از شوقم امشب چمدون بستم واسه دو هفته دیگه...
میدونی؟میترسم...میترسم مثل پارسال بد بخوره تو پَرَم...
میترسم روز تولدم ،مخصوصا ک هوا هم ابری باشه(پارسال کذایی) زار زار گریه کنم
وای وای...
یک دنیا برنامه ریخته بودیم
دو هفته سرکلاس ریاضی و زیست و شیمی و دینی لحظه به لحظه ی اونروز رو نقاشی کردیم و جزئیاتشم برنامه ریزی کردیم...کاش نمیکردیم....
ولی همش رفت رو هوا..
من،روز تولدم،دلم نمیخواست تبریک هیچکس و جواب بدم،خالم زنگ زد پشت تلفن گریه کردم،پارسال روز تولدم تو تاریکی اتاق رو زمین اتاقم کنار پریز،سایه ای ک هوای ابری تو اتاق انداخته بود و من غم عالم تو دلم بود....
میترسم...
میترسم تولد امسالمم اونجوری شه
بخوره تو ذوقم
هرچی میشه میگم ایشالله ک نکنه نگم و باز خدا بزنه تو پرم؟؟
میترسم باز اون حس پیش بیاد و تا ابد گریبان گیرم شه...
کاش امسال واسم خاطره انگیز شه تولدم
خیلی هیجان و شوق و استرس دارم
نکنه بشه پارسال؟
نشه خداجون؟؟
من چمه؟؟!!