روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

افکارات من حول شغول مختلف العقول با دلایل کاملا منطقی :))

اگر دکتر میشدم دوس داشتم ازین چوب بستنیا وردارم بکنم تو حلق مریضام و انتقام اون دکترایی که تو دوران بچگی چوب بستنی میکردن تو حلقم و هی میگفتن "عآ کن" و از مریضام بگیرم تازه من بچه بودم میرفتم دکتر دهنم مثل تمساح آبی برزیل باز بود حلق و مری و لوزه هامم داشت میزد از ارنجم بیرون مامانمم میگفت سحر جان "عا کن" آقای دکتر ببینه.... حالا حساب کنید هی حس تهوع بهم دست میده (انگار که انگشتت و کرده باشی ته حلقت تا حالت بد شه دقیقا چوب بستنی حکم اون انگشترو دار) وقتی دکتره اون چوب بستنی و کرده ته حلقم بعد مامانم و دکتر هی میگن عا کن آفرین عا کن....اخرشم بعد از سیصد بار "عا کن عا کن" دکتره با یه حالت خاصی میگفت چیزی نیس چرک کرده گلوش بعد تو نسخش با یه ژستی دارو بنویسه و هی بگه بش مایعات بدین..تو خونه ام که.....بریم بعدی عاغا:))))

اگر مهندس میشدم دوست داشتم  عینک دودی بزنم بعد با بالاترین مدل ماشین برم تو خاک و خول جلوی ساختمون نیمه کارم با سرعت پارک کنم و ماشینمم بدم چهارشمبَ برام پارک کنه بعدش با ازین کلاه آبیا  بزارم تو سرم و با عصبانیت که دارم با تلفن درمورد مصالح با آقای ایکس میحرفم نقشه ی لوله شده ی ساختمونو بزنم زیر بغلم بعدش کیف چرمی میشکی که ازین مهندسیاس بگیرم دستم دره ماشینه گرونمم محکم ببندم و برم از پله های ساختمون نیمه کاره بالا بعد هی کارگرا بگن سلام سلام منم با کله جواب بدم و هی دلم غنج بره:)))

اگر آتیش نشان میشدم دوس داشتم مسعول این شیلنگ آبیا که توش کفه و آتیش و خاموش میکنه باشم بعد تا بوق میزدن ازین نرده ها بیام پایین داد بزنم نیلوووووووو بدووووو جعبه ی نارنجی فلان و وردار بعد میشستم تو این کامیونای آتیش نشانی بیسیمم میگرفتم دستم هی با هیجان و استرس گزارش میدادم بعد وقتی رسیدیم تو محل حادثه شیلنگ و شوت کنم تو بغل نیلو و اون بالا بچه هه که مونده بالای چرخ و فلک و با این جرثقیلا برم بالا بعد بغلش کنم بیارمش پایین و درحالی که به مادرش که داره گریه میکنه و بچشو بوس میکنه و تشکر میکنه بگم کاری نکردم وظیفم بود و هی عرقم و با پشت دست پاک کنم و با بیسیم بگم عملیات با موفقیت انجام شد بچه سالم به مادر تحویل داده شد:)))
بعد مردم با گوشیشون فیلم بگیرن ازم و با افتخار نگام کنن و منم هی دلم غنج بره:))

اگر دس فروش مترو بودم دوس داشتم اول لوازم ارایشای فروشیمو که تو جعبه سفیدس بزارم رو پای یکی ازونایی که نشسته برام نگه داره بعد ازین لواشکای لقمه و مسواک اورال بی و رژ مدادی و گوشواره های نگینی بگیرم دستم بعد بگم خانومااااااااااا گوشواره های نگیییینی دارم فقط هزاره نمونش روی گوش خودم هس فقططط هزاره کسی نخواس خانوماااااااااااااا....یا مثلا بگم:لواشکاااااااای ترررررررررررش و خوشمزه دارم خانوما فقط دو تومنهههه کاملا بهداشتی و ترررش کسی نخواست بدم ؟ یا: خانوماااا رژ مدادیای چرب و با کیفیتام فقط دو تومنه کسی خواست بدنم ببینه کسی نخواست اینجا؟بعد مشمای پر مشکیمو از وسط مترو وردارم برم بیرون از قطار پولامو بشمارم و بزارم تو کیفم که کجکی انداختم رو دوشم و هی دلم غنج بره:))))

اگه منشی دکتر میشدم دوس داشتم هی با تلفن با دخترخاله ی نداشتم حرف بزنم بعد دکتر که میاد سریع قطع کنم یا هرکی زنگ بزنه بگم :ملههههههه؟چه ساعتی وقت دارید شما خانومم؟الان آقای دکتر سرشون شلوغه یه وقت براتون تنظیم میکنم برای روز شنبههه عزیییییزم....مشکلی نیس بین مریض میندازمتون تو بعد تلفن که سفید رو بزارم و بگم نفرر بعدی خانوم سه نقطه ایان بفرمایید داخل نوبت شماس:)))

اگه پلیس میشدم دوس داشتم ازین پلیسای ماموریتای ویژه هس واسه خلافکارا که لباساشون سیاهه کلاهای مث نقاب میزنن خیلی واردن و همه چی دارن باشم بعد هی تو عملیاتا پشت دیوار با کلتم کمین کنم و یکم برگردم و با دست اشاره کنم بقیه برن جلو :))) یا دزدا مثلا منو گروگان بگیرن و منم پشت تلفن هی ناله کنم بگمممم نیلوووو فاطی به فکره جونه من نباشید موادارو پیدا کنید ههه:))))

اگه نویسنده میشدم دوس داشتم کتاب دیروز آگوتا کریستوف و یا پاییز فصل اخر سال است نسیم مرعشی و بنویسم  بعد جایزه ی جلال ال احمد و ببرم و هی به همه امضا بدمو هی دلم غنج بره:))

اگه بازیگر میشدم دوس داشتم سفیر یکی از ازین انجمنا که همه بازیگرا عضوشن بشم و مث بهنوش بختیاری 5میلیون فالور تو اینستا داشته باشم بعد هی هرجا میرم بگن وااااااااای خانوم سحریان میشه یه عکس با شماااا بندازم؟منم بگم حتما و باهاشون عکس بندازم و بهشون امضا بدم و فلاش های دوربینشون کورم کنه و با لبخند چشامو هی ببندم و باز کنم و هی با طرفدارام عکس بگیرم یا مثلا میرم لباس فروشی اینا بهم تخفیف بدن و تحویل بگیرنم و هی دلم غنچ بره:))

اگه خواننده میشدم دوست داشتم مث محسن یگانه و محمد علیزاده و میثم ابراهیمی پاپ بخونم و تو کنسرتام با ژست خاص میکروفونمو بگیرم طرف مردم تا ادامشو اونا بخونن بعد اون یکی دستمم میذاشتم رو هنذفریه تو گوشمو تنظیم میکردم و به فلاشای دوربینا که یکی درمیون تو سیاهی مث نقطه روشن بودن نیگا میکردم بعد فرداش تو اینستا میدیدم چقد فیلمای کنسرت و گذاشتن و چقد واسم کامنت گذاشتن که کنسرتتتتت عالی بود بعد هی زیر پستای اینستام دعوا شه هی ازم طرفداری کنن و هی واسم فن پیج بزنن منم هی دلم غنج بره:)))

اگه نقاش میشدم دوس داشتم پیکاسو باشم همه تو همه جا هی منو مثال بزنن مث بهزاد پکس به اسمم آهنگ بخونن و خیلی خلاصه طرفدارایه زیاد داشته باشم و هی دلم غنج بره هی نقاشی بکشم بدم بیرون هی دلم غنج بره هی نقاشی بکشم بدم بیرون هی دلم غنج بره:))

اگه کارگردان میشدم دوس داشتم سیروس مقدم یا محمد حسین لطیفی باشم بعد مث سیروس مقدم عینک دودی سیاه بزنم و هی بگم الناااااز وقتی داری میای با یه لحن غمگینی بگو "متاسفم" بعد هی عصبانی بشم از خنده های بازیگرا و داد بزنم بعد تو لیوان یه بار مصرف واسم اب بیارن و مدیر تولید ارومم کنه با مثلا از توی این تلوزیون کوچیکا بازیگرارو ببینم و با اخم تمرکز کنم و یه منشی صحنه که دخترخانومه جوونه و ارایش کردس و شاله صورتی سرشه کنارم رو صندلی پلاستیکی نشسته باشه و گاها نظر بده و منم نظرش و رد کنم و هی دلم غنج بره:)))

اگه استاد داشنگاه میشدم دوس داشتم هی دانشجوهایی که دیر میان و راه ندم و بعد از کلاس جواب جوجه هامو ندم و اونام پشت سرم هی استاد استاد کنن منم کیف به دست با ژست شیک تو راه رو با کفش تق تقیام تق تق کنم هی دلم غنج بره:)))


خدایی منتظرید بازم بگم:)))بگمممممممممم؟؟؟؟خب دیگه جدی باشید میخوام تو پست بعدیم حکایت تعریفی جات این چن روز و بگم بعدش برسیم به روزمرگی جات:)

راستییی پست قبلم  و گذاشتم واسه هیچکودومتووووووون ستارش روشن نشده!!!!!روشن نشده یا روشن شده و دارید مسخره بازی درمیارید نظر نمیدید؟؟؟بگید دارمممممممممم نابوددد میشمممم:))))

خب دیگه بشینید این پست و بخونید من برم پست بعدی و بنویسم ههههه :)))

ااااووووووووه عنوان و لامصب چه فلسفی شد:)))
۰ ۰
امیری حسین و نعم الامیر
۱۰ شهریور ۱۲:۴۴
همرو خوندم ولی آتش نشانی اصلا اینجوری نیست که تو گفتی....
آتش نشان حق نداره موقع عملیات توی ماشین بشینه...
فقط فرمانده ایستگاه حق گزارش کردن رو داره اونم اکثرا کد هستش مثلا {ده-پنج} که به زبان عامیانه ینی عملیات تموم شد..یا حرفم تموم شد...
از طرفی دیگه توی اون شیلنگ فقط آبه  و اصولا یه دختر به خاطر فشار و وزنی که اون شیلنگ داره حدودا 18 کیلو نمیتونه شیلنگو جابه جا کنه و فشارشو تحمل کنه...
بعد طاقت داری دوستات برن توی یه خونه آتیش که هر لحظه احتمال داره بریزه؟

موفق باشی...

پاسخ :

خودمم میدونم اینجوری نیست شاید خیلیاش اینجوری نباشه اینا همش اون چیزاییه که تو مغزم میگذره فقط فانه همین وگرنه منم نه در حد شما ولی یه چیزایی از اتش نشانی میدونم:)

کسی که میره اتش نشان بشه دقیقا باید قید خودشو و دوستاشو واسه مسعولیت و کارش بزنه وگرنه چه خاصیتی داره اون آتش نشانی که سوختن یه هموطنشو ببینه و به فکر حفظ دوستاش و جون خودش باشه تازه دم از فداکاریم بزنه

همچنین
بای پولار
۰۸ شهریور ۱۰:۵۴
اینکه به جای اینکه بگی من فقط می خوام یه چیز بشم گفتی توی هر پیشه ای باید بهترینش بشم عالی ترین تفکریه که یک فرد می تونه داشته باشه. و دیدم که چقدر این جور آدما موفق بودن و به جای سرخوردگی از اینکه به اون چیزی که میخ واستن نرسیدن توی یک راه جدید عالی ترین شدن. این خیلی خوبه.

ولی خب خداییش توی کارگردانا سیروس مقدم و محمد حسین لطیفی الگوت هستن. بگو فرهادی، بگو نولان !!!

پاسخ :

ممنون چقد چسبید:)

ههههه:))))
SИ♡Ѡ MΛИ
۰۲ شهریور ۱۳:۱۶
کلا هدف از آینده اینه که هی دلت غنج بره ها |:
حالا من بگم
اگه دکتر میشدی از این دکتر میشدی که مطبشون خیلی تمیزه و یه منشی باکلاس دارن و و فریم خیلی شیک مشکیم دارن (:
بعد خیلیم مهربون بودی در حدی که بپرسی عزیزم از آمپول میترسی برات ننویسم D:
اگه مهندس میشدی یکم فک کنم فمینیست میشدی و با رقیب مرد خودت رقابت سختی داشتیو و همش از این طرحای باحال میدادی که روشو کم کنی (:
اگه آتیش نشون میشدی از اینا میشدی که شجاعانه میرن توی خونه آتیشی و پر دود و یه بچه به بغل میان بیرون و بلند داد میزنن دوووووووووووووووووووووووووووکترررررررررررررررر کمکش کنین و از این صوبتا که بدویین و بلند میشدی یقه دوستاتو میگرفتی که مثلا فاطی داره میمیره و اونم آرومت میکرد و بعد برمیگشتین مرکز میشستی یه گوشی و میرفتی تو فکر (:
پلیسم میشدی از این پلیسا میشدی که تو بازجویی خیلی جدی و حرفه ای از زییر زبون مجرم حرف میکشن و از اینا که 100 کیلومتر میدون دنبال دزده و آخرم با گوله میزننش (:
اگه نویسنده میشدی از این نویسنده با کلاس و خاصا میشدی که حرفایی بالای دکترا مینویسن که آدم سر درنیاره و یه کتاب مینوشتی 500 سال تنهایی سحر مثلا D:
اگه بازیگر میشدی از اینا میشدی که کلی فن پیچ دارن و همرم فالو میکردی و هر اتفاقیم میفتاد یه بنر تسلیت و تبریک تو اینستات میزاشتی (:
اگه خواننده میشدی از اینا میشدی که رو سن هی را میرن و میکروفن رو میگرن سمت مردم و گل و اینارو ازشون میگرن و وسط کنسزتتم خودت ویولن میزدی (:
اگه نقاش میشدی همش عکس دخترو و مفهومی و باحال میکشیدی و کاراتم به خیریه ها کادو میدادی (:
اگه کارگردان بودی از اینا بودی که هی با بازیگرا حرف میزننو و پشت صحنه هی راه میرن و فیلمتم کلی فروش داشت (:
اگرم استاد دانشگا میشدی از اینا میشدی که خوب درس میدن و سر امتاحانم اگه بدونن یکی واقن مشکل داره میرفتی جلو میزدی رو شونه دانشجو و یه لبخند ژوکوند تحویلش میدادی که یعنی قبلی و من میدونم و این صوبتی (:
وای چقد حرف زدم |:
اینم نظر من راجب شما رفیق گرام (:

پاسخ :

عاره:))

ههههههههه

اوه اوه :))

واای هههههه:))

چه باحال پلیس راس میگیا اینم میشد:))))

500سال تنهایی سحر ههههههههه:)))))

هههه:))))

ویولن وسط کنسرت واااای هههه عالی بووووود:))))


انقد مهربونم ینی من؟؟؟:)))))))))))

ههه ممکنه:))))))))

هه عالی بوود خیلی کیف داد نظرت چقد خندیدم:))))

ممنوووووووونمممم:)

محمد رضا
۰۱ شهریور ۱۹:۵۹
ظاهر و باطن همیشه یکیه
هرچقدر هم که بپوشونی
محمد حسین امینی
۰۱ شهریور ۱۹:۵۰
وای میثمو محمد کشته صداشونم

محمد که ما رو هلاک کرد آلبوم نداد برون:(

پاسخ :

منم منممممممممم:))

آره خیلی وقته آلبوم نداده بیشتر رو فازه تک آهنگه...
دخیـ گمشدهـ
۰۱ شهریور ۱۵:۲۷
=)))
رفیق خاموش
۰۱ شهریور ۱۵:۰۳
خیلی بامزه بود :))

پاسخ :

:))
مریم بانو ...
۰۱ شهریور ۱۴:۴۶
وواااییییییی سحر پوکیدم تا خوندمش خخخخخ

عالی بود 

مخصوصا چوب بستنی عالی بود ^_^

پاسخ :

هههههه

فداتم❤
bahar ...
۰۱ شهریور ۱۳:۰۹
اگه وکیل میشدی؟

پاسخ :

اگه وکیل میشدم دوس داشتم هیچ کاری از دسم بر نیاد بعد تو ملاقات خصوصی با موکلم اون حرف بزنه من گریه کنم یواش{ واسه اینکه نمیتونم ثابت کنم بی گناهه} بعد اون بگه"من دیگه اب از سرم گذشته" بعد سریاز کچله بگه اقا وقت ملاقات تموم شده بیا برو بیرون...اون بره بیرون من پرونده ی ابی رنگ و وردارم پرت کنم همه ورقه هاش بریزه زمین سرمو بزارم رو میز گریه کنم بعدش پاشم برم تو خیابون قدم بزنم و با اخم فکر کنم... 

یا مثلا تو دادگاه هیشکی گوشی نداشته باشه من بتونم گوشی ببرم:))))

یا تو دادگاه بزنم طرف مقابل و با مدارک و حرفام له کنم بعد هی دلم غنج بره اونم هی دلش بترکه از حسودی:)))))))

قسمتی از حرفام اشاره ب فیلم قلب یخی هههه:)))
مسافر هستم
۰۱ شهریور ۱۱:۱۷
خیلی هم خوب

پاسخ :

:)
ree raa
۰۱ شهریور ۱۱:۰۴
+قشنگ خاطرات چوب بستنی رو برام زنده کردی ! :/ ته گلوم خشک شد :))

+از کل جریان مهندسی که نوشتی منو چهارشنبَ ت هلاک کرد:))))))) 

+وای با این دست فروشی متروت مردم از خنده دقیقا دقیقا میشد تصویر سازی کرد اینقدر دقیق گفتی جمله ها رو =)) نمونش رو گوش خودم=))) 


از وسط پستت هی دارم فکر میکنم من اگه چه کاره بودم چه کار میکردم:)))

+برای من که نشد :/ عجیبه!

پاسخ :

ههههه :)

اره منم هلاک کرد:))

هههه :))))

عههه چرااااااااا؟؟میشه بیشتر بهش بیاندیش چشاتم ببند چارشنب رو تصور کن:)))))))


فرشته ...
۰۱ شهریور ۱۱:۰۴
وای دکتر و مهندس رو که تصور کردی منم دلم غنج رفت :)
اللهم ارزقنا طبابت(عربیم در همین حده :)) )
ولی پلیست با تصور من 180 درجه متفاوت بود.اخه من 7،8 سال از زندگیم یعنی دقیقا تا اخر سال سوم دبیرستان رو میخواستم پلیس بشم اما ورق روزگار برای منم چرخید و حالا ارزوش تو دلم میمونه.:(
حالا دعا کن دکتر بشم
موفق و مانا باشی عزیزم
یاعلی

پاسخ :

هههه:))

والا من درین حدم نی :)))

عه!!!

ایشالله با هم دکتر میشیم میریم چوب بستنی میکنیم تو حلق ملت:)بعد هی میگیم عا کنننن:))

همچنیین عزیزززززمممممممممم
آبان دخت ...
۰۱ شهریور ۱۰:۴۲
عجبززززززززج =)))))))

جالب بود....من به این همه شغل فکر نکردم هیچ وقت :)))

پاسخ :

:))))

فک کن خیلی باحال میشه من حتی به راننده آژانس و رفتگرم فکر کردم:)))ولی دیگه ننوشتم:))
همدم تنها
۰۱ شهریور ۰۲:۳۰
حال دلت چطوره؟؟؟
بیچاره دکتری که تو منشیش بشی

پاسخ :

نپرس عصن نپرس:))

 ملهههه شما مشکلی داری؟

ههههه:))
ماهی گلی
۰۱ شهریور ۰۱:۴۹
تو اکثرشون دلت غنج رف که
مهندسارو چقد رویایی تصویر کردی دلم خواس برم مهندس شم!!
هرگز استاد نشو.باشه گل من؟؟ :)))

پاسخ :

اره خوشش میاد هی:))

هههه:))

بهش فک میکنم:)))))))
💕 پسر خوب 💕
۰۱ شهریور ۰۰:۴۶
چه افکاری!!!

پاسخ :

چه افکاری؟؟؟
نرگس جهانبخشی
۰۱ شهریور ۰۰:۳۹
هووو چقد طولانی بود 
یک قرن میگذره تاادم  بخوندش

پاسخ :

درین حد؟:/

یه قرن؟:/
•°*”˜♫ raha ♫˜”*°•
۰۱ شهریور ۰۰:۲۷
خخخخخخ پس استاد نشو تو هیچ وقت ،،، اقا خب گناه دارن ،،، نمره بده برن پی زندگیشون

پاسخ :

نمیشه نمیشه را نداره:)))))
yasna sadat
۳۱ مرداد ۲۳:۴۹
این پلیس بودنم پایتم.شدیییییییید.
ملللللللله:)))

پاسخ :

:)))))))))))))))

ههههه:))
صخره .
۳۱ مرداد ۲۱:۳۲
یعنی من همچییییییییییین با لذت کلمو کرده بودم تو مانیتور و با یک عدد لبخند ژگوند میخوندم که هرک یا از بغلم رد میشدم با تعجب یه نگا به من و یه نگا به مانیتور مینداخت و میرفت: دی

پاسخ :

هاهاهاهاهاهاااااا صخرهههه زیر گل نری تووووووووو:)))))

ههه چقد حال داد نظرت ناموسا:))))
مَهسا هَسدَم ツ.
۳۱ مرداد ۲۱:۳۱
:))))

بعله
هی دلتون غنج میره شما ^_^

پاسخ :

بعله:)

خوشش میاد هی:)))
پسرِ خاکستری
۳۱ مرداد ۲۱:۱۲
واقعأ چرا تو دو سه مورد دلتون غنج نرفت؟«آیکون فکر کردن و اینا»
چرا تبعیض قائل میشین تو فانتزی هاتون؟
«نماینده ی دفاع از حقوق فانتزی بازان بی مرز-سهامی عام»

پاسخ :

اخه خز میشه واسه همش غنج بره:))))

ههههههههههه
علی صفری
۳۱ مرداد ۲۱:۰۶
چه جالببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببب

پاسخ :

هههه:)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان