سلام
دیروز بعد سحر به مامانم گفتم قبل اینکه بخوابه گوشیش و آلارم کنه و بزاره رو ساعت نه که کلاس داشتم ولی یادش رفته بود و من خوشگل تا12 خوابیدم
بعد بابام اومد گف وای بدو بیا ببین چی درومدهههه
رفتم دیدم ته حیاط خود بخود شقایق درومدههههه دیگه داشتم پر درمیاوردم از خوشیییییییی دوییدم ونس قرمزم و پوشیدم و باهاشون عکس گرفتم و ساعت دو مباحث داشتم نتمون بازی دراورد که اصلا نفهمیدم چ شد
بعد نا نداشتم حتی پاشم نماز بخونم خوابیدم یعنی در اصل بیهوش شدم تا هشت و بیس دقیقه که یه رب به اذان بود پاشدم و افطار کردم
بعد افطار ،کلاس زبان که صبح خواب موندم و دیدم و احساس و ادراکم حسش نبود بشینم شرکت کنم کلاس جلسات قبلش و
دیگه همین
فردا( امروز ) هم که هشت و نیم فلسفه اسلامی و ده احساس و ادراک دارم
بعدم یه کلر مهم نیمه تمام دارم که فقط فردا فرصت دارم انجامش بدم
همین
دلیل خاموش بودن و سکوتتونم بگید بدونیم:/
شب و روزتون بخیر❤