روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

و باز هم دعا برای"منی" که امتحان شیمی دارد!

۹ نظر

انقد خسته ام که هرچی میخونم نمیره تو مخم برعکس یه سری حرفا اکو میشه پشت سره هم خسته ی روحی ام خیلی خیلی! انقد که هرچی میخونم انگار فایده نداره یک لحظه تمرکز ندارم و ۱۱ ۱۲ ایی اگر بیارم کل بیان و کباب میدم با دوغ!


یکم دعا کنید گند نزنم این استرس امتحان فردا شده قوزه بالاقوز!هرچی از قبل یادم بود اونام یادم رفت:|


و فردا وبلاگ و بروز میکنم انقدرررر دلم میخواد هرچی زودتر اون پستی که میخوام و بنویسم که هی دوس دارم لحظه ها برن جلو و فردا ساعت یازده بشه از طرفی این استرس الکی و لعنتی! میگم استرس الکی چون اونی که خونده استرس داره نه منی که هیچی بارم نیس شایدم فک میکنم اینجوریه در به هرحال از شیمی بدم میاد!

۰ ۰

من امسال پیـــــــــــــر شدم پــــــــــــــــــــــیر:////

۹ نظر

اونی که ساعت ها کتاب به دست جلوی آینه قدی اتاقش ایستاده و با خودش حرف میزنه چیزی برای از دست دادن نداره:)


آخر ترمی از همه ی درسا بخصوص انشا و دفاعی وخلاصه درسای چرت و پرت که شاخ شدن کتلت شدیم رسما تو خواب بلند بلند مسئله ی شیمی حل میکنم بعد یهو داد میزنم نهههه یون آلمینیوم اون نیست بعد تو خواب معلممون با کتاب میزنه تو سرم و میگه ای وااااااااای یونشو بلد نیستی ینی؟خیلی خب اول آرایش الکترونیش و بنویس بعد لایه اول و از دو پی شیش شروع میکنم به نوشتن یهو کل کلاس انگشت اشارشونو میگیرن سمت بنده که پای تخته میباشم و یکصدا میگن هوووووووووووووووووووو هووووووووووو خانوممونم میخنده میگههه اره هووووش کنید و با حالت جییییغ و هذیون پریدم از خواب میخواستم عمق فاجعههه رو بگم والا انقد تو تلاطم درررررررررس دادن بودن معلما و منم تو تلاطم درررررررس خوندن یه جشن تووووووولد نشد بگیرن برام ینی میخوااااستن برای اولین بار که تولدم افتاده بعد از صفر بترکونن درحالی که مشغله ام داشتن بعد من گفدم درس دااارم اوناااااام بدون چوووووووووون و چرایی گفتن عه؟درست مهمه دیگه حالا یه روز دیگه میترکونیم تولدتو:///انگار منتظر تعارف من بودن:////


قسم به فاینال فردا قسم به امتحان زیست فردا...!!!!پس آیاااااااا نمی اندیشید که چقدر فشااار متحمل میشویم ما؟؟؟؟


آهان راستی اینم بگم رسالتِ بلاگریم حکم میکنه حتما بگم که در جریان باشید بنده انشااااااامووووو یا همون تولید متنشونوووو از نمره ی شیمی .فیزیک و ریاضی و حتییییییییییییی دینی و دفاعیم کمتر شدم تو یک کلاس بالای هجده نمره نداشتیم مدیوووونید فک کنید یه معلم ترشیده ی عقده ایه گنده دماغ داریم:)))

۰ ۰

بوی خاک...بوی بارون...بوی پاییز....بوی دلتنگی می آید این روزها!

۱۱ نظر


پنجره را باز میکنم...


بوی خاک باران خورده مشامم را نوازش میکند...


هوای خنک...


ابرهای تیره....


نفس عمیق میکشم...


جای گلدان های نقلی را جا به جا میکنم و برایشان حرف میزنم...


خیره میشوم به بخار نسکافه و دستانم را با بدنه ی لیوان داغش گرم میکنم...


هوای پاییز...


گل ها...


بوی خاک...


صدای بنیامین...


تاریکی...


سکوت...


همه چیز رو روال است...


همه چیز ارام است...


جز دل من...


دل آسمان....


بوووووووووومب....


پنجره ها تکان میخورند و درها را صدای باد تکان میدهد...


بوی خاک را نفس میکشم... از ته دل....


بوی باران...


بوی پاییز...


پرده ی اتاق را که در هوا میچرخد و با باد میرقصد کنار میزنم...


بیرون را نگاه میکنم...


بادها برگهای پاییزی درختان را رقصان رقصان پایین می آورند و با شدت این طرف و آنطرف میبرد...


به خودم می آیم،..


یک ساعت گذشته و من چایی به دست خیره شدم به نقطه ی نامعلوم ...


 باد خنک همچنان صورتم را نوازش میکند؛


بخودم میگویم:


"فکر و خیال و ول کن؛نسکافه ات یخ کرد!!!!"


پ.ن1:اولین بارون پاییزی امروز(ینی دیروز،چهارشنبه12آبان) ساعت ده دقیقه به دوازده سر زنگ ریاضی و صدای بومب بومب در و پنجره های کلاس و باد خنکککککک و بوی بارون از حس و حال ریاضی پرتمون کرد بیرون:)


پ.ن2:هفته ی پر درسی رو به پیش رو داریم پر از امتحان و آزمون تستی!!!شروع شد استرس.... امتحانای تستی انقد سخته که دوس دارم همه ی حرصمو سر معلم دینیمون خالی کنم!!!داستان داریم باهاش فقط اینو بدونید که با بچه هایی که بهش بی احترامی میکنن و جوابشو میدن خوبه و به ریششون میخنده به ما که میرسههه یه چشم غره ای میره نگاه میکنه انگار ارث باباشو خوردیم!!!استغفرالله حیف فوش بلد نیستم:))


پ.ن3:امروز از آموزشگاه کلاسای شیمی و ریاضی که قرار بود شروع شن زنگ زدن و گفتن کلاسا شروع میشن ازین هفته! و ازونور ازون یکی اموزشگاه زنگ زدن که کلاس زبانتون و گذاشتیم یکشنبه ها و سه شنبه ها از 3 تا 5خانوم سحریان!!!از الان خودم داغون شده فرض میکنم!!!


پ.ن4:انشام آخه درسه!!!شنبه امتحان انشا داریم!!!!بعد مثلا هرکی میره انشا میخونه بهش نمره میده بالاتر از هفده نداشتیم تا الان!!!حساب کنید من رفتم انشا خوندم هیچ غلط املایی و نگارشی ایم نداشتم بم داد چهارده چرا؟چون برای سین یه جااااااا فقط یه جاااااااا یه دندونه اضافه گذاشتم یه دندونه...هوف!!!


پ.ن5:کلاس خلاقیت و تمرکزم پنجشنبه ها شده یه پنجشنبه درمیون نه تا12 ینی فردا(امروز) نداریییییییم و ویولنم هر 5شنبه 4تا6ونیم و نیم!!!!اصلا درگیر این همه کلاس شدن استرس ایجاد نمیکنه برام اصلانااااااااا!!!!


پ.ن6:دوستای بیانیه جان که دانش آموزید روزتون مبارک:)فقط نگم مدرسه ی ما چی هدیه داد بهمون:////


پ.ن7:ماگِ جدید خانواده ی سحریان:)


پ.ن8:من این پست و دیروز غروب نوشتم و قشنگ تو حـــــــــــــــــس بودم که نت قطع شد و هرکاری کردم درست نشد!ولی هنوز تاریخ مصرفش نگذشته با این الان هوا آفتابیه بازم خواهد بارید باشد که مقبول افتد:)


 مرسی از نگاهتون و ببخشید که طولانی شد:)

لحظه های پاییزیتون در آرامش:)

۰ ۰

عطسه ام نمیااااااد یادم رفت چه پستی میخواستم بزارم:/فعلا همینو داشته باشید:/

۷ نظر

نزدیک بیست دقیقه اس دهنمو مثل کروکودیلای کنیا باز کردم و چشاااااااامو ریز کردم و حالت عطسه گرفتم که به شددددددددت عطسه کنم و حالم جاااااااا بیاد امااااا این عطسهههه هه نمیاااااااد لامصب بدجوری سرکارم گذاشتهههه://///


در حدی که موقعشهههه دس بندازم دهنه خودمو جر بدم ینی!!!

۰ ۰

سحر است دیگر گاهی وسط درس {{{خلاقیتش}}} در عکاسی شکوفا میشود^_^

۷ نظر


یهــــــــــــــــــــــویی خلاقیتم تو عکاسی وسط درس خوندن ... اونم چه درسی؟

دفـــــــــاعی.... شکوفا شد هههه ترسیدم چن دقیقه دیگه دفاعی بخونم اورانیوم غنی کنم بخوووووودا :))گفتم بیام یه پست بزارم :)))))))



تصمیم گرفتم کلمه های "ناموسا" "خدا وکیلی" "الله وکیلی" "ناموس واری" و اینارو بندازم از دهنم و تا حدودی موفق بودم تا حالا کــــــــــــف:))



یه همکلاسیه گشادم{ببخشیدا ولی واقعا عصبانیم} دارم که هی تو تلگرام پی ام میداد:"میشه لطفا جزوه ای که حل کردی و بفرستی دوست عزیز و مهربونم!"

مام میگفتیم "چرااااااااااااااااا نشههههه ژیـــــــــگر الان برات میفرستم نانا"◕‿◕

و فرداها و پس فرداها همین طور تا به حالا که اون لحن تغییر کرده و یه روز تکلیفی داشته باشیم و من براش عکس نگیرم از جوابا نفرستممممم میااااااد پی ام میده میگههه "هووووووووووووووو جواااابااااااااا چیشد فلان فلان شده:/درین حد:

کلید اسرار:این قسمت:هرکی گفت فلان کتابکار یا فلان پلوکپی تو نوشتی بهش بگید" شات آپ فقط تا نزدم تو اون دهنت"⋋▂⋌



ماه مهر از لحاظ روحی یه ماه خییییییییییلی خیییییییلی چیز بود واقعااااااا پر از ناراحتی و اعصاب خوردی و داغانی این دو روز بگذره بریم تو شنبه و آبان ببینیم اوضاع چجوریه بهتر میشه سردردها و این روزای گند یا نه باید فیزیکی برخوووورد شهههه!!!!(")_(")



ینی انواااااااات یَـــــــــــــــــــــــــــک یَـــــــــــــــــــــــــــــــــــتک این معلم دفاعیمونو میارم جلوچشااااااااااااااش اگه این جلسه ازم نپرسه://///فک کنید از الان دارم برا چهارشنبه ی هفته ای که میاد زنگ آخــــــــــــــــر میخونم و هرجلسه از همهههه میپرسه جز من وچن نفر و میره درس میده خب ما میخونــــــــــــــــــیم بپرس لعنتی یادمون میره ااااااااه>'.'<


بهونه ها کوچک و بزرگ خوشبختی:

پلیور با دکمه های گوگولی پگوری و جیب گل گلی

لواشک عمه ساز

به جای آذر ماه از آبان ماه از سرگیری زبان جان جانان

هوای سرد

تموم کردن یه دفتر 40برگ با محتوای دلنوشته هام طی این هفته

برق انداختن گاز و سرامیکای آشپزخانه و اتاق خواب

به سرانجام رسوندن مقاله ای که خیلی روش کار کردم و اونی که میخواستم شد

خوندن کتاب دوئل

تنگ کردن اونیفرم مدرسه توسط مادربزرگِ جانانِ جان

خوابیدن تا 12ظهررررررر {عَی چسبـــــــــــــــــید}


در آرامش باشید:)

۰ ۰

تا کی؟>'.'<

۴ نظر

تا کی با قیافه ی جم شده شیمی بخوانم و چیزی نفهمم๏̯̃๏


تا کی از ایزوتوپ های پایدار و ناپدار بنالم؟ಥ_ಥ


تا کی اتود به دهان به سئوالات سخت پلو کپی های شیمی خیره بمانم و تمام تمرکز و افکارم در صدای نوحه  و تبل های صد فرسنگ آنورتر باشد و خود را در حال تبل زدن با این دسته ها که سره قرمزِ گرده فومی دارد بوووووووومب بووووووووووومب تصور بنمایم؟╥﹏╥


تا کــــــــــــــــــــی؟!◄.► 

۰ ۰

دست ازززز سرررررررم برررردااااریدددد خودتون بخووووونیددددد{الکی مثلا من خرخون کلاسم هههه}

۶ نظر

انصافا از دانش آموزی که سه تا درس زیست و چپکی طور و به صورت اینکه غررررررق رویااااا و خیاااااااااله و داره نوحه گوش میده و باهاش بلللللند بللللللللللند تازه یه جاهاییشم اشتباه میخونه سر امتحاااان چهار صفحه ایه زیستتتتتتتت انتظار تقلب رسوندن نداشته باشید مرسی اه:/


انقد سره امتحان زیست با اتود و لگد افتادن به جونم که "تووووووو داری چییییییییی مینویییییییسی" حس میکنم روده ی بزرگم تو مِریمه:/


از همه کمتر خونده بودم دیروزم خییییلی عصااابم خورد بود خالم اومد با هم رفتیم پاساژ سپید و کلی خرید کردم حالم خوب شد ههههه یه عادتیم که دارم همه درسامو میزارم جمعه...دیشبم ساعت نه رسیدم خونه و خوابیدم و سه صفحه کتاب کار فیزیک و که حل نکردم هیچ زیستم نخوندم:/


جالب است بدانید این دانش آموز....ای (جای خالی را با هرچه دوست دارید پر کنید)ضمن اینکه به کل ردیف تقلب رسانید کوییز فیزیک را چهار و هفتاد و پنج از پنج شده است خودمانم هنوز در شوووکیم ههههه:))))همه مخشامو تو زنگ تفریح نوشتم غانوصن:)))


رتبه ی اول زبان و تو آزمون مرآت آوردممممممم بازم در شوکیم هههه فک میکردم زبان و کمتر از همه بزنم امروز همش پر بود از خبرای خیلی خوب و انرژی های فرت و فررررررررررت از نمره های درسی مخصوصا که یکیش عشق جانهههه:) فیزیک و میگم دیگه:)


بچه ها میگن خانوم ما میریم دسه ببینیم میشه امتحان و نگیرین:/باید برنامه ریزی کنن خب مگه نه:))))))))دانش آموز باید درس خون باشه مثلا تمرینای ریاضیش با یه عالمه سوال از کتاب کارش رو دستش باد کنه بعلاوه ی اینکه باید فیزیک و جغرافیا و دینیم بخونه:////بعد بیاد پست بذاره:///و نوحه دانلود کنه:////////دانش آمووووووووز باید اینجوری باشه ینی درررررررس خوناااااااااا:))))))



یه توصیه به همه دوسانی که ساعت میذارن 5صب پاشن بخونن:این کارو نکنید....اما دلیلش... دلیلش احساسیه اصولا توضیحی نداره:))))))) 

انقددددد که من گوشیمو کوبوندم زمین و ساعت قطع نشد طبقه پایینیمون اومده میگه خانوم سحریان یکم رعایت کنید چرا رو زمین گردو میشکندید ساعت پنج صبح:/گردووو اخههههه:))))))

۰ ۰

سحـــــــــــــــــــر کـــــــــــتلــــــــــــــــــــــتـــــیــــان:)))

۱۷ نظر

یک عدد سحررررررر له و لووورده شدهههه هستم که از مدسه به کلاس زبااااان رفتههه الانم در منزل  روی سرامیکااای یخ چپههه شدهههه داره داخل وبلاگش پست میذاره همراه با لباسای گشاد مدسه و مقنعه و جوراب شوتینگ شده رو مبل...

 

 عــــــــــــــــــــــــــای لاو یو بچههااااااااای بیان:))

 

تازه سحر خانووووووووووووووم گشادیان کلاس ریاضیشو که یه ساعت دیگه شروع میشه رو نخواهد رف پس چیکار میکند؟

 

الاااان این مدلییییییییی از حساب شکم خالی و معده ای که قار و قورش گوش فلک و کر میکنه درمیاد و جلووو تلوزیووون با همون حالت خزیدنی طور از رو سرامیکاااااااا به خونه ای که با بالشتتتتتتت و پتوهای گلبافت جان درست کرده انتقال میااابد و سی دی نهنگ عنتر {{{نهنگ عنبر هههه:)))}}} و گذاشته و میبینددددد و تا یه سااااااااااعت میخوابببد و برمیخززززد که بروووووووووود داشته باشششششد خر زدن فیزیک عشق جان را:)

 

پ.ن:کلللل ماجرای شنبه تا پشمبهههه به طور مبسووط تو پستی که قراره پشمبه بزارم میگم براتون:))کلی سوووتی ههههه:)))

 

هی پ.ن :میخوام تو چالش بهار شرررررررکت کنمم هی نمیشههههه هی کار پیش میاد میرم مدسه له و لووووووورده میام خونه نمیشه عصن که!الانم که کتلت کتلتم کم خونیم دارم هی فرررت و فررررررررت خسته میشم و خوابالو:///ولییییییی شرکت میکنم قول میدم:)))))))

 

بازم پ.ن:یهههه تریلی ای چیزی بیاد منو جم کنههه ازین وسط ههههههههه شام دایی جان اینا بعد از مدتاااااااا از ترکیه اومدن افتخار دادن بیان خونمون..... خونمونم که بممممممممممب زدن منم له و لورده و کتلتتتتتتتتتتتتتت و مامانمم سپرده خونرو دس گلل کنممممممم خودشونم سرکااااااارنننن:////ای مرگ بر این ساعات شیف بودن های مادر:////////

 

عررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر خستمههههه:"(

 

انگااااار با یه غلتککککککک از روم رد شدن درین حد لهم تو مدسه ام که انقد وحشی بازی درمیاریم دیگه حالی به آدم میمونه؟؟؟:)))))

 

یه چیزی میخواستم بگم از بس جااااااااااای کش جوووورااابااااااام  میخاارهههه یاااادم رفتتت:///میدونم ربطی نداااااااارههه ولی خب:)))دیووونه شدم اصن خدافظ تا پشمبههه که بیااااااام یه پست طوولانیه طولانی بزارم:)اهااااااااااااااااااااااا یادم اومدددددددددد اینکهههه من پشمبه ها دیگه ازین به بعد کل روزمرگیااای شمبه تا پشمبه رو تو یه پست تایپ میکنم و عکساشم تو همون پست میذارم مبســـــــــوط و مفصــــــــــل:)

 

از همینجاااااااا به معلم دینی مون که چیز مثقال از کتاب و درس داده و جلسه ی بعد میخواد امتحان بگیره میگم گووووو.ه نخور سیب بخور با اووووووون روسریههه گل گلیییییت:)))))))اخیش:))نمیدونید که چقدرررررررررر حرصمونو دراورده:)))

 

توضیح عکس:اون قسمتتت از کیک که یکم رفته واسه زمانیه کهههه کیک تو یخچال بود و من چای ساز و زددددم و اززززززز گرسنگییییییییی ناخونک زدم تا چایی آماده بشه ههههه طااااااقت ندااارم واسهههه کیک کاکاعویی عصن میفهمییییییی کیک کاکاعویییییییییییه:)))

 

روزگارتون پر از بوی جوراب:)))

 

کلییییییی در آرامش باشیدااااا کلیییییییییی:)

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                            

 

 

۰ ۰
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان