روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

چاکلزتم ننه:))))+سحر بدون سحر=روزه:(

سححرررررر پاااشووووووو خب ده دقیقه دیگه اذونه ...د پاشوو ااااع....

5دیقه دیگه تروخدااااا مامان...

پاشووو میگممممم الان که اذون گفت با بدبختی روزه گرفتی حالت جا میاد...

ساعت:ده دیقه به چهار

ماااماااان الان بیدارم میکنی؟!ده دیقه مونده الان فقط من باس اب بخورم که :"(

شما اول اون هنذفریااات و درار بعدشم خودمم الان پاشدم بلند شو وگرنه همونم آبم نمیتونی بخوری ما که غذامونو خوردیم خودت میدونی...

مامان؟!

هوم؟!

مطمعنی که من سر راهی نیستم دیگه؟!

شک دارم ...

دمت گرم...

چی؟!!!!

هیچی گفتم ممنونم ازین همه محبت که خرج من میکنین...

گوشی و هنذفری‌و پرتابیدم رو تخت و با چشای بسته رفتم سر میز..

قاشق و چنگال و که برداشتم...

سحر!!

بله...

خرمارو از یخچال وردار بیار...

نیس که..

از همونجا داد زدم :

کجاااشه؟!

عه داااد نزن سرم رف همونجاس...

ممنونم واقعاااا از ادرس دقیقت ننه عصن من چاخلصتم  ...

تتتققق..

اخ مامااااان سررم چرا میزنی خب...

چی گفتی؟!

گفتم ممنون از ادرس دقیقت....

بعدش چی گفتی...

گفتم ممنونم از ادرس دقیقت مامان گلم 

بروووو ۵دیقه مونده به اذون..بدوووو

تو این ۵دیقه مسواک بزنم یا چایی بخورم یا غذامو؟!

برووووو...

قاشق اول و که گذاشتم دهنم دادم رف هوا...

مااااماااااااننن این چقدرررر یخخههههههه 

پروفوسور اگه داغش میکردم باید ساعت شیش صب میخوردیمش

لیوان اب و نزدیک لبم بردم هنوز به لبم نرسیده بود که..

الله اکبر و الله و اکبر

هعیییی چقد سیر شدم عصن من!!!

مامان دست درد نکنه...واقعااا ممنون....

خواهش...

من میرم بخواابم ظرفارو تمیز کن بزار تو ماشین بعدشم برو بخواب

مااامااان خب خوابم میادددددد منم

زوود باااش

>.<

ماامااان فردا میشورم بزار بخواابم...

برگشتم و مشاهده نمودم دارم با خودم حرف میزنم و مامان جان خواب هفت کوتوله رم دیده...

اهنگ فاز شری و گذاشتم و کمش کردم(عز تو گوشی)شروع کردم به حمالی...

حالا که تموم شده عصن خوابم نمیبره....

رفتم داخل اتاقم وارد که شدم احساس کردم پام رف رو یه چیز کاعوچویی مانندی گفتم حتما یکی از تلامه باز رفته زیر پا شکسته بی توجه یه به درک نثارش کردم و رفتم که بخسبم ..چندی نگذشته بود که درحال گوشیدن آهنگ محمد علیزاده جان که موش بخوره اون صدای قشنگشو بودم یهو یه چیزی تو ذهنم گف خب اسگل کم عقل پلشت نکنه اون چیزی که پات رفته روش عینکت بوده باشه؟!

واااای نه...

سیخ سرجام نشستم جرعت نداشتم ببینمممم چنتا صلوات فرستادم بعد از چند دقیقه که ریلکس شدم دیدم بعلههه زدم عینک بدبخت و له کردم..

هعییییی خاک تو سره کورم...

 :///

+عنوان و حال میکنید؟؟خلاقیت میبااره عصن...

++مامان خیلی خوبه وقتی کمی مستبده "کمی"

+++چاکلزتم ننه...

نوشته شده:پنج شنبه

5:30صبح

۰ ۰
bahar ...
۲۲ خرداد ۱۸:۰۵
تچکرات ننه سحر

پاسخ :

:-)
طاها میرویسی
۲۲ خرداد ۱۴:۲۱
هنوز دارم به عنوان فکر می کنم... :|

پاسخ :

:|شک دارم متنو خونده باشی...
Tamana .....
۲۱ خرداد ۱۳:۰۸
خخخخخ عینکو نابود کردی که
هیچیم نخوری بیدار نمیشدی که بهتر بود کلا مامانت واسه ظرفا بیدارت کرده خخخخخخ

پاسخ :

همه بدبختیامو آوردی جلو چشام عصن نااابود شدم:))
بابا لنگ دراز
۲۱ خرداد ۰۹:۵۰
من ترجیح میدم بروم تو همون افق قدم بزنم
فعلأ : ))

پاسخ :

من میام:))))

فعلا:)))
Raha .🎶
۲۱ خرداد ۰۸:۳۲
دلم سوخت برات واى

پاسخ :

:///
ـــــ هادی ـــــ
۲۱ خرداد ۰۴:۱۹
خدای من که تموم شده

پاسخ :

چقدر گنگ...⊙▽⊙
علی اصغر
۲۱ خرداد ۰۲:۵۸
چه جالب اما ناراحت کننده
خوب گرسنه موندی
سعی کن زود پاشی

پاسخ :

برادر من بیاااا بروووو اخه من و چه به سعی کردن؟!والا اگه من بخوام‌سعی کنم تو فیزیک مدال میارم....

بعله مشگل اینه من نمیخوام سعی کنم(∩_∩)

گشنگی کشیدیم دیگع...(´-`)
مسافر هستم
۲۱ خرداد ۰۰:۲۶
خخخخخخخ
عجب واکنش بدیه میدونم حلال کن :|
ولی قدر مامانتو بدونا میتونی بدی آب طلاش کنن

پاسخ :

خخخ باش حلال‌کردم^̮^

چش چش :')
فرشته ای ب نام فائزه ...
۲۰ خرداد ۲۳:۳۴
عنوانت تو قلبت

پاسخ :

تو قلبم؟!(⊙ө⊙)
...بُز بُزیـ جوووووووووووونـ...
۲۰ خرداد ۲۱:۵۰
من از وسطای ماه رمضون تا سحر بیدارم
مامانت خشنه هاااااااااااااا
مامان من که عصن بیدارم نمیکنه
بلند میشم به مامان و بابام میگم چرا سحر بیدارم نکردین؟؟؟
بر میگردن میگن:توکیی دیگه؟؟آی مردم کمک دزززززززززددددد
ینی انقد نبودم حس میشه -_-

پاسخ :

خخخخخخخ الهی 

منم نمیخوابم خودمو میزنمو بخواب خوابم نمیبره که.....
ree raa
۲۰ خرداد ۲۱:۲۱
سححر بدون سحر:))))) 
امیدوارم افطاری حسابی بهت چسبیده باششششه:)) قوبل باشه^_^

پاسخ :

همش آب خوردم :///

نمیتونم از جا تکون بخورم :))))

فداتتتتتتت همچنین شما
رهگذر ...
۲۰ خرداد ۲۱:۱۵
ای داد...عینک رفففت o_O
دوستم پریروز خواب مونده بود.بهم گفت ده دیقه ب اذان پاشدم،پنج دیقه ای یه بشقاب پلو خوردم و نون برنجی و ....لیوان آب رو داشتم میخوردم ک صدای اذون بلند شد
بهش گفتم ببین من اگه جای تو بودم،میرفتم مسواک میزدم و میگرفتم میخوابیدم(و نماز البته)
میگه بس که خوابالویی:-D
میگم که یا کاری رو انجام نده یا کامل انجام بده!
تازه من فک کنم یه مامانی بشم مث مامان تو :-D

پاسخ :

کورم دیگه آدم نمیشم.....

خخخخخ دوست چقد باحاله دیگه!

یاعلییییییی تو فضای واقعی مامانم کمه اینجام شما به مامان من شباهت داری://

زندگیه من دارم:))))

خخ:)))))
♠Mãh§â♣ ...
۲۰ خرداد ۲۰:۵۲
عصن عاشق عنوانت شدم :)))

پاسخ :

تو حلقت:))
SИ♡Ѡ MΛИ
۲۰ خرداد ۲۰:۳۵
من سعی میکنم تو تخت تا سحر بیدار بمونم |:
عین اینه تو کبابی کار کنی روزه بگیری |:
اما خب میشه دیگه (:
کلا مادر مهترمه نابودت کرده ها |:
اصلا محبت از رو سفره افطار داره میپاشه |:
غذا داغش میچسبهههههههههههههههه (:
آدرس به اون سر راستی
خب اونجاس دیگه
من از اینجا میدونم که اونجا تو اونجاست |:
بزرگترین دغدغه ی من اینه اول مسواک بعد چایی یا برعکس (:
بدترین جای هندزفری ونجاست که وسطا خوابت میبره طی یه حرکت خرکی در میاد |:
حالا بیا جمش کن |:
اونم آهنگای که حرف بد داره |:
ای جان یه لقمه نزده ظرفم بشور ((((((((((((((((((((((((:
خب انا الیه و انا الیهو عینکون |:
خدا عینکتو بیامرزه (((((((((((((((((((((:
خلاقیت منو برد |:
چجوری 5 صب مطلب گاشتی |:
مستبد چیست |:
اصن نظرات کنتور داش الان من ورشکس بودم (:

پاسخ :

خخخ منم:)
مامان منفجرررر کرده منو:))
سفره افطار؟:/
سفره سحر برادرمن:)
نههه اونقدرام داغ
افرین من از اینجا نمیدونم اونجا کجاس
منم:))
خخخ اره ذقیقا یا وقتی به دس و پات گیر میکنه کنده میشه صدا بلنددددد همه عز خواب میپرن:/
:))
خدا رحمتش کن:(
خواب پریده بود میگیرنه بی صاحاااابم گرفته بووووووووود:)))
خلاقیتم تو حلقومت:))
مستبد ینی زورگووووو تو تاریخ سال دیگتون هس حالا میخونی ...
خخ:))))
yasi adkd
۲۰ خرداد ۱۹:۵۴
خخخخ :)

پاسخ :

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان