگونه پنجشنبه ی خود را زیباتر از زیبا کنیم؟به همین سادگی:))

۱ نظر

1.سلااااام سلام چطورییییین؟؟؟؟

اقا به طور خییییلی عجیبی با اینکه دو روز از برنامه عقب افتادم کلی کار رو سرم ریخته اتاقم بمب زدسسسس ولی امروز خیلی خیییلی حالم خوبه و در راستای پست قبل تصمیم گرفتم بیدی نباشم که به این بادا بلرزه و مصمم تر باشممممم و جواب همه ی حرفای منفی و با یه لبخند بدم و به افکارشون بخندم...


2.امروز خورشید پهن شده رو تختم و یه نووور خیلی خوشگل تو یکی از روزای تابستون داره میتابه به اتاق انقد که دلم نمیخواد چراغ اتاق و روشن کنم...نور چیه که من عاشقشم؟ نور طبیعی؛نور خورشید که دلم میخواد همیشه بتابه رو تخت و کل اتاقو و روشن کنه؟ من عاشق نورم حس امید بهم میده حس زنده بودن...


3.هرچقدم باید درس بخونم و هرچقدم کنکوری باشم ولی اگه نخوام درس بخونم و حسش نباشه حتی اگه همه بریزن سرم و بگن بخون نمیخونم که نمیخونم عوضش تصمیم گرفتم تا عصر به خودم و اتاقم برسم و یکم برم تو فاز هنر و حالم خوب شه و نصف دیگه ی پنجشنبمو بزارم پای درس خوندن و رسیدن به برنامه...


4.اهنگ عاشق شدن محسن ابراهیم زاده یکی از بهترین اهنگایی نیست که پنجشنبه تابستونی مون رو قشنگ تر از قشنگ کنه؟؟؟


5.دیروز یه کار هیجااان انگیز و خطرناک با ریسک خیلی خیلی بالا با محیا انجام دادیم...مهدیه ام بود...خداهم بود باهامون و بخیر گذشت...هرچقدر استرررس اور ولی شیرین بود خوشحالیه محیا و منو همیننننن بس♥


6.چنتا از دوستامو خیلی راحت گذاشتم کنار...نه اینکه بهشون بی احترامی و بی محلی کنم یا بهم فوش داده باشن یا کاره خیلی بدی کرده باشن ...ولی چیزی ازشون دیدم که بلافاصله از چشمم افتادن و تصمیم گرفتم مثل خودشون باشم و انقد خودمو و وقتمو فداشون نکنم...


7.امروز یه روزیه که باید سیب زمینی و مرغ و بزاری بپزن...اهنگ مورد علاقتو گوش بدی و قرقر دهان پوست سیب زمینی های پخته رو بکنی و مرغارو ریش ریش کنی خیار شورارو مربعی خورد کنی و تخم مرغای اب پز و پوست بکنی و رنده کنی و یه الویه خوشمزه و غذای هوسوونه ی یه هفته ایت و درست کنی و از پنجشنبه ات لذت ببری...

همینارو میخواستم بگم....روز پنجشنبه تون قشنگگگگگ♥_♥

۰ ۰

سرماخوردگی اونم درست وسط اردیبهشت....عجیباااااا قریبا...

۱۲ نظر
دلم میخواست بیام و از این چن وقته بنویسم حس میکنم یه جدایی زایدالوصفی بین من و قلمم افتاده که باعث میشه همون سحر قدیمی نباشم که با نوشتن و تراوشات ذهنیش حالش خوب بشه...وقتایی که کمتر وبلاگ مینویسم ینی خیلی اوضاع خوب نیست...الانم که با وجور سرماخوردی وسط اردیبهشت و بهار با حساسیت و سینوزیت و رخوتی که بهار میندازه به جونم که دیگه هیچی....خلاصه بگم...جمعه رفتیم نمایشگاه کتاب...ینی خالم گفت میای بریم منم که کلا منتظر:))))انتشارات محبوبم و کتابایی که ازشون میخواستم و تو یه لیست نوشتم و اولویت بندی کردم و رفتیم نمایشگاه کتاب و ناهار از همون بوفه های مصلی که عرض کنم فست فودش افتضاح تر از بده، الویه خوردیم اونم خیلی خوب نبود ولی از هیچی بهتر بود....نشر چشمه و نگاه و مرکز و نیماژ و بقیه انتشارات محبوب و معروف و رفتیم و بقیه رو سرسری رد شدیم ازشون و کتابایی که میخواستیم و خریدیم که یه توضیح کلی واسه کتاب و نمایشگاه و اینا تو یه پست جدا میگم+کتابایی که خوندم و قول داده بودم معرفی کنم واسه اون قشری که اهل کتاب خوندن هستن...چون من خودم دلم میخواد کتابایی رو بخونم و روشون وقت بزارم که منو تمااااااااااما محو خودش کنه و یه کاری کنه یادم نره حتی یه کلمه از اون کتاب و برای همین کتابایی و که اطرافیانم که سلیقه هاشون تقریبا نزدیک سلیقه ی خودمه رو هم به لیست کتابا اضافه میکنم و کمتر پیش اومده پشیمون بشم...
داشتم فکر میکردم دو سه هفته مونده تا تموم شدن امسال و روزا مسابقه ی دو گذاشتن و دارن تند تند میگذرن و تابستون میاد و من میشم یه بچه کنکوری که باید حسابی بخونه...بعدم روزا همینجوری مثل الان بدون اینکه یه لحظه نفس بگیرن با عجله بگذرن و منم بی توجه به روزایی که داره میگذره هنگ این باشم اخهههه چرا انقد زود داره تموم میشه؟
صب نشسته بودیم رو صندلی با فاطی اینا...گفتم وقتی به اومدن تابستون فک میکنم یه عالمه خوشال میشم ولی وقتی یادم میوفته باید بایم مدرسه کل دلخوشیم به فنا میره...
گفت هرچی باشه روزای خوبین هیچوقت تو خونه انقدی نمیخندیم که وقتی با همیم غش خنده ایم ....دیدم راست میگه.... هرچقدم سخت باشه یک سال تموم صبح زود بیدار شی و تا نزدیکای عصرم مدرسه باشی و جون بکنی و درس بخونی بارم می ارزه که ماعده صب زود خیلی جدی بگه وای سحر برگه شیمیم و جا گذاشتم و میای بریم بیاریم با هم؟خونمون نزدیک مدرسس...منم نرسیده بگم اره بدو بریم و با کیف بدوییم دم در مدرسه بگی سحر الان که دارم فک میکنم برگم تو کیفمه و بدویی و من بیوفتم دنبالت که دهنت و اسفالت کنم و ببینم یاسی و فاطی مردن از خنده رو صندلی....یا کلی ماجراهای خنده دار و دیوونه بازی ...می ارزه...

فردا امتحان عملی ازمایشگاهه و هیچی نمیدونیم...ینی نمیدونیم اصن چی هست از کجاها هست....امتحان کتبیشو که گند زدم خدا بخیر کنه....

از نظر دکترا سوپ و اش و مایعات و سبزیجات و میوه جات میتونه برای سرماخوردگی خیلی مفید باشه و حال مریض و بهتر کنه ولی از نظر دکتر سحر برای یک عدد سرماخورده ی خیلی له موارد تو عکس خیلی میتونه کارساز باشه:))))
۰ ۰

:)))

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

به روایتِ سفر مشهد!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

شرحِ حال:)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

"دی ماه نامه" طوری:)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

زلزله۲

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نظرسنجی طور:)موقتا پست باز می باشد:)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان