روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

من بودم اون کوهی که به چشمای تو کوچیکه.....

وقتی با بغض دارم یه متن تند تند مینویسم و شادمهر گوش میدم و یهو صفحه میپره و سفید میشه و دوباره باز میکنم و مینویسم و بعد با یه صفحه روبرو میشم که همش انگلیسیه و چرت و پرت، دلم میگه میبینی دیگه هیچ جا نمیشه حرفاتو بزنی بزار همین جا بمونه...


پ.ن:ای خواننده های خاموش روشن باشید لطفا!

۰ ۰
آرام :)
۳۰ آبان ۲۰:۴۱
😍😍😍

پاسخ :

💙💕
آرام :)
۳۰ آبان ۱۴:۰۰
آه تو هم شادمهر گوش میدی :-)

پاسخ :

شادمهر اولین خواننده ی محبوببببب قلبمممممممممه😍
مهرناز .ج
۳۰ آبان ۰۹:۵۰
تو ورد تایپ کن پنج دقیقه یه بار سیوش کن

پاسخ :

عصابم خورد میشه😁
آقای هرمیت
۲۹ آبان ۲۲:۴۷
لعنتی خیلی بده 
بعد نمیدونم چرا اکثر هم موقعی اینجوری میشه که داری یه متن عاطفی و اینجوری مینویسی -_-
چند وقت پیش سه کیلومتر نوشتم صفحه ریفرش شد اعصابم خورد بود بد تر بود به حد تشنج رسیده بودم :|

پاسخ :

اون لحظه دلت میخواد خودتو‌ خفه کنییییی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان