روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

ثبت خاطره ها2-دوم آذرماه95

قرار بود چن روزی نرم مدرسه!!!ولی اصلا نمیتونستم تو خونه بشینم تو مدرسه با دوستام حالم خیلی خوبه انقد که درس و برای پیش دوستام بودن به خونه و کنار شوفاژ خوابیدن ترجیح میدم:)


بعد کلی توضیح نقشـــــــــــه برا من(ههه) قرار گذاشتیم همه مون ینی کلمون که یه اکیپ 8-10 نفری تو مدرسه ایم گوشی ببریم مدرسه.... بیشترشون که واسشون عادی بووود اماااااااااا من کلی رنگم پرید و سرخ و سفید شدمممممم و ضایه بازی دراوردم طوریکه همه فهمیده بودن و به رو نمیاوردن:))) چقد بخودم فوش دادم هزار و صدباااااار اینکه گوشیم سایلنت هست و چک کردم و سره زه زنگ شیمی از زیر میز کلیییییییییییییییییییییییی سلفی گرفتیم با چهههه ژستایی:))))


زنگ اخر ساعت دو و نیم بود یکی از بچه های یــــــــــــــــوله کلاس و و گذاشتیم دم دره کلاس و تهدیدش کردیم که اگر کسی بیاد سمت کلاس و خبر ندههههه اااااره!!!:)))البته یه درصد فک نکنید من حتی از جام تکوووون خورده باشم داشتم عربی مینوشتم که یکی رفت بالای نیمکت و اون یکی میزد رو نیمکت و با ریتم و چرت و پرت میخوندن بقیه و دست میزدن و بعضیام مث من هی میخندیدن بعضیام جو میگرفت یهوووو عررر میزدن(دبیرستان دوره دوم خیلییییی خوبه:))) اصن گیر نمیدن معاونا در حد کویت ازادیم همه هههه) 


خیییییییییییلی حال داد انقد خندیدم دلم درد گرفت غزل و فائزه انقدددددددد مسخره میرقصیدن پوکیده بودن همه از خنده صبا ام کولاک کرده بووود مقنعه اش چپه شده بود لپاااااش قرررمززززززز و یه وضعیییی:))از ساعت هفت و ربم که سره کلاس بودیم برف اومد و دیگهههه جیغ و هورا ((انگار که جای معلم شخص غیر انسان سرکلاسمونه هههه معلم زیستمون خودش گفت خــب)و اینا بیس دقیقه از زیست رفت

زنگ آخرم ساعت سه و نیم با بچه ها پیش بسوی کلاس زبان شدیم:)


  به معنای واقعی با اینکه صدام پسرونه شده بود و حالم اصلا خوب نبود و سرماااااام خورده بودم و عطسه و فین فین و اینا ولیییی کلیی خوش گذشت مدرسه... و ماجرا پایان نیافت!!!سره کلاس زبان معلمه جوووونه و کلا و اصالتا ایرانی نیست اصن نمیتونه فارسی صحبت کنه!!!!باباش برزیلیه و خودش اهل فیلیپین ینی اونجا زندگی میکرده!!!!دیگههه هی غزل و کزل میخوند ما میگفتییم غ باباجاااااااااااااااااان غ غزززززززززززززززل غزززل غززززززززززل اونم هی میگفت کزل کزل کزل:))))))دیگه یکم دستش انداختیم و درس داد و وقتی داش مخشارو میدید با غزل رفتییم ته کلاس چون جمعیتمون کمه کلا تو کلاس5 نفریم انقد خوووووش گذشت کلیییییییییی سلفی گرفتیم گوشی غزل الاغم ایفونه(چه معنی مییییده بچه گوشیش آیفون باشه اصن؟؟؟ایش:))) )!!!!!!دوربینش عالی ینی!!!شونصدتا عکس با هزارتاااااا مدل ژست گرفتیم و با معلممون که داشت هوم ورکارو میدیم سلفی گرفتیم که بزاریم تو پیجمون و هی پز بدیم ماااااااااااااا معلممممممممممممم زبانموووون خارجکیههههه اصن!بلههههه ما شااااخیم و اینا:))))ازقیافه معلمه داد میزنه ایرانی نیست و من حدس میزنم فارسی بلده و خودش و به خنگی زده حالا بماند:))))


دیگه ازون عکسا یـــــه عکس خییییلی باحال شده بود خیییییییلییییاااا عکسه اینجوری بود که من نشسته بودم رو میز معلممون کلاهم رو سرم کجکی بعد اون قلمبه ایه سره کلاهم اویزون شده بود(ههههه) و چتریایه کوتاه ریخته بود یکمش بیرون و یه طرف"(فوووووق العاده شده بود ینی) بعد من داشتم لپ غزل میکشیدم(با چشمک) اونم با انگشتش چال رو گونه منو نشون میداد هههههه خندهههه از چشامون میبااااره ینی و غزل گذاشت تو پیجش معلم دینی مون لایکش کرد هههههههههه تو تلگرامم به غزل گفته شما قراره بیاید راهیان نور دیگههههه نههههههه؟؟؟غزلم زده تو ذوقش گفتهههه نهههههه ما اصن قیافمون به این حرفا میخوره؟؟؟:)))))کلا حالش و گرفته هرچند هیچکدوممونم نمیخواستیم بریم ولی خییییییییلی خوب شد حالش و گرفت دللللللم خنک شد انقد که ازش بدم میاد!!!!


وسط کلاس زبان یه آنتراک گرفتیم چون برف دیگه درشت میومد و شارژ گوشیا داشت خالی میشد برا اخرین سلفیاااا:))

 شال و کلاه کردیم اومدیم به هوای دشوری و اب خوردن وسط حیاط اموزشگاه یه دایره زدیم زیر برف با تیپای زمستونی و گوشیم دادیم به دختره که داشت میرف سرکلاس ازمون عکس گرفت چارتا سلفیم گرفتیم و چون داشتیم قندیل میبستیم از بوفه ی دمه اموزشگاه نسکافه خریدیم (فک کنم نیم ساعت از وقت کلاسمکون رفت)نشستیم دوباره دایره زدیم و هوووورتی نسکافه های داغ داغ و سرکشیدیم انقــــد چسبید یهو کلمونو از تو لیوان یه بار مصرفه نسکافه دراوردیم دیدیم معلممون وایستاده رو پله ها هههه دیگه صبا تعارف زد خانوم شما نمیخوردی؟هستا؟میرم میخرم؟بخدااا؟؟؟؟تعارف میکنید؟؟؟اونم نمیفهمید صبا چی میگه به انگلیسی بش گفتیم گف نه بیاید سره کلاس تا دوتا منفی نگرفتید:///دوییدیما:/!!!


اینم از یه روزه برفی و یــــــــــــــــــــخ و خوب با حال جسمی دااااغون و حال روحی عاااااالیییییییییییییییییییییییییییییی با یه روز تاخیر:)


و باز فهمیدم دوستای خوب یکی از نعمتای الهین:)مخصوصااااا اونایی که سر امتحاااااان عربی همروووو به ادم میرسونن و چکشم میکنن ببینن جایی و جا ننداخته باشیم مثلا(خواب بودم سره زنگ عربی چون کناره پنجره بودم زارت و زورت سلفی گرفتم با برف و باز گرفتم خوابیدم هههههه)



حال جسمی که اصلا مهم نیس ادم باید در هر شرایطی حال روحیش خوب باشه در "هر شرایطی"


همیشه و "در هر شرایطی؛حال روحیتون خوب دوستای گلم مرررررسی که حالم و پرسیدن ما بیدی نیستیم که با این بادا بلرزیییییییم بعله:)


۰ ۰
SHIVA gh.s
۰۴ آذر ۱۵:۱۲
😂😂😂وااااییییی عاشقتونم یعنی❤❤
ادرس اینستا(پیجتو)بدع لطفااا👽

پاسخ :

فداو:)

عزیزم فعلا تو اینستا فعال نیستم:)
ژولیوس باخ
۰۴ آذر ۱۱:۴۹
:)
بیشتر خاطرات خوب تو مدرسه رقم میخوره!

پاسخ :

دقیقا:)
Poker Face
۰۳ آذر ۲۳:۰۵
دقیقا اوضاع کلاستون یه چیزی مث اوضاع کلاس ماست:)) فقط اینکه من تو به اصطلاع خر زدن مث خودتم ولی تو بقیه موارد نه!ینی همیشه اون ته خلافه و شیطونه کلاسم من:دی
ولی اینو موافقم که دبیرستان دوره دووم عشق است اصن عاالی:)

پاسخ :

هههه دقیقا شیطونه کلاس من هستم ولی هییییی ارشاد میکنم دیگران و میدونین انضباط خیلی برایه من مهمه خیلی:)))))))

واقعا خیلی با جنبه ن بچه ها والا ما پارسال یه ادکلن بردیم مدرسه دهن مارو به هزار و سه روش سامورایی صاف کردن:///


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان