روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

وقتی "قلبی" هزاران تیکه میشود...وقتی قلبی را "میشکنیم"...

میان ناراحتی ها و حرف های زجر آور نزدیک ترین ها...

لبخند میزنم با هزاران قطره اشک در دل...

نفس عمیق میکشم و در دل اشکهای قطره قطره ام را  کنار میزنم تا نفسم بالا بیاید

همه چیز خوب است

فقط یک قلب فشرده شده

با یک حرف

حرفی که"حرف" نبود

تیر بود

گاهی وقت ها با حرف هایمان

دل میشکنیم

و بعد از چند ساعت حرفمان یادمان میرود

اما

این وسط یک بغضِ سختِ نشکسته

و یک قلب شکسته و تیکه پاره و هزاران هزار آه را در دامن شخص رنجیده به یادگار میگذاریم

و مجازاتش

حداقل 

از جانب فرد رنجیده یک لبخند است که پشتش هزاران بغض نشسته!!!

چه کسی درک میکند؟!

حال شخصی که دلش میخواهد بمیرد ولی با لبخند جلوی دهان های پرسشگر را میبندد...!

۰ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان