روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

دنیا چه پدر کشتگی با من داری که آرامشم را صلب میکنی؟که فقط پست های غمگین بنویسم؟

۲۰ نظر

دخترم دیگر...

شکننده ترین موجود روی زمین...

وقتی مجبور میشوم به کاری...

وقتی اعصابم بهم میریزد...

وقتی حق ندارم با سیگار خودم را آرام کنم...

وقتی نمیتوانم راحت با قدم زدن در پیاده روهای خلوت شهر خودم را آرام کنم...

پوست لبم را میکنم...

گوشه ی انگشت شصتم را که نگو چند صباحی هست دیگر آرامش ندارد از دست من...

وقتی بغض میکنم...

باز هم به پوست لب بیچاره رحم نمیکنم...

گریه؟

کار من که دیگر از گریه گذشته است...

میبینی؟

تو بیداری که روی افکارم رژه میروی و  میگویم تقصیره خوده خرم است که دل به تو دادم اشکالی ندارد ملالی نیست...

اما تو خواب دیگر چرا؟!

چرا نقش اول خواب های عصرم میشوی؟!

آخر میدانی از دست فکر و خیال تو شبا خواب ندارم...

نه اینکه نخواهم بخوابم...نه...

من برای خواب های شبانه مثل قدیما له له میزنم...

اما...

فقط فکرم درگیر توست...

که کجایی و چه میکنی...

که کی تمام میشود این روزها؟

اگر هم تمام شود باز هم امیدی به دیدنت هست؟

این روزها بی صبرانه منتظر شبهای قدرم...

که گریه هایم دلیلی داشته باشد...

و حرف های دلم شنونده ای...

+تو پست قبل نوشته بودم خوشبحال اونایی که خواهر دارن و خواهراشون نمیذارن آب تو دلشون تکون بخوره...اشکاشونو پاک میکنن وغیره...

سومین نفر کامنت دهنده نوشته بود:

من بیام خواهرت بشم گوگولی ؟! 

او کسی جز بهار پاتریکیان نبود...

و داشت خواهرم میشد که بغض هایش گرفت از من او را...

مجازی است دیگر...

++بهار از رفتنت خیلی ناراحتیم خیلییییی:(

۰ ۰

د اخه لامصب منه خر دوست دارم احمق...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

اشک تو چشام بود یه عکس مبهم از تو توی یادمه...دوره میکنم سکوت کهنمو با صدای تو..

۱۹ نظر

یه وقتایی که دلت گرفته ؛ بغض داری ، آروم نیستی !
دلت براش تنگ شده . . .
حوصله ی هیچ کسو نداری !

میخوای درس بخونی...

کتاب بخونی...

خودت و از این حال دراری ...

ولی نمیشه...

ندای درون:چرا عصن میخوای خودت و ازین حال دراری؟

خودم:اخه میترسم بغضم بشکنه و شونه ای واسه گریه کردن نداشته باشم...

سلامتی همه بغض دارا...

سلامتی بالشتم که اونم دیگه ازم بریده...

همه بی شونه ها...

+دیشب تا میخواست خوابم ببره از خواب میپریدم سه بار از تخت افتادم پایین رو گوشی نازنینم که به فنا رف

ساعت4ونیم بود که خوابم برد و از 7صب بیدار شدم و میگرن عزیزم گرفته و ول نمیکنه کاش دیشب دیگه هیچوقت تکرار نشه...

از یه جایی به بعد درک نمیکنی چه مرگته...ای خدا من چه مرگمه....

اشک تو چشامه قلم گریه کن.....

مریض نیستم ولی بیماری قلبی دارم

من همونیم که بغض و تو گلوم میشکنم

اره....اون منم که بغضا تو گلوم میشکنه...


۰ ۰

سایه های این روزهای من...

۲۳ نظر

 

سایه ها...
 
انگار حرف می زنند...
 
این روزها..
 
سایه من ؛ همدم تنهایی امشده است...
 
حس سفید و خاکستری شدن اینجا !
 
نشانه ی دوباره جوانه زدن است...
 
چند سطر آبی می شوم...
 
چند سطر سفید...
 
و گاهی خاکستری...
 
دوست دارم تنها باشم...
 
با خیالی ؛ خالی از با تو بودن ها...
 
دوست دارم به یاد آن روزهای گذشته...
 
در خلوتی...
 
کنج آرام این کلبه ی خالی...
 
از جنس شیشه...
 
شکننده ...
 
 به یاد آن روزگاران...
 
خاطراتم را یاد کنم...
 
تمام می شود...
 
تمام ناگفته های من...
 
فقط چند نقطه چین باقی می ماند...
 
تا حرف های سادگی هایم را...
 
دوباره تکرار کنی...
 
#S҉A҉H҉A҉R҉

#بهترین پست کلبه شیشه ایانه طور به عقیده خودم ...

بشنوید...


 

۰ ۰

اینایی که میخندن تنهاتر.......اینایی که قهقهه میزنی و صدای خندشون فلک و کر میکنه تنهاترترن...

۱۶ نظر

اینایی که بیشتر وقتا دلشون میگیره....؛

اینایی که شبا تا دیر وقت بیدارن و صبحا خواب...،؛

اینایی که زود جواب تلفن میدن....؛

اینایی که همیشه تو بیانن....؛

اینایی که تا نظر میذاری سریع تایید میکنن....؛

اینایی که دیگه هیچ حرفی برای گفتن ندارن....؛

اینایی که هنذفریشون تنها چیز مهم زندگیشونه....؛

اینایی که با یه آهنگ یاد اون چیزی به خودشون قول داده بودن نیوفتن میوفتن....؛

اینایی که یه زمانی آهنگ شاد حامد پهلان و گوش میدادن ولی الان اهنگشون فقط غمگینه....؛

اینایی که فقط لبخند میزنن و تظاهر میکنن....؛

اینایی که همش پست میذارن....؛

اینایی که به بیان معتادن....؛

اونایی که همیشه هستن ولی پست نمیذارن....؛

اینایی که مجبوری همه چی و تحمل میکنن....؛

اینایی که همش از همه چی عکس میگیرن....؛

اینایی که هرچی بیشتر اطرافیانشون و میشناسن بیشتر ازشون بیزار میشن....؛

اینایی که کوه دردن....؛

اینایی که شبا با چشمای خیس میخوابن....؛

اینایی که صبا با چشای قرمز پامیشن....؛

اینایی که بالشتشون خیسه....؛

اینایی که نمیتونن به کسی که قد دنیا دوسش دارن نگا کنن....؛

اینایی که حرف دلشون و فقط و فقط همینجا مینویسن....؛

اینا تنهان....؛

 کاری به کارشون نداشته باشید....؛

 

۰ ۰

شبایی که بی خوابی دیوونت میکنه و دلتنگی بلایی به سرت میاره که تو نوشته های ویلسون دست میبری...

۲۹ نظر

یه شبایی هست در حد مرگ خوابت میاد ولی هرکاری میکنی خوابت نمیبره...

یه چیزیه که مانع خوابیدنت میشه...

یه چیزایی مثه فیلم از جلوی چشمات رد میشن و عذابت میدن....

خاطرات...

دلتنگی...

فکر...

خیال...

نمیدونم اسمشون چیه...

هرچی که هست داغونت میکنه...

حتی دیگه آهنگ های سامان ومهدی و میثم و مرتضی و بابک و ....هم ازکلافگیت کم نمیکنه...

اونوقته که دفترچه خاطراتی که خیلی وقته توش ننوشتی رو باز میکنی...

خاطراتت قبلت و مرور میکنی...

خاطراتی که باهات چه ها که نکرده...

خوب...

بد...

فرقی نمیکنه هرخاطراتی که ازش باشه و خودش نباشه

مثله نمکیه که رو زخم دلت میپاشن....

آخرش دلت و به دریا میزنی و...

مینویسی...

از هر دری...

از چیزای بی ارزش که ناراحتت میکنه...

از همه چی که باعث شده بیشتر از همیشه تو خودت بشکنی و دم نزنی...

و درنهایت...

 به قرص خواب متوصل میشی که بخوابی...

دوازدهمین نوشته ای که دیشب داخل دفترچه خاطراتم نوشتم:

  • هر شب برای خودم دعا میکنم که آرام باشم...
    وقتی طوفان می آید، همچنان آرام باشم تا طوفان ازآرامش من آرام بگیرد...
    برای خودم دعا میکنم تا صبور باشم؛ 
    آنقدر صبور باشم تا بالاخره ابرهای سیاه آسمان کنار بروند و خورشید دوباره بتابد...
    برای خودم دعا میکنم تا خورشید را بهتر بشناسم... 

  • اما پیش از این ها دعا میکنم هیچکس برای آروم خوابیدن به قرص خواب متوصل نشود...
  • این دعاها کوچکند اما پذیرفته شدنی...مگرنه خدا؟
  • #کتاب: "کوچک آرامش" با اندکی تلفیق سحرگونه ای:)
  • نویسنده کتاب:پاول ویلسون


۰ ۰

خدایا می شود باران ببارد ؟؟؟ این بغض به تنهایی از گلویم پایین نمی رود بخدا…

۱۰ نظر

بغض ینی هنوزم دوسش داری...

بغض ینی هنوزم شبا موقع خواب بهش فک میکنی

بغض ینی با آهنگایی که حرف دلتو میزنن گریه میکنی...

بغض ینی باید اشکات پشت چهره خندونت پنهون بشه...

بغض ینی خودتو میکشی تا فراموشش کنی اما خوابشو میبینی...

بغض ینی شب هایِ تنهاییو و خرابی...

بغض ینی جز فراموش دیگه هیچ راهی نداری...

بغض ینی همه از دپ بودنت خسته ان...

بغض ینی زخمایی که جا مونده از رفیقیت..

بغض ینی خوب نشه دیگه این درد عمیقت..

بغض ینی حسرت اون چیزایی که نداشتی...

بغض ینی هیچ وقت نشد اونجوری که میخواستی...

بغض ینی دیگه کم آوردی...

بغض ینی یه دختر تو دار...

بغض ینی یه دختر تنها که مجبوه بغضاشو تو فضای مجازی بیرون بریزه که خفه نشه...

بغض ینی خاطرات و مرور کنی اما فقط بخندی...

بغض ینی قضاوت اشتباه همه...

بغض ینی رفتارای اشتباه همه...

بغض ینی دلم گرفته از هـــــــــــــــــــــمه...

بغض ینی دیگه هیچی بجز اون برات جذابیت نداره...

بغض ینی یه برهان پنهان...

بغض ینی که غرورت نذاره بریزن اشکات...

بغض ینی حرفایی که خشک شدن پشت لب هات...

بغض ینی دردایی که رسیدن به گلوت...

بغض ینی تنهایی و نمونده هیچکی پهلوت

بغض ینی خدا تو رو عاشقش میکنه و بعد با ندیدنش عذابت میده...

بغض ینی یه دنـــــــیا تنهایی...

بغض ینی یه دنـــــــــــــیا تورو خواستن...

بغض ینی به بازنده....

ته تهش بغض یه نفس عمیق از ته دل و دو دقیقه سکوت و مجبور به برگشتن روال عادیه زندگیه...

همـــــــین..

پ.نوشت:شاید عشقو فهمید توو این ناامیدی...دلم عاشقت بود و انگار ندیدی...چرا از علاقه م به تو کم نمیشه...پر از خاطرات تو می شم همیشه....به غیر تو از هر کی دل کنده بودم...من از اول بازی بازنده بودم....دلم عاشقت بود و انگار ندیدی...

 

۲ ۰

ᓄـن بے تو یهـ بیـᓆـرارᓄ بیا...عاشـᓆ تر از ᓄـن رو زᓄـین پیدا نـᓄـیشهـ ....نـᓄـیشهـ ....نـᓄـیشهـ ..

۱۰ نظر

 تَـهــِ اتوبوس آن صَندَلےِ آـפֿـَرِ ڪِنآرِ شیشـهــ.... 

 بِهــتَریـن جآےِ دُنیآست... 

 بَرآےِ اینڪِ ᓄـُچآلِهـ شَوے دَر פֿـودَت... 

 سَرَت رآ بِچَسبآنے بِ شیشهـ وَ زًل بِزَنے بِهـ یِڪ جآے دور... 

 وَ ᓅـِڪر ڪًنے بِ چیزهــآیے ڪِ دوست دآرے... 

 وَ ᓅـِڪر ڪُنے بِ פֿـآطِرآتے ڪِ آزارَت ᓄـیدَهــند... 

 وَ گآهــے چَشـᓄـآنت פֿـیس شود، اَز ᓗـضور پُررَنگِ یِڪ פֿـیآل... 

 وَ یآدَت بِرَود ᓄـَـᓆـصَد ڪُجآست...! 

 وَ دِلَت بِـפֿـوآهــَد دًنیآ ب اَندآزِهـ هــَـᓄـین گوشهـ اتوبوس ڪوچَڪ شَود... 

 دِنجُ تنهــآ.... 

 وَ آهـ بِڪِشے اَز یآدآوَرےِ ᓗـِـᓄـآـᓆـَت هــآےِ عآشِـᓆـانِهـ اَت... 

 شیشِهـ بُـפֿـآر بِگیرَد... 

 وَ تو با اَنگُشت بِنویسے "آیَندِهــ"... 

 وَ دِلَت بِگیرَد اَز تَصَوُرَش... 

 چشـᓄ هــآیَت رآ بِبَندے... 

 وَ تآ آـפֿـَرین ایستگآهـ دَر פֿـود گِریِهـ ڪُنے...! 

پ.ن1: وᓆـتے פـرᓅـاے בلت פּ ᓅــᓆـط یـہآهنگ ᓄـیـᓅـهـᓄـه... 

پ.ن2: وᓆـتے رسیـבטּ بهــت واسـᓄ شـבهـ یهـ رویا..

پ.ن3: وᓆـتی راضی نیستـᓄ ڪهـ پستاᓄـو ڪپی ڪنین ولی ڪپی ᓄـیڪنین... 

پ.ن4: وᓆـتے ڪهـ بعد از دوسال و اندے بازᓄ از פֿـدا دیدار یار و ᓄـیـפֿـوای...واـᓆـعا چـᓆـد پروعـᓄ ᓄـن..

پ.ن5: وᓆـتے ᓅـردا اـᓄـتـᓗـان "عربی" دارے و ᓅــᓆـط نگاهــت رو نوشتهـ هــا ᓄـیچرפֿـهـ و نـᓄـیتونے تـᓄـرڪز ڪنے براے درس..

پ.ن6: وᓆـتے براے براے آراـᓄـشت بهـ ڪلبهـ شیشهـ ایت پناهـ ᓄـیاری.... 

وپ.ن7: عیدتون ᓄـبارڪ دوستاے פֿـوبـᓄـangel 

 

 

۰ ۰

سلامتی های آخرسالیانه ی دوستیانه

۱۸ نظر

سلامتی اولین روز مدرسه؛ششم ابتدایی

سلامتی دوستیهای جدید

سلامتی همکلاسیای جدید

سلامتی معلمای جدید

سلامتی وسط سال و دعواها با دوستای صمیمی

سلامتی قهرای بچگونمون

سلامتی آخر سال و بساط دفترچه خاطرات بچه ها

سلامتی دوستت دارم یه عالمه اندازه ی یه قابلمه ی داخل دفترچه یادداشت ها 

سلامتی سال بعدش

سلامتی دیدار دوباره و دوباره اکیپ پارسالو تشکیل دادن

سلامتی شیطنتا سر زنگ قرآن و دینی و زبان و ورزش مصادف با چشم قره های معلما و تهدید به نمره کم کردن

سلامتی دعواهای خرکی و آشتی های خرکی تر

سلامتی همکلاسی های و دوستای پایه

سلامتی ضایه کردن بچه های خوشمزه سرکلاس

سلامتی بامراما که خودشونو وسط امتحانا نشون میدادن و میرسوندن که دوستش نمرش کم نشه

سلامتی شوخی های زنگ تفریحانه و حمله به خوراکی های خوشمزه ی همدیگه

سلامتی سال بعدش

سلامتی شیطنتای دوباره و مزه پرونی سر کلاس

سلامتی اجازه گرفتن به بهونه ی آب خوردن از معلم و جیم شدن از کلاس و یه دیقه بعد اومدن دوستت

سلامتی خیس کردن همدیگه با آب؛آبخوری 

سلامتی این چه وضعشه های معاون

سلامتی دلداری ها و امیدواریای فاطی

سلامتی شیطنتای نیلو

سلامتی مزه پرونی های فائزه

سلامتی پاستوریزه بودن صبا

سلامتی رک بودن نگار

سلامتی خوابیدن مائده سرکلاس 

سلامتی ایراد گرفتنای هانیه

سلامتی تقلب رسوندنای نگین

سلامتی بحث و جدل با معلما درمورد امتحان و شجاعانه و محکم حرف زدنای یاسمن

سلامتی همکلاسیا و بهترین اکیپ 3 ساله دوستای دوردونه

سلامتی اخم و تخم های معاون 

سلامتی امتحانای معلما والتماس ما به معلم عربی که امتحان ریاضی داشتیم و به معلم ریاضی که امتحان عربی داشتیم و الی آخر

سلامتی مسخره کردن تیپ معلما

سلامتی خرخونیامون

سلامتی امتحان نهایی

سلامتی آخره بدبختی

سلامتی نزدیک شدن به تابستون

سلامتی آزاذی

سلامتی تموم شدن یه سال تحصیلی پر از درس و خستگی

سلامتی همه شون که امسال یکی نمونه میره یکی تیزهوشان

سلامتی سوتی گرفتنا از معلم وسط درس

سلامتی شادی و گریه و سختی و راحتی و مهربونیا و بداخلاقیامون

 سلامتی همه ی 3سال تحصیلی با هم بودن

سلامتی همکلاسیای نمونه

سلامتی دوستای خل و چل

 یکی دبیرستان فرهنگ و بقیه ام پراکنده تو دبیرستانای مختلف

سلامتی تنهایی دوباره تو مدرسه ی جدید سال آینده

سلامتی موفقیتشون

سلامتی موفقیتمونwink

سلامتی همه ی شماها که این متن و خوندین و تو سلامتی دوستام شریک شدین 

سلامتیتونangel

+و اما یه نکته راجع به عکس این که چت منو فاطیه:

 پاسی از ظهر گذشته بود و ما درمورد درس و بدبختی و فلاکت و نفهمیدن و سخت بودن درسا غر میزدیم که نتیجه تصویر شد که قابل ملاحظه اس


 

۸ ۰

عادت کردم

۱۵ نظر


من عادت کردم کسے نگرانم نباشہ…

عادت کردم کسے سراغم رو نگیره…

عادت کردم تنها باشم تا بعد کسے منت محبتشو روم نزاره…

عادت کردم شب ها بدون شب بخیر بخوابم…

عادت کردم منتظر زنگ کسے نباشم…

عادت کردم دلتنگ بشم و دلتنگم نشن…

عادت کردم بے دلیل بخندم و با دلیل گریہ کنم…

عادت کردم زندگے نکنم…

سختہ ولے عادت کردم …

هعی خدا




۱۰ ۰

من یه عمره با یاد تو خودآزاری دارم ای عشق...

۱۳ نظر

خــــود آزاری یعنــــی  :

 


 میــــری اونجاهایــــی کـــه باهاش خاطــــره داشتــــی

 

 

 و...

 


 بــــه یــــادش مــــی میری ...!

 

مــــی میری...

 

و...

 

مــــی میری...

 

+بعد مدت ها تو با من آشتی کردی یا من با تو نمی دونم ولی هرچی هست؛ به جرئت میتونم بگم تنها چیزی هستی که آرومم میکنی رفیق...از زیر تخت و جعبه خاک خوردت خوش اومدی....شاید بودنت سازشی باشه با همه ی نبودن های دنیا شاید...

 


 

۷ ۰

خدا عاشق منه...

۱۰ نظر

عرضم به خدمتتون این چند روز که نبودم خییییییییلی اتفاقا افتاد خیییییلی...

 واقعا دارم به این درجه از عرفان می رسم که خدا داره عذابای هفتاد هفت پشتمو به سر من نازل میکنه هیچ شکیم ندارم 

مثال میزنم:


مثلا نمیشه دو دیقه فقط دو دیقه در مورد یه شخص خوب بگی تا اون روی بدشو نشون نده واقعا وجود نداره امتحان کردم که میگمااااا قشنگ من در مورد هرکی نظر خوبی بدم دو سه دقیقه بعدش خدا نظرمو180درجه درموردش عوض میکنه. 


مثلا الان دو روزه که آرامش دارم(منظورم اینه که هیشکی بهم کاری نداره وگرنهمنو آرامش؟) و همینجوری داری به زندگی تکراریت ادامه میدی یهو یه بابایی با پدرت حرف میزنه که دخترت برا پسر من؟!(انگار من آبنبات چوبیم یارو میخواد منو بخره بیشور یکم پولداره فک میکنه میتونه رو سیبیل ناصرالدین شاه نقاره بزنه هه دخترت برا پسر من.....)

از وقتی اینو گفته تا الان تو فکرم اخه من و چه به ازدواج ملت چی فک میکنن با خودشون؟؟؟؟؟اینم بگم ایشون منو یه بار چن سال پیش دیدن من نمیدونم چی بگم چرا هیچکس فکر نکرده حرف میزنه...من به آیندم و درس فک میکنم دیگران به گرفتن من به پسرشون اصن انگار نه انگار منم وجود دارم.....

واقعا این چن وقت خدا با من رو دنده ی لج بود و همش یه اتفاق گند میزاشت تو کاسم:"( 

(خدایا ازتو بعیده ک)

مثلا امروز تو مدرسه........

 ولش کنید نمیگم بغضم راه گلومو بسته اصن نمیتونم بگم......

نه بزارید میگم.......

امروز زنگ آخر که از قضا ورزش داریم من خطاب به بهترییییییین دبیر دنیا(بهترین دبیر تا چن ساعت پیش بود موضوع بر میگرده همون جمله ای که اول پست عرض کردم درمورد هرکی خوب نظر بدی و تعریف کنی روی گندشو نشونت میده)

+خانوم ببخشید؟؟؟

+خانووووم؟

-بله؟

+میشه من امروز ورزش نکنم؟؟؟؟؟؟؟؟

جواب نداد:///(با اون عینکش که دو تا بند مشکی ام آویزونه..خاک بر سررررررر)

+خانوووووووم؟

سرش تو دفتر کلاسیشه مثلا نمیشنوه.......

+خانوووووووووم ببخشیییییییییییییییییید با شمام میشه جواب بدین خب حتما کارتون دارم؟؟؟؟؟؟؟

+فاطی این چرا با من لجه اخه چرااااااااااااااااااااااا چرااا:( نگاااا محل سگ بم نمیده

*واستا من صداش کنم.....

*ببخشید خانم؟

جانم؟

*سحر با شما کار داره انگار..

دوباره سرش تو دفتر کلاسش(با یه اخم و تَخم انگار ارث باباشو کشیدم بالا)

خب بچه ها بی سروصدا برید تو حیاط...

دوباره من :خانوم میشه من این جلسه نیام تو حیاط؟

*چرا؟(لا اله الا الللللللللللللللله)

+خانوم حالم بده (وگرنه خودمو اونجا نمیکشتم که نیام قوزمیت پَلشت)

*فامیلیت چی بود؟

+راد

*اون هفته نمرت کامل نشده الان میتونی امتحانتو بدی نمرتو جبران کنی(جملش کاملا دستوری بود)

+خانوم  آخه من حالم خوب نی میشه جلسه بعد........(اصن نزاش حرفم تموم شه...)

*نه خانوم محترم من میخوام نمره هامو رد کنم نیای 0 و تمام به من چه که حالت بده والا من حالم از تو بدتره کمرم راست نمیشه.....اومدی نمرتو میگیری نیومدیم فدا سرم.....

وقتی به خودم اومدم همه رفته بودن من سرپا وسط کلاس صورتمم خیسه خیس...

 هیچوقت عادت نداشتم برای نمره یا چیز دیگه گریه کنم همیشه بغض بود نهایتش ولی دیگه این با من چیکار کرده بود اشکم در اومده بود تمومیم نداشت هی بیشترم میشد:(

همونجوری اشک میریختم و به این بیشعور تو دلم فش میدادم که...

فاطی:سحررررررررررررررررررررر

چیشده سحرررررررم؟؟؟

فاطی ببینش من میگم با من لجه میگی نه بهش میگم حالم بده جواب نمیده الانم که اومدم بهش بگم جلسه  بعد امتحان بدم میگه نه میخوام نمره رد کنم تو شاهدی من هرسال خودمو واسه درسای دیگه میکشم 20میشم بعد همیییییشه این ورزش باید معدلمو بکشه پایین اخه عقده ای بودن تا چ حد؟؟؟

وایسا من میرم میام

وااااایسا کجااااا نری منت بکشیاااا......

میام الان وایسا...

صبا:عه سحر نمیای؟؟؟؟؟

+صباااا عصن حوصله ندارمااااااااا دونه دونه میان سوال پیچ میکنن آدموووو اه 

سحررررر چشات؟

+چشام چی؟

قرمزه...(یکی از شانسای خوب یا بدم اینه چون پوستم سفیده تا گریه میکنم سرییییع پوستم صورتی میشه چشام قرمز)

به درک...همتوووووووون به درک اه 

+برو الان نمرت و کم میکنه صبا

همینطوری تنها سرکلاس نشسته بودم روی نیمکت سرمم گذاشته بودم رو میز که دوستام اومدن بالاسرم +چیه چرا اینجایین؟

-بهش گفتیم تو نیای نمیریم 

اخه اسگلااااااا من نمیتونم بیااااااااااام میفهمید حالم بده ینی چی؟؟بعدشم اون نگفت نیا اصن جوابمو نمیده 

*بچه هاااااااا چرا اینجایین؟؟؟ تا 3میشمارم نیاید نمرتونو 0میدم(انگار از ابتدایی اومده تا 3 میشمارم هه هه منگل)

من :خانوم ببخشید!میشه بگید من چیکارتون کردم اینقد با من لجید؟؟؟؟؟چرا جواب منو نمیدید شما تا جلسه ی پیش خیلی اخلاقتون خوب بود الان چیشده یا داد میزنین یا جواب بچه ها رو نمیدید نه ما با شما پدرکشتگی داریم نه بی احترامی کردیم (صدام یکم رفت بالا)اگه خودتون با خودتون مشکل دارید مشکل ما نیست شما اول مشکلاتتون رو با خودتون حل کنید بعد بیاید تا سه بشمارید و سر بچه ها داد بزنید ضمنن اینجا مث مدرسه های آشغالی نیس ما هم بچه های ابتدایی نیستیم سرمون داد میزنین اگرم دقت کنین هیچ کودوم از معلمای ما با ما همچین رفتاری ندارن شما دقیقا مشکلتون چیه ؟من هروقت از سر زنگ شما رفتم خونه سردرد گرفتم....

فاطی:بله خانوم مام همینطور..

یاسی:آره منم

حانیه:والا منم میگیرنم میگیره همش

دخترم اگه حالت بده میتونی تو کلاس بمونی(با من بود؟!!!عجـــــب)

چ عجب میخواستم برم الان با خانم ساعی(معاونمون) بیام پیشتون گفتم شاید شما واقعا صدای منو نمیشنوید.....

شما که هنوز اینجایین؟خییییل خب حالا که اینطوریه همین الان براتون0میزارم که بدونین کلاس من قانووون داره.....(مثلن اومد بحث و عوض کنه)

و رفت.....

اخه ادم چقد عقده ای؟؟؟چقدررررررررر

یاسی:(یکی از دوستای زبووون داااااااار و با معرفت) حالا ک 0بزاره چی میشه اخرش؟خودش میره زیر سوال ک چرا به نصفه کلاس0 داده هوم؟

هرکودومشون یه چیزی میگفتن ک من آروم شم ولی اخرش موفق نشدن من تا همین الان حال بدم که بهتر نشد هیچ معلم گرامی هم یه عذاب وجدان به من اضافه کرد..عذاب وجدان 0های دوستام:"( 


هم سردرد واقعا که بعضیا معلما چقدرر با هم تفاوت دارن .........


واقعاااااااا دیگه خدا منو آدم حساب نمیکنه آخه چرا همه چی پشت سرهم؟؟ اینا فقط جزئی از عذابایی بود که خدا به من لطف کرده وگرنه بماند که دو روزشو تو بیمارستان بودم و امیدوارم امروز با خوشی تموم شه و حالم بدتر نشه....

*ببخشید کلا خوشم نمیاد پستم زیاد باشه ولی همینطوری گرم نوشتن بودم که دیدم یکم زیاد شد...

ایام به کامتون 

روز خوش:)

۶ ۱

لحظه هایی که یه مرده ی متحرکیم...

۱۶ نظر

لحظه هایى هستند که هستیم ...
چه تنها ، چه در جمع
اما خودمان نیستیم...
انگار روحمان مى رود...
همان جا که مى خواهد...
بى صدا...
بى هیاهو...
همان لحظه که راننده آژانس مى گوید رسیدیم...
فروشنده مى گوید باقى پول را نمى خواهى؟
راننده تاکسى مى گوید صداى بوق را نمى شنوى؟
و مادر صدا مى کند حواست کجاست؟
ساعت هایى که..
شنیدیم و نفهمیدیم...
خواندیم و نفهمیدیم...
دیدیم و نفهمیدیم...
و تلویزیون خودش خاموش شد...
و آهنگ بارها تکرار شد...
هوا روشن شد ...
تاریک شد...
چاى سرد شد...
غذا یخ کرد...
درِ یخچال باز ماند...
درِ خانه را قفل نکردیم و نفهمیدیم کِى رسیدیم...
و کِى گریه هایمان بند آمد...
و....
کِى عوض شدیم؟
کِى دیگر نترسیدیم؟
از ته دل نخندیدیم و دل نبستیم !
و چطور یکباره آنقدر بزرگ شدیم
و خاله بازی هامون تموم شد؟
و از آرزوهایمان کِى گذشتیم؟
کِى دیگر "او" را براى همیشه فراموش کنیم؟
کــــــــــی...
.
.
.
یک لحظه سکوت براى لحظه هایى که خودمان نیستیم .



۱۱ ۰

فقط باش آروم جونم...

۱۶ نظر

 ᓄـــهــᓄ نیــســت کـہ او ᓄـــال تــو بــاشــَـב 
  
 ᓄـــهــِـᓄ ایטּ اســــتـ کـہ ᓅــــَقــَط بــــاشـَــב 
  
 زِنــــــבگــے کــُنــב ، عـِــشـــق بــورزב ؛ 
  
 لــِذَت بـبــرَـב و نــَـــــᓅـــَس بـــکــــــــشــَـב... 

 
 

 

 

۱۵ ۱

مظلوم شدی...مظلوم شدم؟!

۱۵ نظر

من:سلام

مامان:سلام چ خبر امتحان چطور بود؟؟

-:سری به معنای تایید تکون دادن(ینی خوب بود.)

*بیا ناهار بخور....

-سری به معنای تایید تکون دادن

چن ساعت بعد در حال ورق زدن الکی کتاب مثلاااااااا درس خوندن

مامان:چایی میخوری؟

-سری به معنای تایید تکون دادن

*چته سحر؟؟؟از ظهر تا الان فقط سر تکون میدی زبون نداری؟

*سری به معنای تایید تکون دادن

شب موقع شام

صدای مامان که از تو آشپزخونه داد زد

*سحر بیا شام

-سکـــــــوت

*سحر؟؟؟

-سکوتـــــــــــــ

*سحر شام میخوری؟؟

-ایندفه سرو به معنای نه تکون دادن

*سحر؟

-نگاه کردن به مامان بدون هیچ حرفی

*خوبی؟

-سری به معنای تایید تکون دادن

مامان با گفتن "خییییلی مظلوم شدی" اتاق و ترک میکنه

 من میمونم و حرفایی که تو دلم با جیغ و فریاد و اشک رو سر دلم آوار میکنم ولی ظاهرم مظلومه

بیچاره دلم...

تو دلم بغض میکنم

بیچاره دلم...

د اخه خدا قربونت برم مگه من چیکارت کردم هروزم بدتر از دیروز میگذره؟

این چ عذابیه آخــــــــــه...

تو دلت آتیش بزنی خودتو ولی بازم لبخند تصنعی و مصنوعی روی لبت باشه برای اینکه بگی حالم خوبه..

آره من خوبم...

ولی این سری انگار مظلوم شدم....

هوای مظلومارو داشته باشید. 

اینا یه زمانی شیطون و پر جنب و جوش بودن...

الان ساکتن و یه لبخند ته چهره ای...شایدم هر از چن گاهی بغضی که تو گلوشون جا خوش میکنه

آره هواشونو داشته باشید..

اینا همونایین که وقتی جلوی شما آروم نشستن تو دلشون هزااااااار بار زجه زدن و گریه کردن.......

حرف دل اینارو فقط بالشتشون میدونه...

+سرکلاس وقتی معلم یه حرف بامزه میزنه و همه میرن تو کما از خنده

 دبیر :چیشده سحر چقد ساکت شدی امروز؟؟؟تو و ساکتی بعیده وگرنه الان اینجارو رو سرت گذاشته بودی میدونم که برا نمره هیچوقت این شکلی نمیشی... چیشده؟؟؟فک کنم خوابت میاد نه؟

-آره خانوم خوابم میاد...(تو دلم:هــــــــــه) 

برو صورتت و بشور بیا..

*زیر لب زمزمه میکنم:آره خانوم من خوابم میاد دلم یه خواب میخواد از نوع طولانیش چقد خوبه که شما اینو فهمیدی کاش اصل کاریم بفهمه...

۱۰ ۲

تو را میخواهد...

۱۵ نظر

این هوا چتر نمیخواهد... 
من را میخواهد... 
تو را میخواهد...
خیابان ولیعصر را میخواهد... 
قهوه ها

 

دل من...
این هوا و چتر را نمیخواهد... 
من را میخواهد... 
تو را میخواهد...
خیابان ولیعصر را میخواهد... 
قهوه های تلخِ کافه نادری را میخواهد...
بوسه های هول هولکیِ پر از شرم را میخواهد...

 

۱۱ ۰

اینگونه است حالم...

۱۲ نظر

نفس میـکشـم تابه جای #مُـرده ها خاکـم نکنـند

 اینـگونه اسـت [ حـالم ] ، دیگر چیزی نپـرس..

نفس میـکشـم تابه جای #مُـرده ها خاکـم نکنـند

اینـگونه اسـت [ حـالم ] ، دیگر چیزی نپـرس..

۷ ۰

چقد این روزها،زیادی دلم میگیرد...

۱۵ نظر

kheeeeeiiiiiiliiii (geryeh)  (boghz)

   دلم گرفته..


 از همه بی تفاوتی هآ...


  از همه فراموشی ها. . .


   از همه سردی ها. . .


 کاش معلمی بود که انشایی میخواست :


  "روزگار خود را چگونه می گذرانید...؟!! "


   تا چند خطی برایش درد و دل کنم...!

۹ ۰

بِه سَلامَتی تو

۱۶ نظر

 بِه سَلامَتی تو ....

تویی ڪِہ اَلان اَز فِرطِ تَنهایی بُغضَت گِرفتہ ...
تویی ڪِہ اَز بَس خَستِہ ای دِلَت گِرفتہ ...
تویی ڪِہ اَلان دِلَت واسِہ یه بی مَعرفَت تَنگهہ ...
تویی ڪِہ میخوای بِهش زَنگ بِزنی وَلی غُرورت نِمیذاره ...
تویی ڪِہ دوسِش داری وَلی نِمیتونی بِهش بِگی ...
تویی ڪِہ بُغضَتو قورت میدی ڪِہ یِه وَقت گِریہ نَڪنی ...
تویی ڪِہ دِلت میخواد فَریاد بِزنی ...
تویی ڪِه یِہ عُمر سَنگ صَبور بودی ...
تویی ڪِہ دِلت میخواد با روزگار دَعوا کُنی ...
تویی ڪِہ اومَدی فراموش ڪُنی یادِ یه خاطره اُفتادی ....
تویی ڪِہ هَر آهنگی گوش میدی یادِ یِه نَفر میفتی ...
تویی ڪِہ تَنهایی ...
تویی ڪِہ هَمه دُنیات شُده بیڪَسی ...
تویی ڪِہ تا میای یِه ڪاری کُنی میگی : بیخیال ...
تویی ڪِہ وِاس خُودت آواز میخونی ....
تویی ڪِہ حَرفای دِلتو تو ڪِتابات مینویسی ....
تویی ڪِہ شَبا رو بالِشت خیس میخوابی ...
تویی ڪِہ میری زیر پَتو تا کَسی صدایِ گریہ هاتو نَشنوه ...
تویی ڪِہ هَمه دلخوشیت شُده اینترنت ....
تویی ڪِہ این روزا توی دنیایِ مَجازی غَرق شُدی ...
تویی ڪِہ حَتی تُوی دُنیایِ مَجازی هَم خودتو گُم ڪردی ...
بِه سَلامَتی تو ....

سحر نوشت :عکاس:خودم/یکی از جمعه های94 واسه گردش زده بودیم بیرون/درحال گوش دادن آهنگ "چشمای مست تو" از "سینا شعبانخانی"

۱۰ ۰

من عاشق موهامم

۷ نظر

مـن عـــاشق مـــوهـــامــم !

مثل زنـدگیــم

سـروتـش مـعلــوم نـیست...

۹ ۲
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان