روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

چرا باید اینطوری باشه

 چرا باید اینطوری باشه


که من واسه یه لحظه دیدنت


واسه یه لحظه حس کردنت


ثانیه شماری کنم ...


چرا من باید واسه کنار تو بودن


زمین و زمانو بهم بدوزم


چرا من باید اینقد دوستت داشته باشم ؟


چرا تو اینقد واسم عزیزی ؟


چرا وقتی میبینمت باید از خود بی خود بشم

 

طوری که بخوام از خوشی فریاد بزنمو


همه رو تو شادیم شریک کنم


چرا تو اینقدر واسم مهمی ؟


واقعاً چرا ؟؟؟؟


۰ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان