روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

رفع ابهام

سلام

یک:

تو پست قبل منظورم از طلوع و غروب،طلوع و غروبِ یه قلب بود،یه قلبی که بیست و پنجم فروردین نود و هفت پر عشق شد،و پونزدهم دی ماه،سرد شد،همه ی اون عشق شد خاطره واسش،پر پر شد،له شد،نا امید شد،گریه کرد،زار زد،زجه زد و در نهایت و مُرد......همین قد بسه:)

دو:

روزای خیلیییییی گسل کننده ی گندی رو میگذرونم،دیروز حال روحیم اصلا خوب نبود،مازیار فلاحی گوش دادم و ساعت کش اومد،ساعت شیش زنگ زدم مرجان گفت دوشنبه و سه شنبه امتحانا لغوه،داشتم به بدبختی درس میخوندم،حالم بد بود و نیاز داشتم به این معجزه،کتاب و پرت کردم و رفتم تو حیاط رو برفای کثیف و تمیز دست نخورده راه رفتم،انگار صدای برفایی که زیر پام له میشدن قلبمم اروم میکرد،سرماخوردم و اومدم تو،اخرشب محیا زد تصویری،پیش مهدیه سادات بود،رفتم تو حیاط و برف و حیاط و نشونشون دادم و حرف زدیم،شب لم دادم زیر کرسی که دوباره گزاشتیم و تا چهار و نیم صبح خوابم نبرد و حجت اشرف زاده گوش دادم،امروزم تا چهار بعد از ظهر خواب بودم،پاشدم دو سه تا قاشق ماکارانی خوردم و ولو شدم،الانم میخوام پا شم برم دوش بگیرم،بیخیال همه چیز بشینم رو تخت و ارایش کنم و دلگیریمو پشت یه نقاب پنهون کنم و قرص بخورم بلکه سردردم ول کنه...

 

 

پ.ن:این رورای دی ماه به کسلی و دلگیری هر چه تمام تر میگذره ،به یخیِ برف و سوزِ هوایِ ارومیه....

 

[🎵سفر نرو-حجت اشرف زاده]

 

۱ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان