روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

اردیبهشت و ماه رمضان

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

که بسی گل بدمد باز و تو در گل باش

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی💚🍃🍀🌸

.

.

سلاممممممم سلاااااام 

.،اردی 🌸🍃بهشت🌸🍃 قشنگ تون از اتفاقای رنگی و حال خوب،سلامتی و آرامش ،شکوفه بارون باشه الهی عزیزان همراه و خاموش و ناخاموش من❤

امروز از اون پست کشدار ،طولانی و کیلومتری عا داریم که نزدیک یه هفتس دارم مینویسمش،اگر دوست دارید همراهم باشید،پاشید بیاید ادامه مطلب💛

 

ساعت ده صبح کلاس مجازی داشتم،ساعت یه رب به هشت چندین باز زنگ زده بیدارم کنه که خواب نمونم،فکر کرده ساعت هشت کلاس دارم،میشه براش نمرد؟!

.

.

.

اینروزها درگیری کلاس مجازی به کنار،ویس جزوه کردن و پاکنویس کردن به کنار،به خودم لعن و فوش و نفرین میفرستم که تو این مدت چه غلطی خوردم که جزوه های کثیف نویس دو جلسه ای که رفتیم دانشگاهم پاکنویس نکردم !!!!!!

.

.

.

مرسی که تو تایم هشت شب تا هشت صبح کلاسای ضبط شده رو میزارین و از نه تا پنج در دسترسه،شرمندمون کردید راضی نبودیم بخدا!!!!!

داستان میکروفون چیه هی میگید روشن کنیم روشن کنیم؟بزارید بخابیم درستونو بدید برید دیگه،من دگ رد دادم..

.

.

.

.

فعالیت کلاسی زبان یه نمره بود،کردش دونمره ک تو اون کادره وقتی یکی گف گزینه چهار منم پشتش بگم چهار،یا اگه گفت معنی این کلمه یعنی چیز منم بگم چیز،بعد اوناییی ک میان بالا میکروفون روشن میکنن ریدینگ میخونن،سوالی که ازشون دارم اینه ک من صب بخاطر صدای دورگه و گرفتم گوشی تلفن و ایفونو وردارم دخترا غش میکنن چون فک میکنن پسرم://////چجوری میاید بالا لامصصصصصبا مگه شما خونتون لندنه مثلا صبح ما شب شماست:///

.

.

.

. حس میکنم عشقه ،

دردی ک دنیامـــو بغل کرده..

حال و هوای من تا برنگردی برنمیگرده..

وقتی ازم دوری دلتنگی رو قلب من اواره..

هرجا برم فکرت حتی یه شب تنهام نمیزاره..

حال دلم باتو خوشه..

بغصت صدامو میــــکــــشه این عشقـــــ❤ـــــه

هرجا ک میرم مقصدی بامن ب دنیا اومدی این عشقه..💗

.

.

.

.

.

یه بیماری هست ب اسم سادیسمیست اهنگ،حالا کی این بیماری و اختراع کرده و درواقع پدر این بیماری بوده رو بیخیالش ولی اسمشو من گذاشتم

بیماریشم اینجوریه ک ی اهنگ میاد،قشنگ حرف دلتتتتتته همه چیییییش اوکی،قفلی میزنی روش قفلی میزنی یباره دوباره صدباره هزارباره اِن باره گوش میدی انقد ک حالت از اهنگ و خواننده و هفت جدواباد خواننده بهم میخوره و به شدت ازون آهنگ بدت میاد و دیگ بیخیالش میشی تاااا سال بعد شایدم سالهای بعد که باز یه جا یکم شو میشنوی میری دانلود میکنی این دفعه دیگ ب اون شور نمیخونی و فقط میری تو خاطرات و با اهنگ اروم میگیری ،یه وقتاییم اشکات میان با خاطرات دیدت رو دیوارو صد میکنن،ماه عسل ارش و مسیح یکی از همین اهنگا و خواننده ها بودن برای من،اینروزا...این شب ها...

.

.

.

.

.

.

.

(تمام این پست،چند روز پیش نوشته شده و الان منتشر شده)

 دیروز،اولین روز اردی بهشت نود و نه بود،اخرین اردیبهشتی ک اولش هزار و سیصد داره،اینروزا برنمیگرده،من از لای شاخه های پایینی درخت گیلاس ک پره شکوفه بود و شاخه های بالاتر ک دوتا غنچه باز کرده بود ،دیدم افتاب ارومی ک داشت غروب میکرد،دیدم شاهی هایی ک بابا بهشون اب داده بود چجوری میرقصن تو این پرتوهای نور،دیدم ک نم نم و خیلی آروم بارون میزد،ن ن،بارون نبود،خدا قطره قطره دونه های رحمت و برکت و میریخت رو سرم،رو سر گیاها و دار و درختای خونه،آروم اروم،خدایا،همیشه وسط افتابی ک داره غروب میکنه رو سرم بارون ببار،خب؟تو خود امیدی تو خود نشونه ای ،شکرت بخاطر همه چیز...

 

.

.

.

.

پارسال،اینموقع ها،صبح های جمعه،من بودم یکی ازونایی که از متروی انقلاب پیاده میشدن و میرفتن سمت پله برقی های خروجی به سمت خیابون ازادی و از مترو تا خود دانشکده دامپزشکی،از خیابون چتری و سینماها رد میشدم، میدون و رد میکردم اون نبشی ک با فاطمه ازش ذرت مکزیکی داغ میخریدیم بعد ازمون و رد میکردم ،توراه واسه سر جلسم کیک و شیرکاکاعو و اب معدنی میخریدم و میرفتم سمت دانشکده و اونجا روبنر پشتیبان و جامو پیدا میکردم،میرفتم سمت جام و رو صندلیهای اهنی کوچیک و سفت و تنگ و داغون،تو راهرو یا امفی تاتر با اون نیمکت های یه سره چوبی ک فاطمه خیلی سختش بود و نمیتونست همزمان تکیه بده و هم ب میز نزدیک باشه،میشستیم و نطرسنجی های مسخره رو پرمیکردم و بعد ازمون میدادیم ،سختی هاش و فشاری ک رومون بود و همش و میزارم یه طرف،من دلم پیاده روی های تنهاییِ صبح هنگام جمعه هام،از مترو انقلاب تا

خود دانشکده و برعکس و میخواد‌،که برسم خونه یه چیزی بخورم و بخزم زیرپتوم رو تختم و خورشید از لای پرده اروم بزنه پشت پلکم و من بی اعتنا و آسوده برم به استقبال یه خواب شیرین و اروم و بی دغدغه...

 

 

.

.

.

.

مامان میگه گربه هه بچه شو دندون گرفته میخواسته دونه دونه بیاره تو خونه(کاشف به عمل اومد برده گذاشته تو کشوی تختم رو چادر نمازم و من چقدر جیغ زدم و مامانم سه دور چادرو شست رنگش رفت کلا)😂😂😂چه تجربه ی خنگی میشه واسم این گربه،خودش بود بچه بود اومد غذا دادیم بهش ملوس بود حامله شد ملوس بود همچنان تا جایی که نی نی هاشو اورد و تخس شده و دیگه ملوس نیست،چه خاطره ای..گربه ی خنگوللللل...عکساشو حتما واستون میزارم بعدا...

 

.

.

.

.

 

من فک نمیکردم شکوفه ها عطر داشته باشن،تا همین امروزم نداشتن،حالا فهمیدم،اخه اردیبهشته اردیبهشتتتتتتتتت،هوای خنک و باد بهاری و بارونای یهویی کم کم و یه عالمه عطر شکوفه ی سیب و گیلاس و آلبالوووووو..و گلای سفید بوته های توت فرنگی.🍒🍏🍓

.

.

.

.

 

از دنیات چیزی نمیخوام جز اون لحظه ای ک منم،هوای بارونی،اتوبان و شب ،جنسیس نقره ایم،اهنگ خالی بود دستم ارش و مسیح و صدای بلند،همینننننن😭

.

.

.

.شبه پیتزا:

دلتون پیتزا میخواد؟خمیر ندارین؟حوصله آماده کردنش هم ندارین؟ خب با شبه پیتزای من دراوردی من همراه باشید!

چنتا سوسیس و به دلخواه خورد کنید سرخ کنید،سیب زمینی و به دلخواه خورد کنید و سرخ کنید،اگر تو خونه قارچ، فلفل دلمه ای ذرت هم دارید بزارید،یه ظرف بردارید و اول سیب زمینی بعد به ترتیب سوسیس قارچ فلفل دلمه بریزید و یه لایه پنیر پیتزا و بعد باز از مواد بریزید و باز از پنیر پیتزا و بزارید داخل ماکروفر در حدی که پنیر آب شه نوش جان

اینم از هنرنمایی من ک چون کم درست کردم فقط یه لایه ریختم،نمک فلفل و اویششششن قراموشتون نشه❤🍕

 

.

.

.

.

.

.

دیروز با استوری ک تو پیج شخصیم گذاشتم فهمیدم بچه های دانشگاه خیلیم باهام خوبن،یکیشون برام نوشته بود دوست دارم دخترتهرونی،یکیشون نوشته بود عاشقتم گوگولی و همش حالم و روحمو پر کرد از عشق و محبت و یه حس خوب به این شهر،ی حال عجیب و خاص...دوس داشتم این حس و ک بعد از یک ترم باهام خوبن،این خودش جای شکر داره،منم خیلیاشونو دوس دارم واقعا..!

.

.

.

.

.

.

 

 

از وقتی کلاسای مجازی و شروع کردم،کمردرد و تیر کشیدن جفت کتفام واقعا بی اغراقه ک هشت تا یازده اکثرا درگیر گوش دادن و چکنویس نوشتن تن تن از درسهام،و خب چشم درد و گوش درد هم معضل غیر قابل انکاریه...تا حالا زبان فقط خودم و رسوندم و احساس و ادراک و مباحث اساسی روانشناسی دو رو در شرفم،و اینکه میگن قراره از خرداد دانشگاه ها باز بشه،صحتشو نمیدونم ولی این از الان منو خیلی زیاد ترسونده....

.

.

.

.

 

ماه رمضونتم ک نزدیکه،امشب خیلی ازت گله مند بودم،هنوزم هستم،هنوزم ب همون صراحت میگم ک منم بندتم،خوب خوب نیستم،مثل فلانی نیستم،ولی بندتم،درست نیس این کارات،منم بندتم،قوی نیستم،باور کن،توخودت میدونی ک قوی نیستم،دس بردار...شنبه واست روزه میگیرم،مثل همیشه واسه تو،واسه بزرگیت ،واسه حالم،واس ارامشم،دعا میکنم نمازمو سروقت میخونم،شده یک ماه،مث فلانی باشم واست،دستتو بکشی روسرم،حس تنهایی و بغضای شبانه ک میشه اشکای درشت پر بکشه بره،باشه؟

.

.

.

.

.

 

 

دیشب یه بارونی میومد،مث تو فیلما،شرررر و شرررررر،نگران شکوفه های درختای حیاط بودم،مخصوصا شکوفه درخت گیلاس،پاشدم رفتم تو بارون ده ثانیه نشد ک از سر و کولم اب چکه میکرد،این دیوونه بازی هام با خودم، با تنهاییم،قشنگه،حتی اگه تا ابد کسی پیدا نشه ک زیربارون باهام بستنی بخوره و بدوعه عطسه کنیم سرفه کنیم اب از مژه ها و موهامون بچکه و بخندیم،حتی اگ مجبور باشم تو نور کم حیاط زیربارون بدون چتر خیس اب شم،تنهاییم و زیر درخت گیلاس،با شکوفه هاش بغل میکنم و تصورات احمقانه ای ک تنهاییم بهم خورده اس و میریزم دور،ب خودم نهیب میزنم ک رویا و خیالبافی هیج ایرادی نداره ک انقد بخودت سخت میگیری....

.

.

.

.

 

 

 

ی پیامی تو اینستا داشتم از یه عزیزی ک بهم لطف داشت و میگفت نوشته هامو دوس دارهو خوانندمه و این برای منی ک از ته دلم مینویسم و ازخودم اینجا مینویسم و ی وقتایی واقعا مچ درد و چشم درد میگیرم،و میگم بیخیال دراینده میرم میخونم و کیفورم از روزایی ک گذروندم یا بغض بودم،حسابی خستگی در کن و لذت بخش بود و رو ابرا بودم کل روزو،امیدوارم انرژی مثبتش بهش برگرده و اینکه شعورشو دوست داشتم ک متن بیورو با کمی تغییر داخل اینستاش پست کرده بود و اسم منم برده بود،برام ارزشمند بود تو دوره ای ک ادما اغلب،همه چیز همو کپی میکنن بی اجازه بی اسم،حالمو کل روز خوب کرده بود❤

.

.

.

.

 

 

 

چنروزیه ک هی ی پارت یادداشت میکنم ،تقریبا از اول اردیبهشت،ولی یه وقتایی ی نفس عمیق میکشم و میرم،میگم شاید نباید انقدر انرژی بزارم شاید نوشتن اشتباهه،شاید کسل کنندس برای خیلیا این حال و هوا و زندگی و روزهام،شاید شاید...بهم بگید نظراتونو ک بدونم اشتباهه فکرم،بهم بگید تا یکی ازون قلم انداخته های کر کره ی وبلاگ پایین کشیده هایی ک رفتن و پشت سرشونم نگاه نکردن و اینستاگرام یا دفتر سیمی رو ترجیح دادن؛ نشم،نظراتون واسم مهمه چون رو حالم و روحیم اثر میزاره،اگه اینجوری پیش بره،شاید ی مدت چیزی ننویسم،یا برم سراغ دفترسیمی ،شاید برای همیشه...

.

.

.

.

.

فروغ میگه:

دلم می خواست های ﻣﻦ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ

ﺑﻠﻨﺪﻧﺪ

ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﻧﺪ

ﺍﻣﺎ مهم ترین ﺩﻟﻢ می خواست ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ :

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺤﺸﻮﺭ ﺷﻮﻡ

ﭼﻘﺪﺭ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻭﻗﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭﺯﻡ

ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ

ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ همه ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ....

 

.

.

.

.

.

ماه رمضونتم ک نزدیکه،امشب خیلی ازت گله مند بودم،هنوزم هستم،هنوزم ب همون صراحت میگم ک منم بندتم،خوب خوب نیستم،مثل فلانی نیستم،ولی بندتم،درست نیس این کارات،منم بندتم،قوی نیستم،باور کن،توخودت میدونی ک قوی نیستم،دست بردار...شنبه واست روزه میگیرم،مثل همیشه واسه تو،واسه بزرگیت ،واسه حالم،واسه ارامشم،دعا میکنم نمازمو سروقت میخونم،شده یک ماه،مث فلانی باشم واست،دستتو بکشی روسرم،حس تنهایی و بغصای شبانه ک میشه اشکای درشت پر بکشه بره،باشه؟

.

.

.

.

 

دیشب یه بارونی میومد،مث فیلما،نگران شکوفه های درختای حیاط بودم،مخصوصا شکوفه ددخت گیلاس،پاشدم رفتم تو بارون ده ثانیه نشد ک از سر و کولم اب چکه میکرد،این دیوونه بازی هام با خودم، با تنهاییم،قشنگه،حتی اگه تا ابد کسی پیدا نشه ک زیربارون باهام بستنی بخوره و بدوعه عطسه کنیم سرفه کنیم اب از مژه ها و موهامون بچکه و بخندیم،حتی اگ مجبور باشم تو نور کم حیاط زیر بارون بدون چتر خیس اب شم ،تنهاییم و زیر درخت گیلاس،با شکوفه هاش بغل میکنم و تصورات احمقانه ای ک تنهاییم بهم خورده اس و میریزم دور،ب خودم نهیب میزنم ک رویا و خیالبافی هیج ایرادی نداره ک انقد بخودت سخت میگیری..!

.

.

.

.

 

 

ی پیامی تو اینستا داشتم از یه عزیزی ک بهم لطف داشت و میگفت نوشته هامو دوس داره و این برای منی ک از دلم مینویسم و ازخودم اینجا مینویسم و ی وقتایی واقعا مچ درد میگیرم،و میگم بیخیال دراینده میرم میخونم کیف میکنم از روزایی ک گذروندم یا بغض میکنم،حسابی خستگی در کن بود و رو ابرا بودم کل روزو،امیدوارم انرژی مثبتش بهش برگرده و اینکه شعورشو دوست داشتم ک متن بیورو با کمی تغییر داخل اینستاش پست کرده بود و اسم منم برده بود،برام ارزشمند بود تو دوره ای ک اغلب ادما،همه چیز همو کپی میکنن بی اجازه بی اسم،حالمو کل روز خوب کرده بود...❤

.

.

.

 

 

امشب از ساعت نه به بعد تا یک برقا اتصالی کرده بود و قطع و وصل شد یهو قطع شد و کلی داستان داشتیم و با نور گوشی ، مامان قیمه رو به عنوان اولین سحری ماه رمضون پخت ،امیدوارم اردیبهشت هممون از سلامتی پرباشه و نماز و روزه هامون مقبول درگاه خداجانمون واقع بشه ...

ارومیه تقریبا اخرین جاییه ک اذان مغرب توش گفته میشه و پنج اینا اذانه صبحه به هرحال فعلا به بهم خوردگی ساعت خواب نمی اندیشیم،صبحم که کلاس مجازی زبان دارم دوباره،براتون سر سحر و افطار دعا میکنم،دعاگوم باشید مهربونا اگه تا اخر خوندید خیلی دوستون دارم و اگر نخوندید هم فدای سرتون

شبتون اروم و روزتون پر از نگاه خدا❤🌟✨💫

۲ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان