من یه دخترم...
همون که صبحا بدون لبخند نمی بینیش...
همون که کلى انرژى داره واسه ساختن یه روز محشر...
همون که شیطنتاش صداى خنده ات رو تا اسمونا میبره...
همون که واسه همه سنگ تموم میزاره و مهربونه ولى کمتر کسى
قدر مهربونیاشو میدونه...
همون که همه ى عشقشو از چشاش میتونى ببینى و حس کنى...
من یه دخترم...
همون که زود دلش میشکنه...
همون که وقتى مى زنى تو ذوقش دیگه اروم میشه و شوخى
نمیکنه...
همون که مثل بچه ها میمونه زود ناراحت میشه زود قهر میکنه زود
یادش میره زود باز میخنده زود اشتى میکنه...
من یه دخترم ...
****************
سحر نوشت:وقتی تو یه هفته سه روزشو فقط و فقط امتحان ریاضی داشته باشی نصف هفته رو هر شب تا 4 بیداری و فقط دوساعت میخوابی (همش خوابای چرت میبینی از شانس گندت)
ازونور گروه سرود مدرسه اول میشه و مجبوری به غرغرای معلم پرورشی و خانومه که سرودکار میکنه(با اون قد کوتولش و صداش اه اه صداش عین معین میمونه بد قواره ی عقده ای ترشییییده بلد نی وایسه سرجاش) گوش بدی و گلوتو پاره کنی با بچه های گروه برای استان تمرین کنی ازونور رتبه آوردن تو جشنواره ی نوجوان(داستان نویسی)اییییییییینقد خوشحالت میکنه که خستگی همه اینا در میره ولی وقتی یاد هفته ی بعد می افتی که کلی امتحانای سخت داری ؛باید سرود و اجرا کنی حس کسی رو داری که به آب رسیده سیراب شده ولی از سیراب شدنش خوشحال نیس....
خو چه ربطی داش الان:/
ربطی نداش(داش!؟) ولی درک کنید حس بدیه دیه...
دعا کنید این دو هفته انگار داره تو سرم خراب میشه...