روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

هرچه میخواهد دلتنگت بپرس طور

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

زلزله۲

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نظرسنجی طور:)موقتا پست باز می باشد:)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

یک شب پاییزی زیبا...یک عدد خوشحال و سرماخورده:)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ماجراجات:)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

سری رفتارهای خاله زنکانه...قسمت اول

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

:)

۹ نظر

چرا دیگه نمیشه نوشت؟؟؟:)


شهاب مظفری شمارم دیوونه میکنه با آهنگاش؟؟؟




۰ ۰

چو عضوی به درد اورد روزگار....بیان در این موقعیت از ما نخواهد عنوان را!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ایسگاطوری:))

۲ نظر


گوش بدیم و به افق خیره بمانیمممممممممم:)))





۰ ۰

مضخرف ترین جمعه ی سال!!!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

روزنوشتِ540ام:)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

یک شبِ بسیار خوب مرداد:)

۶ نظر

درسته که از الان تا ساعت نمیدونم چند باید درس بخونم برای کلاس فردا...ولی ولی ولی امشب هیچوقت از ذهن من پاک نمیشه و نخواهد شد....چقدررر بهم خوش گذشت...اصلا حس میکردم اون شخص تو تلوزیون یکی دیگس اینی که جلومه کلا یه ادمِ دیگه....و دیگه دیدم مثل خودم شیطونِ نفهمیدم عقربه ساعت از نه  چطوری شد یک و نیمِ شب....خیییییلی زیاد انرژی دارم الان!!!!!حس میکنم یه عالمه پتانسیل اینو دارم که تا خوده صبح درس بخونم....چقدر خوبه که امشب خوابید پیشمون و فردام صبونه رو باهامونه...قطعا دوشنبه ها و سه شنبه ها که تهرانِ و تو قرارایی که با خالم داره و میرن گردش ولشون نمیکنمممممم ههه:)

اما توجهتون و جلب میکنم به کلمات تغییر شکل یافته ی کتاب زیست امسال....چقدددر مسعولین به فکرن!!!اگه این کلمه ها به مصوب فرهنگستان تغییر نمیکرد ما چجورییی زیست میخوندیم؟شدنی بود عایا؟:))))


بعدا نوشت:کروموزوم و دیگر هیچ:)))


۰ ۰

همون پستی که یهویی ثبت شد و ارزش خوندن هم ندارد حتی فقط از دل برآمد:)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

اگه یکبار دیگه به دنیا میومدم....:)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

از سری پست های نیمچه طورانه:)

۳ نظر

اینکه من شبا نه نرسیده خوابم میبره و غش میکنم و متعاقبا صب یه رب به نه بیدار میشم صدای جیک جیکاااااای گنجیشکام میشنوم ینیییییییی خووووووووووده زندگی:)))اقاااااا ساعت خواب ما تنظیم شد حااااااااااااالا یاااااارم بیا:)))


امروز میخوام دو تا پست کشدارمو پابلیش کنم و بیااااام وباتونو بخونممم با افتخار:) این مدت که امتحان داشتم تا میدیدم پست جدید گذاشتین میومدم وبلاگتون و عذاب وجدان امتحاااان نمیذاشت بشینم بخونم قشنگ اینه که امروز کلااااااا میخوام تلافی کنم و هییی بخونمتون هیییییی نظر بدم هی بخونمتون هی نظر بدم:)))نظردهیه خونم اومده پایین:))


این نیمچه پستم همینجوری  گفتم بزارم دیگه اهاااااااااااان اقــــــــــــــــــــــــــــااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟نمیشه شمام یه چالش چای بزارید؟؟؟؟مام از چاییمون عکس بگیریم بعد بگیم تشکر از فلانیه عزیزتر از جان بعد شما بیاید کامنت بزارید که نههه سحر جان این چه حرفیه شما عزیزی و منم بگم نهههه این چه حرقیه من خاک کقشتونم و اینا؟؟؟؟شایدم گذاشتین و من خبر ندارم ولی اقا بزارید ما که همیشه از چاییمون تو هرحالتی عکس میگیریم حالا با اسمِ چالشم باشه چه بهتر هههه:))


احساس میکنم همینجوری ادامه بدم یه پست کشدار ازینم درمیاد پـــــــــــــــــس تا درودی دیگر بودوروووووود:)

۰ ۰

امروزانه😃

۲ نظر

بوی فرنی و گلااااب تو خونه پیچید و مستتتت شدیم😃که باعث شد دیگه نتونم عربی بخونم و بیام یه پست بزارم خرسند بشوم😁😂امروز تا یک خواب بودم مامانمم همینطور،بعد از زنگ همسایه محترم بیدار شدیم حدود یک ساااعت داشت پشت سره بقیه حرف میزد مامانمم هی میخواست بپیچونش ولی نتونست😅به این خانومه خیلی من ارادت دارم👩😹،اونموقع ها که منو تازه دیده بود برگشت گف شما خواهره میترا خانومی؟ندیده بودم تونننن تاحالااااا(مامانمومیگف)یرگشتم گفتم نه دخترشونم:///گف ماااشلا خیلی خوب موندن میترا خانوم بهشون نمیخوره دختر همسن شما داشته باشن:///نمیدونم یا ازمامانم تعریف کرد یا منو تخریب کرد😅از سه که نشستم سره عربی بی وقفههه خمیازه کشیدم و دهن دره کردم دیگه خودمم عصبانی شدم:/همینجوری غرق کتاب بودم غزل زنگ زد و انقددددددر بلند بلند خندیدم از دستش و خوش گذشت بهم نفهمیدم یک ساااعته داریم حرف میزنبم و غیبت میکنیم😁بعدم واسه کلاس تابستونیامون برنامه ریختیم قرار شد من هماهنگ کنم بش بگم واسه شنا بریم جایی که اون میگه،واسه والیبالم که من گفتم میریم پیش دوست خالم که قبلانم گفتم مربیه مغلطههه ام نکنه و گف من عربی و دو ساعت پیش تموم کردم ،چون معلمامون فرق دارن نکته هایی ک معلممون گفتو بش گفتم گف سحرررررر هیچی نخوندم من جارومحرور چیه عصننن😂😂😂پشت تلفن انقد مسخره بازی دراووورد نمیذاشت درست بش یاد بدم بعد گفتم برو بمیر دیگه تلفنتون سوخت😅بعد وسط حرف زدن یهو میگف هووو به چی میخندی من هنگ کرده بودم بعد دیدم با ابجیش بود😂😂بخدا قدررر نمیدونه من اگه خواهر داشتمم هعی...😃دیگه ازونور صدای بز و سگ و گرله میومد منم اینور ول شده بودم انقدددر خندیدم😅فردا قرار شد بریم ثبت نام کنیم والیبالو بعدشم من مخ مامانمو بزنم راضیش کنم بریم سینما :/دیگه اینکه باهم والیبالو شنارو میریم کلاس زبانمونم که سرجایه خودشه و میمونه یه کلاس که غزل از بچگی تقریبا میره کاراته بچم😂و چون میخواست تو مسابقات شرکت کنه حتی میخواست مدرسشو عوض کنه و من کلی ابغوره گرفتم و مامانشم نذاشت دیگه بیاد بیرون ازین مدرسه ولی هرووز باشگاه داره و کلی تلاش میکنه و زور مبزنه😂😁😝منم ویولن میرم که کلا باهم تو این یه نقطه تفاوت داریم اون کاراته من ویولن وگرنه بقیه رو باهمیم:))اینم بگم اون روز یه فلش پرررررر واسم فیلم ریخته بود خوشحاااااال گرفتم گذاشتم تو جیبم بعد سره جلسه داشتم با مداد مینوشتم تو چکنویس اومدم پاک کنم فک کردم پاکنم تو جیبمه و دس کردم فلشرو دراوردم همینطوری که تو عمممق مسعله بودم دیدم فلشرو دارم میکشم رو برگم😂😂😂😂فک کردم پاک کنه😅خندیدم اومدم بزارمش تو جیبم از دستم کشیده شد دیدم معاونمون(همونکه اخلاقش چیزه)از دستم گرفتش و با قیااافه میرغضبانانه گف بعد امتحان میای پیش من و اوووف خلاصه درده سری شد و خداروشکر فیلماش مناسب بود و ایرانی بود همه😅

نتیجه اخلاقی:هیچوووقت از پاکن سرجلسه استفاده نکنید ممکنه چیزای دیگه ای بجای پاکن ازجیباتون بیاد بیرون😅😅😅


همینا دیگه اهان راستی دیشبم رفتیم رسدوران و اصنننن کوفتمووون شد،واقعا یه ادم به عنوان عروسه خانواده چقدررررررر میتونه انقدددر همرو بندازه به جون هم:/بعضی وقتااا تو دلم میگم شما حرف نزن نمیمیری بخدا ولی خب زنداییم منو خیلی دوس داره منم خودمو قاطیه این دعواهای خاله زنکی نمیکنم چه بسا خییلیم بامحبته ولی کرمرو داره😂دیگه فقط حرصم میگیره ازش میام اینجا مینویسم ازش ایشالااا که خدا ببخشه😁🙏ماجراشم تو یه پست دیگه میگم فعلا حس میکنم چن وقطیه اشک چشمام نبومده برم یکم ماه عسل ببینم ضدعفونی شن😅عیدتونم پساپس مبـــارک تو پست قبل یادم رف تبریک بگم بسیار پوزش خواهانیم :)

تابستون اومداااااا حاااالااااا لالای لالای لالالای لااااااای💃💃💃👏👏👏😅😂

دقایق قبل افطارتون بخیر😊❤

۰ ۰

بچه ننه نوشت طوری😜😅+امروز طوری😃+زیست طوری😍

۵ نظر

تقریبا یک روز مامانم خونه نبود و اون یک روز خونه از جهنمممم بدتر بود مخصوصا وقتی بابام رف یه سر بیرون و بیاد انگار غم عالم ریخت تو دلم و بی رمق زیست خوندم،ساعت هشت و رب تازه پاشدم بساط افطاری و اماده کردم اش رشته که مامانم درست کرده بود تو یخچال بود و پنیر و سبزی و شیر وچای و ....که با اش شله قلم کاره نذری تکمیل شد و هیچکووودومش بهم نچسبید و همین باعث شد ساعت دو شب که بابام رف فرودگاه دنبال مامانم و بقبه یه عااالمه پیشِ خودم اعتراف کنم خونه بدون مامانه خونه ینی کشـــــک و چقدر از خدا خواستم یه عالمه نگهش داره برام 

اومد بعد ازینکع سوغاتیامو گرفتمممم و ماچ و بوس و تف و اینا 😅توبیخ شدممم که چرا اتاقم بمب زدس،همون موووقعع از ته دلممم خداروشکر کردم که هست و بهم بگههه سحر اتاقتو جممم کنه،سحر جوراباتو از وسطِ اتاقت وردار،سحر لباساتو از رو صندلی وردار صندلی چپههه شد،سحر رو مبل نخواب،سحر جلو کولر نخواب سحر...سحررر...سحر...ایشالله مامانای شمام انقدررر اسمتونو صدا کنن که تو اوج کلافگی از ته دلتونننن شاد باشین واسه داشتنش و مامانای اسمونیم رحمت کنه خداجان:)آمــــــــــــین

امروزم روزه بودم،نمیدونم گفته بودم یا نه ولی با خودم عهد کرده بودم نزارم درسام لطمه بزنه به روزم،سحر،سحری خوردم😁و مثل اون امتحانای قبلی نخوابیدم و بخودم اومدم ساعت شش و نیم بود حاضر شدم و مامانمو بیدار کردم بعد یه رب اماده شدن رسوندم مدرسه و خودش رف سره کار...سره صف بودیم وسط ایت الکرسی خوندنِ دوستم سره صف، سرم گیج رفت و وحشتنااااک ضعف کردم ویهو افتادم زمین ولی چون خیلی نمیخواستم ضعف نشون بدم جلو بچه ها کلا یه حسه بدی بود واسم، سریع با کمک محیا پاشدم و لم دادم بهش رفتیم سره جلسه😁 همچناااان سرِ امتحان سرگیجه داشتم و ضعفه شدیـــد...اومدم خونه از تشنگی افتادم جلو کولر زیر پتوووو با شلوار گل گلی و استین کوتایه خنکش و از یخ زدن زیر پتو کلییییی حالم خوب شد و کلاغه خبرو رسوند به مامانم و مامانمم زنگگگگگ زنگگگ که سحر پاشو یه چیزی بخور وگرنه میااام کتک میدم بخوردتا😁مامانم خیلیییی عاطفیه نمیتونه نشون بده ققط😅گفتم باشه حتما😅 ولی قبلش گفتممم یه پست بزارم اینجا و یکیم اینستا و برم تا هفت و نیم ،هشت که میخوایم بریم رسدوران(😁😂) بخوابم جریانشم که گفتم قبلا دعا کنید کوفتمون نشه خبرای مووو به موشو فردا میگم😃


زیستم هفتاد و پنج صدم فکر کنم یا نیم نمره غلط دارم که خب چون نخونده بودم اونجارو و از خودم نوشتم راضیم از خودم:)فقطططط سه تااا امتحان تا ازادی😭


مامانم گف ان اقاهه که تو بازار بوده گفته از مشهد جیلی بیلی و عصن کلا جم کردن و تولید نمیشه دیگه،چراااااااااااااا؟؟؟؟😣عوضش شکلات سنگی نصیب شدیم😂هی اصرار کردم لواشک اونجا مقدسه بیارن واسم نیاورد هیشکی گفتن تهرانم هس ادم باش سحرجان😁😲البته نه به ابن غلظت ولی خب منم ادم شدم😂و گفتممم نخواستییییییممممممم😒😤😠😅



اهان اینم بگم معاونه گلابیمون امروز میخواس حالمو واسه اون روز بگیره😂که حالم بد شد گف سحریان فک نکن نفهمیدم یه چنتا پسر افتاده بودن دنبالتون اون روزاااااا...چون حالت بده هیچی بت نمیگم...وااااااا یکی راهش میخوره به راهه ما یا اصلا میوفته دنبالمون به قول خوووودتتتتت به توووووو چههه اه واقعا بدم میاد از ادمایی که بهتان میزنن درحالی ک نه اون بدبختا چیزی بهمون گفتن داشتن راشونو میومدن نه ما سبک بازی دراوردیم😒دیگه دوستم بلند گف جوری که بشنوه معاونمون:سحر این دفعه از کوچه های خلوت برو خانوم ببینن یکی راهش اونجاس و میاد و رد میشه از کنارت خببب ناراحت میشن دیگه چقد بیشعوووری سحریان توووو نـــچ تــــچ نـــچ محیا و فاعزه ام خندیدن منم همینطور😅

 بردش دفتر دوستمو واقعا که عقده ایه واقعا...



چیزه دیگه ای ندارم بگم جز اینکه دارم بیهوش میشم از خواب،روزهاتون کلی قبول:)دعا کنید واسم سره افطار لطفااااااا😃🙏✋🌷

۰ ۰

مراقب "اینای" زندگیتون باشین:)

۸ نظر

اینایی که خیلی خوش مزه میشن یهو و هی خندتو درمیارن...

 اینایی که باعث میشن قه قهت ماشینو پر کنه ....

اینایی که انقد مامانبزرگشونو میخندونن که به سرفه میوفته

 اینایی که میرن پی ویای رفیق فاباشون و میگن این چه عکس پروفایلیه چرا دلت گرفتههههههههه خررررره؟

اینایی که با رفیقشون اسنک درست میکننن و حرف میزننن و هیییییییی میخندوننشون

 اینایی که یهو از دبه خیارشور میان بیرون و مزه میریزن و انقد میخندی که یادت میره واسه چی چیزناله میکردی...

مراقب اینا باشین اینا همونایین که با یه آهنگ،دوووووووووووووووووووووووووووووووفش!می پاشن و میبارن تو خلوت،

اینا خیلی احساساتی و داغونن مراقبشون باشین:)

۰ ۰

دندون پزشکی طور

۵ نظر

دندون پزشک:سحر جان رشتت چی بود؟

من:شششرشی

شلنگه که از توش صدای فیش میاد و از تو دهنم برمیداره

من:تشربی(دهنم سِر بود ج تلفظ نمیشد😅)

دوباره لوله ی باریک که صدای فیشه اب میده رو میذاره تو دهنم و من همچنان دهنم مث تمساحای کنیا باز و او همچنان میگه باز کن و من همچنان تر دهنم رو همونجوری میزارم بمونه(والا خب باز نمیشه دیگه پارهههه میشه دهنم بیشتر باز کنم والا😒) با لحن های مختلف همین جمله رو تکرار میکنه و قشنگ میشه از تک تک"دهن و باز کن"هاش خوند که منظورش"دِ لااااامصب اون دهن بی صاحاب و باااااز کن دیگه"اس اما مستقیم نمیگوید...


دندون پزشک:ایشالله چه رشته ی پزشکی میخوای بخونی؟؟؟


تو دلم:بهههه تو چهههه؟؟؟؟کارتو بکن از دندون درررد ب فنا رفتم😒


میگم:هشش دن ششه ه پششه نمیشام ششم😅😅😅


اون شلنگرو که صدای فیش اب میده رو از دهنم برمیداره میگم:


هرررر رشته ای بِئَم دندون پژشکی نمیـَم(ســـــره دهنم ســــرررر😳)


دندون پزشک:ههه چرا؟


من:شون عمه مو دوش دارم نمیحـــوام روزی شونشدباش(شونصدبار) فوش بحـــوره


دکتر تا آخرش فقط به افق خیره بود و بس😅😅😅


هنوز جای سوزنای سرنگش رو زبونمه به چه عمــــق حالا باز فردا صب باید برم سوزنشوووو بزنه تو زبون بی نوای من بااااز اون لحظه همه انواتم و با هم میبینم😪

.

.

.

.


-دندونم خوب شه خیلیارو زخمی میکنم😝😜


-زیست ۵۰درصد میزنه فیزیک۶۷ و شیمی۵۹درصد...نابود شدم چون فیزیک و شیمی و نخونده بودم اصلاااا و زیست و جویده بودم خیره سرم😂ادبیات و عربی رم که قشنگ اره🙊رباضی ۳۴درصد ،دینی صد در صد زبان۷۰درصد😌

یه مجتهد بالقوه هستم سوال شرعی چیزی داشتین هستم در خدمتتون😂😂😂😅😅😅


-هنوز باورم نمیشه آخربن رمانِ مجازی ای که خوندم ۱۷مردادماه بوده باشه اونم کی؟منِ معتادِ به رمان که همه رمانارو شیک کرده بودم...هی روزگاااار😭


-این چن روزه هزاااارتا داستان و تعریفی جات پیش اومده مشتاااقانه منتظرم یه فرصت پیش بیاد بشینم قششششنگـو ملیییح همشو شرح بدم:)

شبتون شیــــک و پــــــیک💐



۰ ۰

هرررررچی غذای خوووبِ ماله تو...هرچی سوپ و غذای رقیــــقه ماااااله مننن😂

۶ نظر

واااای ینی خدا نکنه در این حد حالت بد باشه که متوجه نشی تو خونتون تو اون کمده کابینته زیر اوپِن تو سبدخوراکیا کلیییییی لواشک و پاستیل و کاکاعو و تک تک دارید من برم سرمو بکوبم به دیوار!😅


پ.ن:اینستا شده یا تبلیغ کتونی و لباس،یا این کنکوریایی که هی زارت و زورت عکس از میزشون میگیرن با قهوه و چایشون و خودکارای رنگیشون پخشهههه رو کتاب و هروز مینویسن "سلامممم صب بخیر خانوم دکترتون اومد"و "رتبه یک ماله منه" و "نفس کش" و فلان یا شده محل گذاشتن عکس غذااااااا و نوتلا و پیتزا و اینا:|||||زشته بخدا خارجیا مسخرمون میکنن:[ الان اونایی که جز این دسته هان میان میگن آهااااااااای سحررررر حیا کن بلاگ بیان و رهاااا کن😅😅😅

عنوان خیلی خلاصه از این روزها که غذامون شده ورمیشل و آش و غذاهای رقیق!ینی تو داغون باش خب؟هموووون زمانی که تو داغونی دونه دونه گند میزنن تو اعصابت!!!! انقدر حکایتا دارم براتون تعریف کنم فقط بزارید خوب بشم😜💪

۰ ۰
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان