روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

از جمله دلنوشته های شبانه ام💜📝📖✏

بیست و پنجم اسفند امسال،هفتصد روز گذشت

در تمام ششصد و نود و نه روز گذشته

شاید یادم رفته باشد لباس گرم بپوشم تا سرما نخورم و از فین فین کفری

شاید یادم رفته باشد یک زمانی عاشق شکلات تلخ هشتاد درصد بودم 

شاید نوشتن را کنار گذاشتم مدتی و سوار امواج طوفانی و یا آرام زندگی شدم

شاید حرفهای زیادی بهت زدم و شاید هم چیزای مهمتر را نگفتم یا دیرتر گفتم

شاید قدرت را ندانستم و یا دیرتر دانستم

شاید وقتی باران آمد یادم رفت اول برای تو دست به دعا شوم

شاید...

شاید...

شاید

اما،حتما و قطعا،یادم نرفت که دوستت نداشته باشم...❤

 

 

پ.ن:آخدین نفسهای سال نود و هشته،و متفاوت ترین سال زندگیه منه،به امید خدا قبل از تحویل سال ،اینجا رو مزین میکنم به دو تا پست درباره *ترم اولی که گذشت 2* و *اسفند ویروسی* :)

 

پ.ن تر:هرجای دنیارم بگردم،وبلاگ و تلگرام و چی چی گرام،هیچ جا،اینجا نمیشه واسم،ارامش خاصی دارم اینجا،حتی بعضی وقتا فکر میکنم ای کاش زودتر اقدام میکردم وبلاگ میزدم:)اوایل اسم اینجا کلبه ی شیشه ای بود چون مثل یه کلبه امن و اروم بود برام و یه جایی بود دور از همه چیز و همه کس،بخاطر همین اسمشو گذاشتم کلبه،اما شیشه ای بودنشو فکر کنم بخاطر اینکه تو دنیای واقعی کلبه ها چوبی بودن و دلم میخواست یه کلبه یکم متفاوت داشته باشم انتخاب کردم،یادم نیست،ولی یادمه سر اون اسم خیلی فکر کردم،تنها و تنها‌خودم و خودم:)

 

پ.ن ترین:میگم ما که تو اکسپلور اینستا و تلگرام و واتساپ به لطف دوست و فامیل های مهربونمون اسم و اطلاعات زیادی درباره ویروس بی تربیت داریم،چطوره اسمشو اینجا نبریم و یه نفسی بکشیم؟!

 

 

پ.ن انشالله که آخرین پ.ن باشد:دلم میخواد بهار بیاد،بیاد و به روزای سیاه و تاریکمون رنگای صورتی و سفید و سبز و بنفش بپاشه و بوهای خوب خوب جاری کنه،مراقب خودتون باشید،شمال نرید،امشب و دیروز،دوست یکی از دوستام از چیتگر سر درمیاره و دوست دوست دیگه ام از شمال،شما اگر هم آلوده بشید،ناقل هستید و این ویروس رو گسترده تر میکنید،خانه بمانیم،لطفا،بخاطر آرامش و سلامتی خودتون،عزیزانتون و عزیزان ما که در بیمارستان برای حفظ سلامتی شمــــا مشغولن،و ماهایی که نگرانیم،بخاطر وجدانتون،لطفا،خانه بمانیم❤

۱ ۰
نازنین مریم
۲۸ اسفند ۰۴:۵۱

سححححرر ارومیه بودی نه؟ من یکی از دوستام اردبیله میگه خیلی اوضاع خوب نیست..شما چی؟حالتون خوبه؟خودت خوبی؟ 

پاسخ :

سلام عزیزم،هنوزم اینجام و نتونستم بیام تهران،اوضاع خوب نیست که هیچ و روز به روز داره بدتر و بدتر میشه ،ما که خانوادمون تو بیمارستان دارن خدمت میکنن،خیلی استرس داریم،بیشتر از هرکس دیگه ای...
محسن رحمانی
۲۶ اسفند ۱۸:۳۳

سلام 

 

ان شاالله زودتر ریشه کن بشه این بیماری.

پاسخ :

سلام ب امیدخدا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان