روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

چاپار نویسی طور:)

۱-از ساعت سه بعد از ظهر که تموم شده یکسررره تیکه های قشنگش میاد تو ذهنم و بغض گلوم و میگیره و اشک تو چشمام جم میشه و همینجوری ادامه پیدا میکنه این مراحل... اینکه خیلی روم تاثیر گذاشت خیلی جاها باهاش خندیدم و بیشترجاها باهاش گریه کردم و گوله گوله اشک ریختم بماند ولی حسااابی فکرم و مشغول کرده و وقتی بهش فک میکنم اصلا نمیفهمم کی یه قطره اشک ریخته رو لپم!"دختره شینا" بیشترین تاثیر و گذاشت رو من و خیلی خییییلی منو برد به فکر! اینکه تو کتابخونم چندین ماه خاک میخورد و چقدر خودمو سرزنش کردم ازین بابت هم بماند ولی انقدر کلمه کلمه اش تو وجودم رسوخ کرده که نمیدونم از کِیه از اتاقم نرفتم بیرون!


۲-اولین نیمه شعبانی که با بچه ها نرفتیم بزنیم به دل کوچه خیابونا و شربت زعفرونی بخوریم!اولین نیمه شعبانی که خونه ایم و هیجا نرفتیم! مامان شیفته منم که حوصله ندارم و بسیار کسل وار میچرخم تو اینستا، انقدر بی حوصلم که از وقتی تاریک شده هوا من همچنان چراغ اتاقمو روشن نکردم!کتاب زبانمو باز کردم دیدم اصلا حسش نیست و دوباره برگشتیم به مجازی خلاصه تو شربت خوردناتون امشب واسه منم دعا کنید و اینا:)



۳-اولین شبی که بابام پیشنهاد داد بریم دور بزنیم و گفتم نه!از منی که خونه واسم مثل زندونه اوینه بعید بود این حرف!!! سرماخورگی و سردرد ام شده مزید بر علت:)


۴-چرا هی میخوام درباره یه چیز دیگه پست بزارم و میام درباره یه چیزه دیگه پست میزارم؟😁😂


عنوان مخفف "چهار پارت نویسی" طوره ایراااان مهد دلیران😂😂😂

اخر هفته خیلی بهتون خوش بگذره و خیلی عیدتون مبارک:)

۰ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان