روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

بچه ننه نوشت طوری😜😅+امروز طوری😃+زیست طوری😍

تقریبا یک روز مامانم خونه نبود و اون یک روز خونه از جهنمممم بدتر بود مخصوصا وقتی بابام رف یه سر بیرون و بیاد انگار غم عالم ریخت تو دلم و بی رمق زیست خوندم،ساعت هشت و رب تازه پاشدم بساط افطاری و اماده کردم اش رشته که مامانم درست کرده بود تو یخچال بود و پنیر و سبزی و شیر وچای و ....که با اش شله قلم کاره نذری تکمیل شد و هیچکووودومش بهم نچسبید و همین باعث شد ساعت دو شب که بابام رف فرودگاه دنبال مامانم و بقبه یه عااالمه پیشِ خودم اعتراف کنم خونه بدون مامانه خونه ینی کشـــــک و چقدر از خدا خواستم یه عالمه نگهش داره برام 

اومد بعد ازینکع سوغاتیامو گرفتمممم و ماچ و بوس و تف و اینا 😅توبیخ شدممم که چرا اتاقم بمب زدس،همون موووقعع از ته دلممم خداروشکر کردم که هست و بهم بگههه سحر اتاقتو جممم کنه،سحر جوراباتو از وسطِ اتاقت وردار،سحر لباساتو از رو صندلی وردار صندلی چپههه شد،سحر رو مبل نخواب،سحر جلو کولر نخواب سحر...سحررر...سحر...ایشالله مامانای شمام انقدررر اسمتونو صدا کنن که تو اوج کلافگی از ته دلتونننن شاد باشین واسه داشتنش و مامانای اسمونیم رحمت کنه خداجان:)آمــــــــــــین

امروزم روزه بودم،نمیدونم گفته بودم یا نه ولی با خودم عهد کرده بودم نزارم درسام لطمه بزنه به روزم،سحر،سحری خوردم😁و مثل اون امتحانای قبلی نخوابیدم و بخودم اومدم ساعت شش و نیم بود حاضر شدم و مامانمو بیدار کردم بعد یه رب اماده شدن رسوندم مدرسه و خودش رف سره کار...سره صف بودیم وسط ایت الکرسی خوندنِ دوستم سره صف، سرم گیج رفت و وحشتنااااک ضعف کردم ویهو افتادم زمین ولی چون خیلی نمیخواستم ضعف نشون بدم جلو بچه ها کلا یه حسه بدی بود واسم، سریع با کمک محیا پاشدم و لم دادم بهش رفتیم سره جلسه😁 همچناااان سرِ امتحان سرگیجه داشتم و ضعفه شدیـــد...اومدم خونه از تشنگی افتادم جلو کولر زیر پتوووو با شلوار گل گلی و استین کوتایه خنکش و از یخ زدن زیر پتو کلییییی حالم خوب شد و کلاغه خبرو رسوند به مامانم و مامانمم زنگگگگگ زنگگگ که سحر پاشو یه چیزی بخور وگرنه میااام کتک میدم بخوردتا😁مامانم خیلیییی عاطفیه نمیتونه نشون بده ققط😅گفتم باشه حتما😅 ولی قبلش گفتممم یه پست بزارم اینجا و یکیم اینستا و برم تا هفت و نیم ،هشت که میخوایم بریم رسدوران(😁😂) بخوابم جریانشم که گفتم قبلا دعا کنید کوفتمون نشه خبرای مووو به موشو فردا میگم😃


زیستم هفتاد و پنج صدم فکر کنم یا نیم نمره غلط دارم که خب چون نخونده بودم اونجارو و از خودم نوشتم راضیم از خودم:)فقطططط سه تااا امتحان تا ازادی😭


مامانم گف ان اقاهه که تو بازار بوده گفته از مشهد جیلی بیلی و عصن کلا جم کردن و تولید نمیشه دیگه،چراااااااااااااا؟؟؟؟😣عوضش شکلات سنگی نصیب شدیم😂هی اصرار کردم لواشک اونجا مقدسه بیارن واسم نیاورد هیشکی گفتن تهرانم هس ادم باش سحرجان😁😲البته نه به ابن غلظت ولی خب منم ادم شدم😂و گفتممم نخواستییییییممممممم😒😤😠😅



اهان اینم بگم معاونه گلابیمون امروز میخواس حالمو واسه اون روز بگیره😂که حالم بد شد گف سحریان فک نکن نفهمیدم یه چنتا پسر افتاده بودن دنبالتون اون روزاااااا...چون حالت بده هیچی بت نمیگم...وااااااا یکی راهش میخوره به راهه ما یا اصلا میوفته دنبالمون به قول خوووودتتتتت به توووووو چههه اه واقعا بدم میاد از ادمایی که بهتان میزنن درحالی ک نه اون بدبختا چیزی بهمون گفتن داشتن راشونو میومدن نه ما سبک بازی دراوردیم😒دیگه دوستم بلند گف جوری که بشنوه معاونمون:سحر این دفعه از کوچه های خلوت برو خانوم ببینن یکی راهش اونجاس و میاد و رد میشه از کنارت خببب ناراحت میشن دیگه چقد بیشعوووری سحریان توووو نـــچ تــــچ نـــچ محیا و فاعزه ام خندیدن منم همینطور😅

 بردش دفتر دوستمو واقعا که عقده ایه واقعا...



چیزه دیگه ای ندارم بگم جز اینکه دارم بیهوش میشم از خواب،روزهاتون کلی قبول:)دعا کنید واسم سره افطار لطفااااااا😃🙏✋🌷

۰ ۰
SHIVA gh.s
۲۸ خرداد ۱۹:۳۲
روزَت مهم ترِ یا سلامتــی؟ :/

پاسخ :

چه سخت:/
شاهین Za
۲۱ خرداد ۱۶:۲۰
سلام :)

پاسخ :

سلااام رسیدن بخیر جناب جهانگرد:)
ستایش
۲۱ خرداد ۱۰:۴۱
سحر من فردا آخرین امتحانمو میدم، برام دعا کن
فردا دیگه تموم میشه

ایشالا اینجام قانون همزاد بودنمون گل کنه و زیستم نمره اش خوب شه

سحر برنامه خاصی برا درس خوندن داری تو تابستون؟
راستش چون من برنامه ریختم گفتم باهات هماهنگ کنم همزادانه بریم جلو:)

پاسخ :

ایشالله تموم میشه راحت میشی اخریم خوب میدی:)

انشالاح:)

برنامه خاصی ندارم ینی قرار بود مدرسه برم هروز تا دو کلاس گذاشتن واسمون بجز شنبه هروز تا دو چون من کلا خسته ام تصمیم گرفتم نرم😁و پنجشنبه جمعه ها میخونم فقط یکم اونم بیشار و جدی تر سال دیگه شروع میکنم امسال بیشتر برنامه تفریحاتی ریختیم:)

:)
پسرک فضایی
۲۰ خرداد ۲۱:۲۲
نیم نمره غلط ارزش فکر کردن و غصه خوردن نداره >_<
زیست کلا یه جوری رو مخه
با اون اسمای جونوراش :/

پاسخ :

اوهوم:)
 واقعاااا ولی خب خوبه😜😃
♪بانو هانیـ♪
۲۰ خرداد ۱۷:۰۲
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان