روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

انتقام سخت؟

در این روزهایی که مردمم دو دسته شدند و یک عده هشتگ میزنند انتقام سخت و خونریزی و ای کاش بگذارند دختر ها هم به جبهه بروند تا بجنگند و شهید شوند و عده ای دیگر میگویند خیر!ما مردمیم که در این جنگ نیست میشویم و خواهان صلحیم و نه به جنگ و.....

آمدم بگویم

که من جزء هیچکدام از این دو دسته نیستم

من سفید نیستم،سیاه هم نیستم،خاکستری ام

تحلیل گر سیاسی نیستم،اما سعی میکنم منطقی فکر کنم و کتاب هایی در این باره بخوانم

من یک انسانم،یک جوان،از قشر متوسط جامعه،نه آقا زاده و نه فرزند هیچ آدم خاص و مهمی

من یک انسانم که در کشورم ،هرگاه نا امیدی می آمد سراغم دلم را خوش میکردم به امنیتی که در خیابان هایمان داریم،به بزرگوارانی که لب مرز چنان کوهی ایستاده اند تا ما در امنیت باشیم

من همان انسانیم که از شهادت سردار سلیمانی جگرم سوخت و اشک ریختم،تا همین الان حالم خوب نشده است،اما عزیزان دلی که قربان شکلتان بروم،هشتگ میزنید انتقام سخت،به ولله که خون و خونریزی دلی را خنک نکرده است،شمایی که هشتگ میزنی انتقام سخت،آیا موافق هستی وسط جشن و مهمونی و یا در سکوت که داری کتاب میخوانی و چای میخوری صدای آژیر بیاید،قلبت تند تند بزند و بدووی در حیاط با هر چه که تنت هست و صلوات بفرستی و برق هایتان را خاموش کنی؟

آیا راضی هستی بچه ی چند ماهه ات را در آغوش بگیری و بروی در پناهگاه و ضربان قلبت روی هزار برود و بوووووووووووووومب، قالب تهی کنی؟

آیا آماده ی این هستی که در خانه ات را بزنند و بگویند سلام پسرت،برادرت،پدرت شهید شد؟

من،آدمی هستم که از زندگی در لحظه ام سعی کردم لذت ببرم،و هر روز فکر کنم که امروز روز آخر زندگی ام است،با عشق به دیگران کمک کردم و با خداروشکر گفتن و نفس عمیقی سر بر بالین گذاشته ام که ارامشی که دارم،به تمام بی قراری ها می ارزد!

من یک شهروند معمولی این کشورم

یک جوان

از جنگ،خون و خونریزی،لرزیدن خونه،بمباران گریزانم

انتقام بگیریم،انتقام خون سردار غیور و بزرگوارِ مملکتمان را که با نگاهش قلب دشمنانمان را میلرزاند،اما ای کاش،ای کااااش نه با جنگ،در جنگ هیچ کس بجز ما مردمان عادی،آسیب ندیده است....!

در جنگ هیچ کودکی بدون اختلالات عصبی بیرون نیامده است.....!

#من_خواهان_جنگ_نیستم

 

 

پ.ن:شمایی که خواننده ی منی و نظرت با من متفاوته،شمایی که منتقدی،شمایی که مخالفی،شما قابل احترام هستی و جایت فرق سرِ من،هرکس نظر خودش را دارد،به حرف منِ گربه سیاه هم باران نمیبارد،نظرتان هرچه که باشد قابل احترام است❤

 

پ.ن تر:تا الان هیچ وقت استرس جنگ نداشتم،دوشبه که خواب میبینم کل خونمون بحاطر بمبی که خورده خراب و ویرونه و من وسط اتیشم و زار میزنم و گریه میکنم و کسی نیست کمکم کنه،و بالگردایی رو میبینم که پشت سر هم ازشون بمب خارج میشه،تو یه قدمی سرم،و بعد با ناله از خواب بلند میشم و هنوز هوا تاریکه...

 

 

 

پ.ن ترین:امروز یکم روانشناسی عمومی خوندم،وسطش گفتم این حرفی که تو دلم بود و بگم و برم،امیدوارم همگی امتحانامون رو با موفقیت پشت سر بزاریم و خبر شنیدن شهادت،سوختن جنگلای استرالیا و تلف شدن حیوونای بی گناه و فوت شدن افراد زیر دست و پا به علت ازدحام جمعیت و....رو نشنویم و روزامون آروم بشه:)

۱ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان