سه شنبه ۲۳ شهریور ۹۵
1-چن روز پیش به اصرار با خاله جان رفتیم خیابون دور دور و من برا اولین بااار تو تصمیممممممممم دچار سردرگمی نشدم و فکر نکردم و کفشم و عوض کردم دمپایی پوشیدم و لباسااااااااای بنفشم که پوشیده بودم هههه خیلی باحال شده بود ست خوبی شده بود دیگههه منتظر خاله نشستههه بودم تا از بستنیی فروشی بیاااد بیکاری زد پس کلم و از موشمااااااای کاکاعوعا یه دونشو ورداشتممممم دیدم بنفشه ههههه و اینچنین شد که بنده یه عکس خلاقاانه ی بنفشجانانه به روایت عکس بالا گرفتم:)))
2- میخوام وبلاگ و منظم آپ کنم دیگهه واقعااااااا دارم ادم میشم:))))
3-امروز کلاس زبان نمیرممممم هاهاها:)))))
4-آهنگ قررررری میزاررررم و همه ی حسای بد و کنار میزنم و پستای پیش نویس شده ای که همش توش ناراحتی و دلگرفتگیه و میپاکم و و زنگ میزنم خاله که از شااانس خوبم شیف نیست و قراره تا عصر بیاد و عصرونه پیش من و مامانم و فنچکم که بچه ی ماست من دارم بزرگش میکنم هههه:)))
5-فنچک من از رنگ بنفش بدش میاد خیلییی تفاهم داریم میدونم:))))))
6-چقد کتاب نخونده دارممممممممم://///
7-چقد تو تابستون سرما خووردم من:////
8-چقد بدم میاااااااد از نامزدی و عروسی که واسه همش نمیتونییییی یه لبااااس که تو مراسمای قبلی پوشیدی و بپوشی و باید سه روز متوالی بری خرید و زبونت اویزون با یه حالت له فقط یه مانتو بخری و برگردی....فروشندهه میگههه لباساااااااای ما همش دکلتس خانووووم اونی ک شما میخوای و باید بدی بدوزن...
منم با یه حااال زااااااار با خاله و مامان جااااان از مغازه خارج میشیم و حرفای همیشگی مامان و خاله جان مبنی بر سخت پسندی و ب جان میخریم:)
9-اونایی که تو یه روز میرن لباس مجلسی و کفش و کیف و مانتو و....میخرن از بندگان برگزیده ی خدان:)
10-مورد قاطانه=مورد نویسی قاطیانه:)))
11-اتووو موم سوخت:)))))
مامان:خدارووشکر که سوخت اخرش تو با این اتو مو یه بلایی سره موهات میاوردی
من:اشکال ندااره امروز یکی دیگه میخریم:)
مامان:حتما:))))))
من: :////
در آرامش باشید:)