از مدرسه اومده بودم خونه پرده ی پنجره رو زدم کنار و اهنگ گذاشتم و خیره شدم به اسمون ابری که کلاغا و کبوترا هی تو دلش اینور اونور میرفتن بی قرار و با عجله...یه دفعه یه رعد برق ریز زد و ازون موقع تا الان یه باااارون خوشگلی اومد و انقدر پرده تو اسمون رقصید و خیس شد و انقدر بوووی خاک باغچه از تو حیاط تا خونه اومد و انقدر بارون قشنگ میخورد به شیشه که بی هوا گفتم
_بریم زیر بارون خیس شیم؟
*دیوونه شدی مگه سرما میخوری...
داشتم با صدای بارون و صدای بزن باران ایهام باند مست میشدم که گفت
*میخوای بریم پایین من میخوام برم سوپرمارکت!
بدو بدو مانتو پوشیدم و رفتیم
از سوپرمارکت یه عالمه لوشک الوچه ی ریز و درشت برداشتم ...حساب کرد رفتیم تو حیاطم از بوته ی پرپرپرپرپرپر گل سفید و درخت پرتقال بدون بار محبوبم یه عالمه عکس انداختم و موش آب کشیده طور اومده خونه و ولو شدم و سریال محبوبم و دیدم و لواشک و گوجه سبز خوردم و هیچییییم درس نخوندم:)))این بود روایت یه نیم روز بارونیه قشنگ خاطره انگیز با یه پدر قشنگ مهرررربوووون و پایه و یه مامان قشنگ تر که قراره راضی شه و اش رشته درست کنه انشالله...:)
خلاصه که هوا هوای عشقهههه اخ خدااا خدای عشقه اینجا:)اگه بدونید الان که دیگه بارون نمیزنه یا نم نم میاد و میره چه هواااای تمیییییزی پشت پنجره است تا من برم نگاش کنم یه عالمه؛ اگه بدونید امتحان شیمی فرا لغو شد و چقددددر به من چسبید...اگر بدونید غزل از هدیه م خوشش اومد من چقد ذوق کردم و اگر بدونید صدای قمری و کبوترا و گنجشکا چه ترکیب صدااااای گوش نواااازیه...♥♡
این پست و نوشتم و رفتم و سرم گرم شد به کارام ...الان اومدم نظرارو بخونمممم که دیدم واااای پیش نوووویس بوده خلاصه که ماهی و هروقت از اب بگیری تازس:)