روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

دخترِ قصه ی من...!(این بار من بخونم شما بشنوید؟)

خب قول داده بودم یه همچین چیزی بزارم براتون فقط قبل از اینکه گوش بدین:

1-صدای سرما خورده و غمِ نوشته رو بر من ببخشید...اوضاع بدتر از اونی بود که بتونم شاد تر بنویسم چندبارم امتحان کردم که مچاله راهی اشغالی شدن:)

2-اولش اهنگ گذاشتم که بخونم و اهنگ زمینه باشه و خوشگل شه بعد دیدم اااااه بییییییی کلام نیست همزمان که میخوندم صدارو قطع کردم و سعی کردم قه قهه نزنم.....

3-اینی که میشنوین اولین چیزیه که خوندم و واسه چندبار دیگه ضبط نکردم ایرادی اشکالی چیزی بود بازم ببخشید...

4-هم متن هم خوانش بای سحر سحریان:))مخلص همتون....:)

 

 

 

 

۰ ۰
نازنین مریم
۰۱ آذر ۱۳:۳۷
اجی صدای بغضت ادمو  مجبور میکرد ادم خودشو جای اون دختر بزاره 
 الهی بمیرم براش  
خیلی قشنگ بود از  هنه لحاظ 
بازم ازین کارا بکن برامون

پاسخ :

💗
Nafiseh
۲۹ آبان ۱۴:۱۶
فوق العاده بود!
متنت و مهم تر از همه موضوعت محشررر بود صدات و لحن خوندنت باعث میشد حسش بیشتر به آدم منتقل بشه... اونجایی که دختر قصه های خودت رو گفتی که به وطنش برگشته و همه اومدن به استقبالش جز اونی که باید می اومد... میدونی حس میکنم از اونجا بود که بغض کردم تا الان که دارم مینویسم... :)
+
با خودم شرط کرده بودم که به عنوان ناشناس بیام و پستات رو دنبال کنم...
نمیدونم چی شد که زدم زیرش!

پاسخ :

ای جااااااانم خودمم بغض کرده بودم😁
عزیززززم😍😍😍
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان