به هدفهایی که دارم ساعتها فکر میکنم و فکر میکنم و فکر میکنم....
جلوی رویم میبینمشان...لمسشان میکنم و لبخند ناخودآگاهی که روی لبم مینشیند روحم را در آغوش میکشد....
غرق شعفم میکنند....
دیر نیست رسیدن به هدفم...تلاشم و برایش میکنم خیلی خیلی....
راه درازی در پیش دارم
راهی صعب العبور و سخت
که مقصدش رودخانه و درختان بادام با شکوفه های عطرآگین صورتی و هوای دلچسب و خنک بهاری با چهچه ی گنجشکان و پرندگان و به سرسبزی تمه ها و صافی و پاکی آسمانی است که ابرها را در آغوش میفشارد...
از این روزهای سخت و تاریک و نفس گیر
میگذرم و بیشتر مراقب خودم و خانوادمم
بیشتر خواننده ام تا نویسنده
بیشتر شنونده ام تا گوینده
پست هایی که میخواستم انتشارشان بدهم در پیش بنویس خاک میخورند و حرفهایی که باید بزنم و نمیزنم در دهانم.....
سکوت کردن را ترجیح میدهم
و بیشتر عمل میکنم
بدون اینکه کسی بفهمد دارم چه میکنم
فقط توی سرم رسیدن به هدفم است
راههای مختلف را پیش بینی میکنم و میروم و برمیگردم....
اینروزها....
بیشتر از هر روزی پر از هدفم
پر از شوق وصال.....
پر از اون روزی که بیام و بگم چیشد که بهش رسیدم....
بگم که از چه روزهایی میگذشتم
این روزها سخت تر از اونه که باور کنی
اما
من
میپرم ازش میگذرم ازش
پرقدرت....😉💪