پنجشنبه ۱۹ دی ۹۸
کرم مرطوب کننده محبوبم را برمیدارم
صدای علی زند وکیلی سکوت خانه را در هم میشکند
"دلم را لرزاندی و رفتی،چو مرغ شب خواندی و رفتی،اخه تو اشک سرد زمستان را چو باران افشاندی و رفتی"
کرم رو میزارم سرجاش
خط چشم رو برمیدارم و خودم رو گم میکنم در خط چشمهای ناهماهنگ
علی زند وکیلی می خواند
"تو می آیی آی تو می آیی"
حرفهایی که میخواستم بزنم و کیلومتر وار اینجا ثبت شود،خیلی هم مهم نبود،پس..بیخیال،این روزها،بیخیال خیلی چیزها...:)