پوفی میکشه و میپره تو حرفم و با ترش رویی و حرص میگه:
+یه دیقه خفه شو،یعنی چی من هرچی میگم میگی دوسش دارم؟؟؟
از سکوتم استفاده میکنه و صداشو میبره بالاتره بابا این پسره..
این دفعه منم که بهش اجازه صحبت نمیدم:
*من دوشش دارمو همین بسه برام که از سرمم زیاده اونم دوسم داره...
حرفاش لحن التماس به خودشون میگیرن:+به پیر به پیغمبر همه چی دوس داشتن نیس،طرفت باید درکت کنه،بفهمتت،از راهِ دور،از کلمات بخونتت،تورو بخونه،حرف دلتو بخونه،نگاتو بخونه،تروخدا انقدر مقاومت نکن،تو احساساتت مثل شیشه ظریفه،من میشناسمت،من رفیقتم که دارم بهت میگم...
خیره شدم به فرش..
* دوست داشتنش کافیه
+نه کافی نیست،الان داغی جوونی خری نمیفهمی ،اگه یه ادم کپل شکم گنده ی قد کوتاه زشت دوست داشته باشه و درعین حال درکت کنه و اخلاق داشته باشه می ارزه ب این یارو...
گریم میگیره،ناتوان و عاجز میشم و میخوام به روی خودم نیارم،با بغض میگم:
*ولی...!
میگه:
+ ولی بی ولی،مادر خدابیامرزم میگفت:مرد بد پیرت میکنه،مرد بد هرچقدم که دوست داشته باشه با حرفاش کاراش رفتاراش میرنجوندت و عذرخواهیش ب هیچ جات نمیاد احمق...
توان تظاهر ندارم،میبارم...!
پ.ن:از اول شخص بیان شده ولی صرفا تراوشات ذهنمه و مسلما واقعیت نیست❤
پ.ن تر:یه سری مونولوگ مینویسم داخل دفترچه،اگه دوس داشتید بگید بازم بزارم شون واستون💖