يكشنبه ۲۱ شهریور ۹۵
هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بیرحم تو بیزارتر است
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
"مولانا"
حس و حال نویسنده ای که احوال پاییزانه ایش قلمبه میشود و پس از چند روز دوری از وبلاگ خویش قلم به دست میگیرد و احساساتش را جاری میکند را در ادامه مطلب بخوانید...
هیچوقت دوس نداشتم میوه های فصلای جدید و تا میرسن و نوبرونه طور بخورم...
همیشه دوس داشتم شیرین بشن و برسن بعد...
دیروز موقع برگشتن از کلاس زبان چشم خورد به نارنگی و انارای داخل میوه فروشی...بدجوری چشمک میزدن مخصوصا که چراغ های میوه فروشیم روشون بود خیلی خواستنی ترشون کرده بود خیلی :)
منم با توجه به تجربه ای که تو خریدن میوه داشتم چشامو از روشون کندمممم و تو دلم یه "دخترههه ی شیکموووو"نثار خودم کردم و راه افتادم سمت خونه:)
نشستم کلی اهنگ گوش دادم و یه قسمت از برکینگ بد و دیدم و کلیم ویولن تمرین کردم و خوابیدم طرفای ساعت 6 و هفت بود که از خواب بلند شدم دیدم مامان جان یه ظرف پره خوراکی و نوبرونه و چیزایی که من دوس دارمو گذاشته بالاسرم (عکس بالا)و رفته شیفت بیمااارستان:)
دلم در حال غنج رفتن بود و با نیشش باااااز و چشای پف کرده ی خوابالو داشتم خیروه وار به میوه ها نیگا میکردم که از اتاق با همون پاچه های بالا پایین شلوار و چشای نیمه باز و تیشرت که یه ذرش داخل شلوار و یه ذرش بیرون شلوار و همین حالتای همیشگی دیدم خونرووووو نمیشهههه نگااا کرد رو مبلاااا یا شاله من یا تیشرتم همیشه ام لباسای من اینور اونوره نمیدونم چه قضیه ایه دقیقا:/
یه قانونیم هس که اتاااق یا خونه ای هیچوققققت نامرتب نمیمونه مگر اینکه شما عجله داشته باشی و شالی و بخوای بپوشی که ته ته ته جا شالیه:/اونموقعس که منفجره اتاقت وگرنه همیشه تمیزه و این قانووووووووون واسه من رد خور نداره:)))
خلاصه حمله وااااار اول شیر کیک و از خجالتش درومدم بعدش یکم چپه شدم رو تخت سر گوشی و تلگرام بازی و با دوستان تو گروه ویس بازی کردم دوباره بلند شدم و یه آهنگ موردعلاقم و که انتهای همین پست میذارم و گذاشتم و خونروووو کردم دسته ی گل و رفتممم حموم و اومدم نشستم"ترانه ای برای دلتنگی خوندم و نارنگی خوردم و دلمم هییی غنج رفت:)
نارنگی بیشتر ازینکه طعمش منو جذب کنه بوش منو جذب میکنه و بیشتر بو میکشیدم نارنگیای گوگولی و تا اینکه بخورم:)
همینجوری که نارنگی و بو میکنم پرت میشم به دوران قدیم....بوی نارنگی منو میبره به قدیم ندیما...سرکلاس...مدرسه...
نارنگی همیشه برام بوی پاییز میده....
بوی مهر...
بوی مدرسه...
بوی کتابای تا نخورده و کاغذای دفترای نو...
بوی زنگ تفریح و صدای هیایوی بچه ها تو حیاط مدرسه...
نارنگی برای من بوی دوران بچگیمو میده...
نارنگی برای من یعنی توی کلاس یواشکی نارنگی خوردن زیر میز و عصبانیت معلمامون که کی داره نارنگی میخوره بوش کلاس و برداشت و خنده ی های شیطانی من و بغل دستیم با اون مقنعه های سفید و چهره ای که شیطنت ازش میباره...
بوی دوران کودکی که همیشه یشتر از پرتغال عاشقانه وار نارنگی و میپرستیدم و اینکه راحت پوست کنده میشد و لازم نبود مامانم با چاقو روش خط بندازه و من پوستشو بکنم و واسه همین شیشتا شیشتا میبردم مدرسه...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پی نوشت وان:زندگی یعنی بی دلیل بخندی و شاد باشی و بی دلیل لذت ببری از سپری شدن روزها...
من همیشه واسه خودم مجموعه ای از یه چیزایی و جم میکنم و نگه میدارم و مراقبشونم مثل صدف... سنگ و... تا به امسال 4سالی میشه دارم کلکسیون سنگامو تکمیل میکنم و همین چن وقت پیش توی سفر پرونده ی کلکسیون سنگ و بستم و شروع کردم به جم آوری کلکسیون برگ:)اونم نه هر برگی:)عکسش و خواهم گذاشت پر از حس خوبه این کارای خل و چلی من اونقدری که از پارسال نیلو و فاطی به ترتیب دارن کلکسیون چیزای مختلف واسه خودشون جم میکنن:)
فوتبال ایران و چین آخه صفر صفر:/حیف چشایی که گذاشتم واسه دیدن این بازی مث جغد ...ولی همینکه گل نخوردیم جای شکرش باقیه همیشه نیمه ی پره لیوان و مینگریم:)
پی نوشت تو:بعضیا دس میزارن رو نقطه ضعف دوستشون و با تنها تنهااااااا تنهااااااااااا چیزی که نباید شوخی کنن شوخی میکنن و حالت و جوری بهم میزنن که متنفر میشی از خودت واسه دوستی با اینجور افراد...ته ته ته حرفشون اینه که:"سحــــــــــــر تو چرا جنبه نداری"
و پشت سرت پیش همه موضوع و به نفع خودشون تموم میکنن اینجور ادما لیاقت بلاک شدنم تو مجازی ندارن بس که جاهلن و چه بهتر اینکه زودتر دوستیت و باهاشون قطع کنی...
در کل کل کل کللل نزارید هیچ چیز حالتونو و خراب کنه و تو اوووج دل شکستگی و ناراحتی انقد بخندید و برقصید که دنیااا از داشتن شما به خودش بباله:)
در آرامش باشید:)