اینروزهایم،غمهایم را با شادی های کوچک گره میزنم
تاحالا شده با اشک در چشم و غم در دل و بغض در گلو بخندی؟!
امروز روز خوبی بود تا الااانش😊💪❤
اگر به انرژی منفی دو سه تا آدم اشتباه نگاه نکنم و خودم رو به خاطر ارتباط باهاشون سرزنش نکنم البته!!!!
چن روزه همش دارم حرف میزنمااااا ولی انگار ن انگار،باید بیخیالش شم،تنها راه سخت ولی عقلانی...!
دیشب نزدیک ساعت نه صبح خوابیدم و بیست دقیقه به دوازده بلند شدم و دیگه خوابم نبرد😭
پیس پیسی رو(آب پاش😂)آب کردم رفتم پتوس و بنفشم رو که اونور بود تو خونه آب دادم،
بابا اومد برای گربه جیگر خریده بود فک کنم،میگفت وایستا بزارم تو ماکروویو یخش باز شه،انگار زبون ادم میفهمه گربه😂😂😂منم هی میگفتم چی چی؟؟بامنی؟😂😂😂
مرحله آب پاشی تموم شد و پتوسای تو شیشه دوغ ابعلی ای(یه تریلی نمیکشش😂) هارو گذاشتم پشت پنجره اشپزخونه که رو ب تراسه و نورش کمه و با کمترین امید ارزومننننننننندم ریشه بدوونه😭💚
بعدم که بابا بهم گفت میخواد ته حیاط خیلی کوچولو واسم گلخونه درست کنه و وسایلشو خریده از قبل و داره و چنتا ایده های این مدلییییی❤💖💕😌😭
و من هورااااااا شدممممم😌😍
بعدشم ازونجایی که یک عالمه پارسال تو حیاطمون توت فرنگی کاشتیم و خب برداشت کردیم که الان چندبرابر شده و چون جاشون مناسب نبود تقریبا نصف حیاطمون و بوته های توت فرنگی گرفتهههه☺😊🍓
یک عالمه هم تو سبده و یکیشم ک قشنگ گل داد تو گلدونه و تو حیاطن تا بابا بکارتشون یه جااااا🍓🍓🍓
شمعدونی قرمز قشنگم غنچه هاشو داره باز میکنه و گلدونم که گلای سفید زرشکی داشت بی حاله و نمیدونم کجا بزارمش،فعلا پشت پنجره خونست...پتوسمم چنتا برگ زرد داشت
هممممم،همینااااا،اومدم بگم که یک قدم دارم به ارزوم که از بچگی گل خونه کوچیک داشتن بود و ایده هاشو تو پیچ خارجکیا میدیدم نزدیک شدم،
یکمم عکس دلبرمووو ببینیدددددد 💕💚💙💜💫
من دیگه برم یه کاپوچینو بزنم و کتابمو بخونم(شایدم پادکست بگوشم) ،انشالله که شب زود بیوفتم از خواااب،بعدم که من این لایک دیس لایکارو گذاشم اگه حال نظر دادن ندارید،بفشارید،خب یه فشاره دیگههههه😂😂😂تَپ یه انگشت بکوبید خسیس نباشید😑،نیازارید سحری که خابالویانه پست گذار است😂😂😒😒😒🧐😡😡😡(بامزه شدم امروز:/)
روزتون بخیر و خوشی دوستان جان❤💕💙💚