سوتی دادن تا چه حد؟؟؟جدا تا چه حد؟من دیگه شووووووورشو درآوردم....به جانه الاغه چشم قشنگه راست میگم:)
وقتی آرنج نیلو در پهلوی چپم فرو رفت به خودم آمدم دیدم آرشه رو بر عکس گرفتم و با ویولن دارم واسه خودم صداهای عجق وجق درمیارم...
وقتی داشتم واسه مهمونا شربت درست میکردم تا وقتی شیشه ی خورد شده ی لیوان تو دستم فرو نرفته بود و خون تک و توک رو شیشه ها نریخته بود...
تا وقتی مقنعمو برعکس پوشیدم و به کلاس زبان رفتم...
تا وقتی که میبینم یکی دیگر به من فکر میکنه و من به تو و شاید تو به دیگری...
"""انگار دارم بهت خیانت میکنم الاغه چشم قشنگ من..."""
تا وقتی یه ابراز علاقه ای خیلی کم از او میبینم...
فرو رفتن شیشه های لیوان شربت آلبالو تو دستم دربرابر درد قلبم اصلا حس نمیشود الاغه چشم قشنگ من....
با آهنگ های غمگین که سهل است...با صدای حمید معصومی نژار خبر گذاری اعزامی صدا و سیما روووووم در بیست و سی هم دلم هوایت را میکند...
به اصطلاح سوتی های من را پای قلبی بگزارید که داره از سینه میزنه بیرون خانواده ی عزیزتر ازجانم...
وقتی دلتنگت هستم...تلاقی کردن یک لحظه ای نگاهم با نگاه او واسه من مثل طعم زهر است...طعم تلخ خیانت به عشقت که در قلبم است الاغه مهربانم...
به وضوح سوزش قلبم را حس میکنم در پشت این هیاهوهای لبخند اجباری و رفتن به سفری که از همه اش اجباری تر است...من واسه بیرون رفتن و تفریح یه آن هم فکر نمیکنم و با کله میشینم داخل ماشین اما این بار را دیگر نمیتوانم...طاقتم طاق شده است...
پ.ن1:در اوووج اووووج نابودی با هزارتا لبخندی که تصنعی بودنشان از دور پیداست به شمالی میروم و شب تا صبح کنار ساحل با آمدن و رفتن موجها قطره قطره واسه دوس داشتنت اشک میریزم...احساس یک دلتنگ را فقط یک دلتنگ میفهمد...
پ.ن2:من چراااااااا جلو اینا این همه سوتی میدم؟ واقعا دیگه حواسم سرجاش نیس میز و جمع میکنم نمکدون و فلفل و میزارم تو یخچال...!قاشق چنگالو برعکس میگیرم و حالا فک کنید همه در سکوت با یه جو سنگین زل زدن به تو ...بزرگترین شانست اینه بری گوشیت و که داره زنگ میزنه جواب بدی تا از اون فضای خفقان آور خلاص شی که از قضا پله رو نمیبینی و تتتتق با مخ رو زمین مبارک...
پ.ن3:لِه لِه لِه لِه لِه دعا کنید لاقل زنده بمونم راستش اصلا نمیخواستیم بریم شمال هم کلاسای من هم اینکه من قلبا دوست نداشتم بریم باهاشون مسافرت ولی خییییلی زود رنجن....فعلا به گفتن یه آه غلیـــــظ اکتفا میکنم....چه ماجراها داشتم من بهتره بگم داشتیم ما...میگم تو پست یا پستای بعد همه اینا که گفتم فقط یه گوشه ی خیلی کوچیکشه...
ماه کامل است...درست مثل دلتنگی من...
چقد فلسفی شدم امشب من :))
عکاس عکس بالا: سحر دلتنگیان:)
در آرامش باشید:)