روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

دیدی درد نداشت؟:))))) (نیش تا پیشانی باز)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

هوپ

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

حالا که وجهه ی کاری ندارم و لیسانس معماری ندارم و ماشین سواری ندارم و ویلا توی ساری ندارم و یه دونه هزاری ندارم و یه چس عصاب ندارم و فردام امتحان مجازی دارم:|

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

هر آرزو نقـــــــــــــــش بر آب🍃

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

این داستان:رفیق چُنقل ما😂🤦‍♀️

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

فانتـــــــــزی بچگونه نویسنده ی دلتنگ و ...؟!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

چشم جدید

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

کمک لطفا!😭بگید بهتون رمز میدم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

سلااااامتید که غمت قشنگه❤

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

حال خراب خراب خراب.....

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

تو که جای من نبودی ببینی چی میکشم......

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

کسی تو را میخواند...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

تهران نامه (۲)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

آنچه خوبان همه دارند.....♥️

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خوابست♥️

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

تهران نامه (۱)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دخترکم مرا ببخش اما تورا به دنیا نمی آورم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

اگر برای ابد هوای دیدن تو،نرود از سر من چه کنم؟

۰ نظر

اینروزا،هوای دلم ابریه،یهو شبا رعد و برق میزنه و بارون شدید...!

نمیدونم...

حال خوبی نیست...

تا حالا این شرایط و تجربه نکردم،اینکه وسط خنده گریم بگیره،اینکه بخوام ب توت فرنگیا برسم و وسط کار گریم بگیره و بی هوا بزنم زیرگریه و اروم زار بزنم و به فین فین و هق هق بیوفتم

تاحالا انقد روزای سیاهی و نگذرونده بودم

یادم نیس پست قبلی چی بود اما فک کنم گفتم چقد دلم تهرانه

هی حلقه ی تصمیم گیری اومدنمون جوش میخوره و هی پاره میشه

ولی در اصل دله منه ک ریش ریش میشه

انقد حالم بده ک از لحاظ روحی و روانی دلم میخواد یکی منو مثل عقاب ب دندون بگیره پرتم کنه تهران

یا خدا فقط بیست و چهارساعت بهم بال بده تا پرواز کنم

همدم اینروزام فقط گربمه

خودشو لوس میکنه

پریشب ک تو حیاط تو تاریکی داشتم صلوات میفرستادم،حسابی خودشو لوس کرد،انگار میدید بغض تو گلومو....

دیگه چشاش چهار تا نمیشه وقتی به بچه هاش نزدیک میشم...

اگه نبودن من از تنهایی دق میکردم

اینروزا

دل و دماغ عکس انداختم ندارم

دل و دماغ درس خوندن ندارم

دلم گرفته

حالم خیلی بده خیلی،

پنجشنبه هفتمه هادیه و اگر نیام،میگم باشه اوس کریم،هرچی ک تو بگی ولی تا ابد رو دلم میمونه،کل روز و هرلحظه شو خودمو اونجا تصور میکنم و میدونم روحم خیلی اذبت میشه

شایدم مثل وقتی ک حلقه ی زنجیر تصمیم گیری پاره شد،انقد گریه کنم تا خوابم ببره و وقتی پاشدم حس کنم رو صورتم چسب چسبوندن

امشب ریحانه ی پست گزاشت،عکسای هادی،انقد گریه کردم ک جیگرم هنوز میسوزه خیلی حالم بده خیلی

ینی یه مشکللللل واقعا ساده چرا نباید بزاره من بیام تهران تو این شرایط؟؟؟؟؟با این حجم دلتنگی؟با این بیقراری و ناارومی؟؟؟؟

استوری اونایی ک شمالن،توجادن،لب دریان،زدن بای تهران و...رو ک میبینم،فقط سرمو میگیرم بالا بهش میگم،قسمته،حکمته،تقدیره،هرچی،یه اومدن ما ب تهرانم جور کن،تو میتونی،توخدایی،صلاح بدوووون😭

اینکه ادم دلش جایی باشه و خودش نباشه،ادمو از پا میندازه...

انقد سرم درد میکنه ک میخوام کلاسای امروزو نرم...

 هرچند ی کورسوی امیدی دارم ب اومدنمون ولی نمیخوام خوشحال شم ک باز تو ذوقم بخوره....

دلم میخواد واقعا قوی باشم،ولی نمیتونم...!

کاش بخوای خداجون،اومدن ما رو بکن حکمتت که بشه قسمتمون،خواااااااهش میکنممممممممممممممممممممممم💔🙏

۴ ۰

هوایی...

۱ نظر

همونجوری که گفتم قرار بود بیایم تهران برای تشیع ولی بنا به دلایلی نشد

و چهلم و قول گرفتم از مامان ک حتمن بیایم و اروم بشیم...

و هم رفع دلتنگی ....

خلاصه ک شام غریبان هادی ک همه خونه عمو بودن تماس تصویری گرفتیم و خیلی خوب بود خیلی زیاد....

بعدم ک امروز خیلی کسل وار داشت میگذشت 

و خاله برای پنجشنبه بلیت هواپیما رزرو کرده بود ک بیاد پیشمون

هی بمن میگفت وای سقوط نکنممم

گفتم نمیکنییییی نگو فلان...

شب زنگ زد گفت عمو پنج شنبه رو خونه ما میخواد هفتم بگیره صلاحه ک بمونم و کمک مامان باشم

و اینکه بلیت و کنسل کردم

شما نمیاین؟که برگشتنی منم باهاتون بیام...

مامامم گفت با بابام مشورت کنه خبرمیده

و با بابا صحبت کرد و تا۹۰ درصد احتمال اومدنمون به امید خدا انشالله انشالله انشالله قطعی شد

یکم گوجه سبز چیندم شستم خوردم و ذوق داشتم و دارم

و ب مامانم گفتم تو گروه بزاره ختم صلوات بگیریم،چهارده هزارتا

و تا الان چهار هزارتا اوکی شده

دیشب برای ارامشش زیارت عاشورا خوندم

امشبم میخونم،سعی میکنم بیقرار نباشم و قوی تر باشم و هزارتا حرف کلیشه ای دیگه ولی نمیتونم واقعا.....

سحری جوجه تو تابه رڗیمی درست کردم و خوردیم و بعدش تا الان یکی از کلاسای جبرانی احساس ادراک و هندل کردم

وحشتناک از همه ی درسا عقبم و مضطرب و اوج هنرم دوتا تحقیق و مقاله بود...

خلاصه که تا الان بیدار موندم

یکم دعا برای هادی بخونم

تا ده...

ک کلاس زبانمم تموم شه

میخوابم یه دفعه

روزای پایانی ماه رمضون یاد من باشین و برای شادی و ارامش روح اموات ک عزیزترین من دعا کنین لطفا

امیدوارم همیشه خنده رو لبای تک تک تون باشه و شاد باشین❤

۵ ۰

بی تو با اسمت عزیزم،اینجا خیلی سوت و کوره....💔💔💔💔💔

۳ نظر

بی هیچ حرف، غر گله و چه و چه و چه نشد ک بیایم تهران و با گریه و هزار کیلومتر فاصله،عکس،تماس تصویری ،اشک ریختیم تا بلکه دل اتیش گرفتمون خنک بشه...کمی اروم بگیره

اخ ک چقدر عزیز بودی ....

بعد یه مدت طولانی منو دیده بودی،چقد جیغ کشیدم و ذوق کردم و چقد چشات میخندید میگفتی واااای چه خوشگل شدی ،خانوم شدی یادته؟

چقد دلم گرفته از این دنیا....

برات دعا میکنم....

امشب،اولین شبیه ک رفتی خونه جدیدت مهربونم....

نترسیا....

من دعا میکنم اروم باشی،باشه؟

تو فقط اونجا اروم باش...💔😔

اگه دوس داشتی بیا به خوابم 

الان دیگه میتونی بیای عزیزم

خوب خوب خوب بخابی جانم

از دلم خبر داری....

از حال و هوام،

برام دعا کن معصومِ من...

جات خوب باشه،اروم باشی

قول میدم برای دلتنگیم گریه کنم ن برای رفتنت...

دعا کن برای چهلمت بیام پیشت❤

بیام خونه جدیدت و تبریک بگم....

بگم رسمش نبود من برات نماز وحشت بخونما آقا هادی....

مقصر نبودی.....

قوی بودی تو....

داداشیه من عریزدل من.....

خیلی دلتنگت میشم....

اینجا برات مینویسم از دلتنگیام...

تا روزی ک بیام پیشت و به خدا بگم این همونیه ک میومد مهد دنبالمااااا

همون پسر مهربون و خوش قلب خوش غیرت ماست....

خوب بخواب یه حفره عمیق تو قلبامون ایجاد کردی و رفتی هادی....

ولی خوب بخواب باشه؟نگران هیچی نباش ما همینجوری ک تظاهر ب لبخند میکنیم زندگی و ادامه میدیم

دعات میکنم...

نترس از هیچی،فقط اگه دوس داشتی بیا به خوابم و بگو

جات ارومه حالت خوبه ..اخه الان دیگه پرنده شدی،رها شدی....

هممون از ته دلمون دعاگوتیم داداشیم...

ناراحتم ک رفتی ولی

عوضش خیالم راحته اگه یه روز بخوام بیام اونجا،تو هستی که من نترسم،مثل همیشه ک هوام و داشتی عزیزترینم❤

۳ ۰
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان