روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

ارغوان،این چه رازیست که هرسال بهار با عزای دل ما می آید؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

به وقت بیست و نهم اسفند!

۰ نظر

خانه را تکاندم

منتظر بهارم

زمستان با کرسی از خانه ی ما رفت

آسمان های های گریه کرد از صبح تا چند ساعت پیش که خوابش برد

دیگر نمیترسم

نه از زوزه های سگ ها،درشب

نه از رعد و برق و آسمان قلمبه ها

و این یعنی تو نیستی،تو تمام شدی،یک توهم قشنگ و دوست داشتنی و تلخ

 

۱ ۰

📚ترم اولی که گذشت،قسمت دوم📚

۰ نظر

💢

ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ

ﮐﺎﺵ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ

 ﺩﺭ ﮔﻨﺠﻪ ﺍﯼ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﻗﻔﻞ ﮐﻨﻢ

ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﮑﯽ ﻳﮏ ﮔﻨﺠﻪ ﺧﺎﻟﯽ ...

ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻢ

ﺟﺎﯼ ﺳﺮﻡ ﭼﻨﺎﺭﯼ ﺑﮑﺎﺭﻡ

ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﺵ 

ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻴﺮﻡ ...

 

#ناظم_حکمت

۱ ۰

از جمله دلنوشته های شبانه ام💜📝📖✏

۲ نظر

بیست و پنجم اسفند امسال،هفتصد روز گذشت

در تمام ششصد و نود و نه روز گذشته

شاید یادم رفته باشد لباس گرم بپوشم تا سرما نخورم و از فین فین کفری

شاید یادم رفته باشد یک زمانی عاشق شکلات تلخ هشتاد درصد بودم 

شاید نوشتن را کنار گذاشتم مدتی و سوار امواج طوفانی و یا آرام زندگی شدم

شاید حرفهای زیادی بهت زدم و شاید هم چیزای مهمتر را نگفتم یا دیرتر گفتم

شاید قدرت را ندانستم و یا دیرتر دانستم

شاید وقتی باران آمد یادم رفت اول برای تو دست به دعا شوم

شاید...

شاید...

شاید

اما،حتما و قطعا،یادم نرفت که دوستت نداشته باشم...❤

 

 

پ.ن:آخدین نفسهای سال نود و هشته،و متفاوت ترین سال زندگیه منه،به امید خدا قبل از تحویل سال ،اینجا رو مزین میکنم به دو تا پست درباره *ترم اولی که گذشت 2* و *اسفند ویروسی* :)

 

پ.ن تر:هرجای دنیارم بگردم،وبلاگ و تلگرام و چی چی گرام،هیچ جا،اینجا نمیشه واسم،ارامش خاصی دارم اینجا،حتی بعضی وقتا فکر میکنم ای کاش زودتر اقدام میکردم وبلاگ میزدم:)اوایل اسم اینجا کلبه ی شیشه ای بود چون مثل یه کلبه امن و اروم بود برام و یه جایی بود دور از همه چیز و همه کس،بخاطر همین اسمشو گذاشتم کلبه،اما شیشه ای بودنشو فکر کنم بخاطر اینکه تو دنیای واقعی کلبه ها چوبی بودن و دلم میخواست یه کلبه یکم متفاوت داشته باشم انتخاب کردم،یادم نیست،ولی یادمه سر اون اسم خیلی فکر کردم،تنها و تنها‌خودم و خودم:)

 

پ.ن ترین:میگم ما که تو اکسپلور اینستا و تلگرام و واتساپ به لطف دوست و فامیل های مهربونمون اسم و اطلاعات زیادی درباره ویروس بی تربیت داریم،چطوره اسمشو اینجا نبریم و یه نفسی بکشیم؟!

 

 

پ.ن انشالله که آخرین پ.ن باشد:دلم میخواد بهار بیاد،بیاد و به روزای سیاه و تاریکمون رنگای صورتی و سفید و سبز و بنفش بپاشه و بوهای خوب خوب جاری کنه،مراقب خودتون باشید،شمال نرید،امشب و دیروز،دوست یکی از دوستام از چیتگر سر درمیاره و دوست دوست دیگه ام از شمال،شما اگر هم آلوده بشید،ناقل هستید و این ویروس رو گسترده تر میکنید،خانه بمانیم،لطفا،بخاطر آرامش و سلامتی خودتون،عزیزانتون و عزیزان ما که در بیمارستان برای حفظ سلامتی شمــــا مشغولن،و ماهایی که نگرانیم،بخاطر وجدانتون،لطفا،خانه بمانیم❤

۱ ۰

آن ویروسِ لعنتی!

۴ نظر

من یه عالمه حرف دارم که بزنم،چنتا پست آماده کرده بودم که بزارم و یه عالمه اتفاقاتی که افتاده رو بگم،ولی اصلا حسش نیست ،تو خونه ام داریم کپک میزنیم:/

۱ ۰

مصمم تا رسیدن بهت،دست از سر کچلت برنمیدارم ،ای زیباترین هدف اینروزهایم💪👊

۱ نظر

به هدفهایی که دارم ساعتها فکر میکنم و فکر میکنم و فکر میکنم....

جلوی رویم میبینمشان...لمسشان میکنم و لبخند ناخودآگاهی که روی لبم مینشیند روحم را در آغوش میکشد....

 غرق شعفم میکنند....

دیر نیست رسیدن به هدفم...تلاشم و برایش میکنم خیلی خیلی....

راه درازی در پیش دارم

راهی صعب العبور و سخت

که مقصدش رودخانه و درختان بادام با شکوفه های عطرآگین صورتی و هوای دلچسب و خنک بهاری با چهچه ی گنجشکان و پرندگان و به سرسبزی تمه ها و صافی و پاکی آسمانی است که ابرها را در آغوش میفشارد...

از این روزهای سخت و تاریک و نفس گیر

میگذرم و بیشتر مراقب خودم و خانوادمم

بیشتر خواننده ام تا نویسنده

بیشتر شنونده ام تا گوینده

پست هایی که میخواستم انتشارشان بدهم در پیش بنویس خاک میخورند و حرفهایی که باید بزنم و نمیزنم در دهانم.....

سکوت کردن را ترجیح میدهم

و بیشتر عمل میکنم

بدون اینکه کسی بفهمد دارم چه میکنم

فقط توی سرم رسیدن به هدفم است

راههای مختلف را پیش بینی میکنم و میروم و برمیگردم....

اینروزها....

بیشتر از هر روزی پر از هدفم

پر از شوق وصال.....

پر از اون روزی که بیام و بگم چیشد که بهش رسیدم....

بگم که از چه روزهایی میگذشتم

این روزها سخت تر از اونه که باور کنی

اما

من

میپرم ازش میگذرم ازش

پرقدرت....😉💪

۱ ۰
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان