روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

تو روی اون تخت لعنتیِ بیمارستان زیر یه عالمه سرم و دستگاه..ما اینجا با گریه و دعا...

دکترا گفتن اگه لخته خونی که تو مریشه تا فردا رفع نشه ممکنه بره تو سرش و سکته مغزی کنه خدایی نکرده...

همسن منه

خوشگلتر از منه

خوش خنده تر از منه

اسمشم که صدبرابر قشنگتر از منه

"مریم"

ولی الان رو تخت بیمارستانِ...محیا میگفت دست و پاش باد کرده و صورتش پف داره...هممون داریم گریه میکنیم و زار میزنیم...حال مامانش و باباش و محیا که دوست خیلی صمیمیشه که دیگه گفتنی نیست...هرکیو میبینم بعد سلام میگم میشه دعا کنید؟تا فردا لخته رفع شه؟الان اومدم به شماها بگم....میشه دعا کنید لخته رفع شه و باز حالش خوب شه؟؟؟میشه هرکی که این پست و میخونه دو تا صلوات بفرسته برای سلامتیش؟میشه از ته دلتون همین الان از خدا بخواید لخته لعنتی هرچی زودتر از بین بره؟

۰ ۰
جناب قدح
۲۲ دی ۱۲:۴۶
سلام :)
خوبی سحر بانو؟

پاسخ :

سلام ممنون جناب قدح
Tamana .....
۱۹ دی ۰۳:۰۳
خوب میشه :-) اگه خدا بخواد خوب میشه

پاسخ :

ای خداااااااااااااااااااا...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان