روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

دو قدم مانده به خندیدن برگ؟!🍃🌸🌿

مثل مرغ سرکنده(پرکنده؟) اومدم که یکم حرف بزنم،حرف دل...تا بلکه آروم بشم و برم...

تو این چند سالی که اینجا نوشتم،و هرسال بهار،قبل از عید،قبل تحویل سال،چنتا پست میذاشتم،قدیمیا حتما یادشونه

خیلی وقته سری بهشون نزدم که بخونمشون اما شور وشوق و ذوق نوجوونی و بچه گانه اون روزها و نوشتع هام هنوز زیر زبونم مزه مزه میشه،اهنگ خستم محمد علیزاده که همونموقع ها پخش شد با میثم ابراهیمی فیت داده بود و من ذوق مرگ بودم 

و سالهای بعدش که بزرگ و بزرگتر شدم،به قول معروف خانوم تر شدم،ذوقم بزرگانه تر شده بود ولی شوقم همچنان بچگانه مونده بود

هروقت نیازم میشد لباس میخریدم و سنت لباس خریدن دم عیدی واسه ما معنا نداشت ولی خریدن سبزه و سمنو و سنجد و سنبل منو تا ابرها میبرد و برم میگردوند زمین

امسال ولی....!

از اولش که با سیل اومد سراغمون

تا اخرش این نود و هشت لعنتی با این کرونای لعنتی تر

انگار سرجنگ داشت باهامون،به هرکس یه زخمی زد،الان،چندساعت به پایانش مونده،نمیدونم چی بهش بگم،چی مونده که کسی نگفته باشه و بگم

واقعا نمیدونم چی بهت بگم نود و هشتِ نامرد

دونستنی هارو خودت میدونی،

چه قلبهایی نسوزوندی و چه ادمهایی رو ک نبلعیدی،

چه سیلی هایی که بر صورتمون نکوبیدی

الان که از این در رفتی بیرون لطفاً یه قفل محکم و گنده بهش بزن

که نود و نه از یه در دیگه وارد شه

و برای سال۱۴۰۰،من با زور نخوام شعله ی شوق و ذوق و با زور توخودم روشن کنم و مغموم باشم و دلگیر و افسرده.....

دیگه وقت رفتنته.....

این چندساعتم تحملت میکنیم خوک کثیف....

نامردی کردی....

برو،بدرک

 برو و دیگه هیچوووووقت هیچ جا سر راه هیچ کره ای سبز نشو،به سلامت...!

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

پ.ن۱:امسال،از اون اولش تا آخرش پر از فراز و نشیب و سربالایی و سرپایینی های خیلی زیادی واسه من بود،که سربالایی هاش خیلیییی زیاد بود و به طرز گریــــه آوری سال بد و سیاهی بود ،خداروشکر میکنم عزیزی از دست ندادم ولی شوق چندانی هم نداشت واسم و سخت بود،کنکور و تابستونی که منو داغم کرد،و هزارتا اتفاق دیگه،امیدوارم سال جدید خیلی بهتر از نود و هشت باشه برای همگیمون...❤

 

 

پ.ن۲:چهارشنبه سوری،من جلو تلوزیون نشستم الوچه خوردم،خونرو تقریبا برق انداختیم و یک سری کارا هست ک تو عید باید انجام بشه،صبح قبل سال تحویل بابا تا ده روز باید سرکار باشه و منو مامان تنهاییم،میخواستم امشب و تا صبح بیدار باشم و خب الان دودل شدم،اگر خابیدم که هیچی ولی بیدار بودم یکم اینجا باهاتون گپ میزنم...

 

 

پ.ن۳:داشتم میگفتم،چهارشنبه سوری،من بعد الوچه خورون و توحال خودم بودن،پاشدم هفت سین چیدم،بعد،بابا تو حیاط اتیش روشن کرد،از سر و صدا داشتیم روانی میشدیم،همسایه ها همگی یه جوری خودشونو با منور و ترقه اینا سرخوش میکردن و من غبطه میخوردم به حال دلشون،کنار اتیش نشستیم عکس گرفتیم و رفتیم تو،امروز،اخرین روز سال هزار و سیصد و نود و هشت،ساعت دوازده و نیم از خواب پاشدم ،واقعا ناله بودم و بی جون،عصری بخاطر یه کار مهمی مجبور شدیم ازخونه بریم بیرون،با تمام نکات ایمنی و بهداشتی و ماسک و دست کش و ژل ضدعفونی کننده و الکل!تراااافیکی بود که بیا و ببین

مردم گونی گونی بیدمشک میخریدن و یک سری داشتن گلدون سفالی میخریدن و هفت سین و بعضا با ماسک بودن،تو ماشینا راننده ها بعضیاشون ماسک زده بودن و دستکش لاتکس دستشون کرده بودن،ولی....!!!!!!!

چیزی که ازارم میداد مردمی بودن که بیخیال اینکه ماها خودمون و قرنطینه کردیم و توخونه ایم مشغول خریدن و واسشون مهم نیست ک با بیرون اومدنشون چند ماه دیگه در حق کادر درمان مظلوم و خسته،ما که تو خونه نشستیم و درس و دانشگاه و شغل و کارهامون استپ شده و رو هواست،چقـــــدر ظلم میکنن،به شخصه از هیچکدومشون نمیگذرم،ما واقعا ادم نیستیم؟!!!دلمون خرید و خیابون گردی و پارتی و سفر و...نمیخواد ؟!!!

 دلم میخواست بلند گو دستم بگیرم بگم لعنتیا شما خودتونم هیچیتون نشه منتقل میکنید ویروسو،طاقت بیارید و بجای سنبل تو هفت سینتون یه سین دیگه بزارید،کاری از دستم برنیومد،اومدیم خونه،دلم داشت مچاله میشد از شدت غم،نگرانی مثل یه حفره وسط قلبم جا خوش کرده بود،رفتم حمام و اومدم،موزیک گذاشتم و اتاقمو جم و جور کردم،هفت سین و تکمیل کردم و شکلات تو شکلات خوری ریختم،شام خوردم و سر به مهر دیدم،جذابیت داشت برام یه جاهاییش،موقع وبلاگ نوشتنش باهاش همزادپنداری میکردم،بعدم یه ویدیو درست کردم و یکم اینستا چرخیدم و جواب تبریکای دوستا و آشناهای واتس آپمو دادم،و تصمیم گرفتم واسه اینکه سوزش قلبم کم شه یکم بنویسم،جواب داد تاحدودی انگار❤:)💞

 

 

هرکی اینجاست،رد میشه و یا دستش خورده و یاهرچی و نگاهش به این پست افتاد،ار ته دلم از خدا براش میخوام بهترین اتفاقای زندگیش رو امسال تجربه کنه،از انرژیهای منفی دور باشه و شادی و سلامت و سرزندگی و ارامش مهمون خونه ی قلبای تک تک شون و همگیمون باشه الهی الهی الهی آمـــــــین❤

۱ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان