يكشنبه ۲ تیر ۹۸
من اگر یک روز کاره ای میشدم
بستری شدن باباها را ممنوع اعلام میکردم
دارویی می ساختم که بشود
مریضی باباها
و حال بدشان
کمر خمشان
درد شان
همه و همه
از بین برود
بچه ها،مخصوصا دخترا
میفهمند چقدر بابایشان درد دارد و میگوید "چیزی نیست"
آن وقت شاید خودشان هم تظاهر کنند چیزی نیست
تا شاید دلگرمی داده باشند
و وقتی روانه ی بیمارستان میشوند
قلبشان مچاله میشود
کتابِ زیست توی دستشان را پرت میکنند
و های های گریه میکنند
هرچقدر هم بگویید چیزی نیست
خانه ای که
پدر
به قصد بیمارستان
و
خوابیدن روی تخت سفید زشت ـَ ش ترک کند
آن خانه
آوار میشود بر سرِ
دختره
کنکوریِ
گریانِ
مظطرب!
پ.ن:لطفا واسه خوب شدن حال بابام دعا کنین...لطفا لطفاااااا لطفاااااااا