تو اینروزا،لبخندم محو شده ،کامم تلخه،جوری ک هیچی پر رنگش نمیکنه،هیچی شیرینش نمیکنه،انقد خستم که هرچی بیشتر میخوابم بیشتر بدن درد میگیرم....کاش تموم شه اینروزا،حق اردیبهشت نیس....
امروز نزدیک هشت و نیم خوابم برد و عصر با تگرگی ک میومد از خواب پریدم ولی باز خوابم برد تا هفت که یکم لشینگ بودم و بدن درد داشتم رفتم دوش گرفتم اومدم افطار کردیم و حس درس نداشتم،کتابم نداشتم و بیخیال شدم،و کلا اتفاق خاصی نیوفتاد جز اینکه درخت گیلاس محبوب جلو در خونه ک داشت شکوفه هاش از سفید به رنگ صورتی میرفت،کل شکوفه هاش برگ شدن و زمین جلو خونه رو سفید کردن،پتوسم با برگایی که چنتاش زرده، جوونه های لوله طوری داده و سینگونیوم کیفش کوکه،امروز همینقدر کسل بود و اروم و بی محتوا و خلاصه تا اذان بیدار بودم سحری خوردم و تا یکی دوساعت دیگه بتونم بخوابم همین،لطفا اگه این پست و خوندین،واسه کسی که فردا مسابقه درون باشگاهی کیک بوکس داره دعا کنید ممنونم
،روز و شبتون آروم❤