روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

رفتنی موندنی نیست...

باید باهات حرف بزنم...

دستم و گرفت و نشوندم روی مبل، گفت : چرا آستینت خیسه؟

گفتم: صورتم و شستم!

گفت : عین بچه هایی چرا؟

گفتم : چی شده مگه؟

گفت : آستینت و خیس می کنی!

نگاش کردم، گفتم : چیزی میخوای بگی؟

گفت :رفت، تمام شد.حواست نیست یا خودت و زدی به کوچه علی چپ، گفتم یه وقتایی باید وایساد کنار تا یه کسایی برن.

راه رو باید باز کرد، وگرنه بعد میان سراغت غر میزنن که نذاشتی و نخواستی و ندیدی و ...

نگام کرد ، طولانی!

رفتنی موندنی نیست ، نباید نگهش داشت.

گفت بادلت چیکار می کنی؟

گفتم اگه تو سراغم نیای،آستینام و خیس می کنم که حواسم از دلم پرت شه!

بچه میشم، اونا راحت از خیلی چیزا میگذرن...

۰ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان