برای اونی که خیلی خیلی خیلی خسته و له وسط یه دنیا کتاب نشسته و با چشای خمار و خسته نگاهش به صفحه گوشیه که فرد انلاین موردنظر جواب پی امشو بده و او "گاو تر انچه میپندارید" هست چه توصیه ای دارین؟؟؟
دلم میخاد بیام انقد بنویسم ازین چند وقته پر از ماجرا ولی نمیشه...اصلا نمیفهمم شبو روز کی تموم میشه و تاریخارو گم میکنم ولی بین کل ماجراهایی که اتفاق میوفته من کلاس میرم غزلم نوشته بود که بیاد یکشنبه رفت عروسی و الانم شماله کلا اعتقاد داره نباید چیزی لطمه به مسافرتش بزنه:)))و کلاس با یه ادم نفهم هم کلاسی شدیم که خواهرای سه قلو که دوستامن و منو سارا که بعضی وقتا میاد و نمیاد فقط همو اروم میکنیم که نزنیم فکشو بیاریم پااایین دختره ی وراجه رو مخ:////...
تو زیست یه چیزی مصوب شده به جای هیپوکامب بگیم اسبک مغز داشت ماااارو میخورد خودشو به زمینو اسمون میکوبید که شما بی سوادین اون اس پوکه مغزه://////فقط خیره به افق بودم یکی بیاد بگههههه اخه چراااا من جرا اینجاااااا:))
مراقب خودتون باشین برای منم دعا کنید دعاگوتونم بسیار:)