تقریبا یه هفته گذشته ولی من هنوز اعصابم خورده هنوز ذهنم نظم نگرفته و درگیره هنوز گلوم بغض داره و گاه گاهی سر ریز میشه... هنوز پر از استرس و کارای انجام ندادم هنوز سراپا اعصاب خوردی و سردردم.... هنوز دلیل این رفتارا و کج کردنای محیا و پشت چشم نازک کردن و بی محلیای کسی که مثللللللا بهترین رفیقم بود و نفهمیدم ....هنوز ترازم میاد روز به روز پایین تر..... هنوز همه چی واسم عصاب خورد کنه..... هنوز دلم میخواد انقد بخوابم بخوابم بخوابم و پاشم ببینم کل این چند روز یه خواب بوده یه نیشخند بزنم به روی خودم نیارم و ادامه بدم روزارو..... ولی الان همش منتظرم یکی بیدارم کنه از این خواب چندش انگیز و مرموز... ولی کسی نییست هیچکس نیست روزا دارن میگذرن.... هفته ها ....ماه ها.... فشار مشاورا... غرغرای معلما .....خانواده که تو قبولی تو فلان تو بهمان....چقد حس میکنم دیگه هیچی واسم مهم نیست....دلم یه عالمه رهایی میخواد.....!!!!!!!
پ.ن:یکی بیاد منو پرتم کنه به اون روزی که سرود داشتیم... تمرینامون... خستگیامون.. دعواهامون.... خنده هامون... کلاس پیچوندنامون... رفیقامون که همشون سایشون کمرنگ شده الان....یکی بیاد اون روزارو برگردونه ...روزارو برگردونه به اونموقع که تو این پست انقد سرخوش بودم...
پ.ن تر:به نظرتون چی میتونه غمِ این چندوقته و بغض لعنتیِ الان منو بشکنه؟؟؟؟؟؟خودم که فک میکنم فقط خوابیدن اونم خیلی زیاد چندین روز متوالی که خب خوابم نمیبره...!!!پیش اومده اینجوری شین؟؟؟؟؟بیاید اینجا جمع شیم هرکاری که میکنیم از این حال و هوا دربیایم و بگیم به هم....