روزمرگی های یک نیمــــــچه روانشناس!

نگران فردایت نباش ،خدا از قبل آنجاست:)

اندر احوالات ضایه شدن امروز من...خدایا اون بالا نشستی منو ضایه میکنی دلت خنک میشه ها ؟؟؟؟

تازه یه ساعت بود خوابیده بودم آلارم مسخره گوشی مثه زوزه ی گرگ رف تو گوشم با یه فش آبدار و غلیظ که از خودم بعید میدونستم (تاثیراته نیلوعه میدونم)پاشدم رفتم صورتمو شستم ولی انگار چشام بهم چسبیده بود و باز نمیشد:////دفاعی خدا ازت نگذره چه به احوالاتمون آوردی یکم که گذشت داشتم دور خودم تو اتاق راه میرفتم و درس میخوندم در یه حرکت مونگولانه برگشتم سمت آینه بسم الللههههه این منم؟؟؟؟؟؟؟

نذارید از وضعیتم بگم....

نه بذارید بگم...

یکی از پاچه های شلوار تا زانو موها جنگل آمازون یه تیکه از استین کوتاه داخل شلوار یه تیکش بیرون چشای پف کرده و قرمز +کتاب قهوه ای رنگ دفاعی مث مطالبش =سحر

ووییییی به جن گفتم برو کنار بزار باد بیاد....

در همین احوالات به خودم زل زده بودم سپس با کمال آرامش خودمو پرت کردم رو تخت و گفتم "به درک"


والا گاهی لازمه ادم به چیزای بیخود بگه به درک وقتی نمیتونه کاری کنه چرا خودش و عذاب بده؟البته میدونم ربطی به وضعیت الان من نداره ولی من کلا گفتم:))))

اندکی بعد ساعت گوشی یه رب به هفت رو نشون میداد....

ساعت دیواری اتاق7....

و ساعت مچی 20دقیقه به هفت رو:////

با قیافه ی این مدلیانه(!) یه حامد پهلان گذاشتم و شروع کردم به حاضر شدن...

جلوی در خونه وایستاده بودم تا سرویس بیاد حالا پرنده ام پر نمیزنه پوووف...

ساعت هفت و رب...

هفت و بیس دیقه...

بوق بوق..

نشستم داخل تاکسی سبز جناب همتی و تققققق در ،درکمال تعجباتم یهو محکم بسته شد(این راننده هام که حساااس) و جناب همتی پیرمرد خوشرو با موهای گندمی و پیرهن سفید مایل به رنگ طوسی چرک با خنده گفت:

سلام دخترم چرا اینقدر عصبی حالا؟؟؟

آخه آقای همتی هفت و بیس و پنج دیقس این چه وضعشه دیر شد رف که:///

با لهجه شمالی گف:نه گل دختر ساعت 7و15دقیقس رادیو ام الان اعلام کرد...

اع؟؟

سری تکون داد که از صدتا فش برام بدتر بود میدونم حالا اون بدبخت منظوری نداشته ازون سر تکون دادن ولی من اسگولم همه چیو بخودم میگیرم

رسیدم مدرسه وارد که شدم همه بچه ها از بغل هم آویزون و درحال اشک و گریه و نصف دیگه درحال جابه جا کردن دفتر خاطره واس خاطره نوشتن بودن والا قبل و بعد امتحان دستم شکست بس خاطره نوشتم خودم که اعتقادی به این جنگولک بازیا نداشتم ولی بچه ها کچلم کرده بودن منم که دیگه میدونید مهربون(استیکر لبخند و چشمک همراه عینک دودی سیاه) واس همشون نوشتم...

 درحالی که معاون صدام میزد پشت میکروفن به سمت دفتر درحال رفتن بودم که احساس کردم معلقم رو هوا و ایکی ثانیه بعد با مخ پخش رو زمین شدم

ااااخخخخخخ اخ د اخه ینی چییییییی؟؟؟؟این کاشیای راهرو چرا این مدلیه اااااااه الان اگه با دوربین منو دیده باشن که روده بر شدن از خنده؟؟؟در همون حال درحال فک زدن با خودم بودم که نیلو و فاطی که از خنده مرده بودن بلندم کردن بیشوراااا چیش خنده دار بود والا شمام یه ساعت بخوابید اوضاتون از من بدتره.....

هیچی دیگه بلند شدم رفتم دفتر 

بله خانوم؟؟؟؟

سلامت کو؟؟؟

اااااه ااااااااه زر نزن سلامت بخوره تو سرتو (کمرمم که داشت منفجر میشد)

دونه دونه به 3 تا معاونا و مدیر سلامیدم (با حرص)مثلا دفتر معاونته همه اونجا جم شده بودن مدیر تو دیگه چرا...

بله خانوووووووووووووووووووووووم؟؟؟

اخم کرد و جواب نداد انگار ارث باباشو خوردم منم اخم کردم و تو دلم گفتم به چیزم...

میدونید فضای خفقانانه چیه؟؟؟؟؟فضاییه که من توش قرار گرفته بودم ینی میخواستم بمیرممممممم انقد گاف ندم امروز با این معاون اسگووووووول چفت پلشت اه چلوسیده سه نقطه ای://

اون یکی معاونه برعکس این خیلی مهربون و منطقیه برگشت گفت:سحر جان از شنبه تو و چنتا از بچه ها باید بیاید مدرسه برای کمک به توزیع کارنامه و..... از شنبه ی همین هفته؟؟؟


ااه ااااااااه ااااااااااااااااه ببینم به تابستونمونم میتونین گند بزنید یا نه سرتکون دادم و گورمو گم کردم سرجلسه و با بدخط ترین حالت ممکن ورقه رو با اون سئوالای آسون و آبکیش پر کردم و اولین نفر ورقمو دادم و رفتم...اه ینی چی من از چی عصبیم الان؟؟؟؟؟؟خخ چیزی نی خوابم میاد باز سگ شدم مثه اسگولا داشتم تو دلم با خودم حرف میزدم....

حتی خدافظیم نکردم از هیشکی چون داشتم بیهوش میشدم از خواب والا چ خدافظی ایی؟ما تو تابستون بیشتر همو میبینیم تا تو مدرسه به جانه خودم:)).

اومدم خونه یه دوش گرفتم و پریدم رو تخت درحال رفتن به خواب عمیق بودم که تلفن با اون صدای ........اش زنگ خورد....

والا مث تو این فیلمام نبود که بالای پاتختی باشه تلفن خونتون با یه آب پرتغال بغلش منه بدبخت خوابممم میاد ولم کنید اه چتونه باباااااا هی زنگ زنگ زنگ درحال غرغر تلفن و از زیر مبل یافتم برداشتم و داد زدم هاااااااااااااااااااان هااااااااان هاااااااان بابا ملت خواب ندارن از دس شما؟؟؟؟؟

سلام سحر جان....

آب دهنمو و همچین قورت دادم که صداشو اون یاروی بدبختم شنید....

میدونستم کیه ولی برای اینکه وقت بگذره که من فک کنم جواب این قوزمیت و چی بدم پرسیدم:

شما؟؟؟

راد هستم نشناختی سحر جان؟؟؟پدر سمانه و امیرحسین(این بابا همونیه که میخواس منو واس این پسره مونگولش بگیره واس همین شوکه شده بودم چون من هیچوقت تلفن و جواب نمیدم همیشه مامان جواب میداد اونم که مث همیشه سرکار پووووف)

بله بله خوب هستید بفرمایید؟؟؟

پدر منزل هستن؟؟؟

آره منزلن تو جیب منن بیا ورش دار اه....

نخیر رفتن شرکت...

باشه ممنون به همراهشون زنگ میزنم خواستم بگم7ماه رمضون افطار منزل ما دعوتید به پدر هم زنگ میزنم ولی اگر در دسترس نبودن بهشون بگید...

باشه چشم....

خدافظ

خدافظ

بوووووووق

اااه اوله صبحی باس بری تو مخم تو گلابییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟میموون اه اه گودزیلاااای کفتار شغااال گاااااو

از سردرد نتونستم بخوابم دیگه پاشدم یه لیوان آب خوردم نشستم سر لب تاب(روزه نیسم خب چیه) و نت گردیییی باز صدای رو مخ زنگ تلفن؟؟؟

سلوم نیلو...

سلاااام و زهره ماررر کجا رفتی؟

خونه....

نه باو؟؟؟؟

مرگگگگ....

فش سانسوری:))))

نیلو خفه چ خبر؟؟؟

هیچی شنبه باس با فاطی بریم مدرسه باز اه...

اع؟منم میام...

شهره بازی نیسااااااا میریم حمالی...

اسگول به منم گفته...

اع؟

ارررع...

باشه گم شو بعدن میزنگم بای

خدافظ...

همین دیگه این ماجرای از صب تا الان واااقعا گاهی اوقات میخوام بزنم خودمو له کنم بس که گاف میدم....

و دراخر میدونم باورش سخته ولی امتحانام تموم شششششششد هووراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

ماه رمضون مبارک:)

دعاهاتون قبول:)

التماااس دعاااای زیاااد سحر افطار و سحر منو یادتون نره اسم سحر  که میاد یاد من بیوفتین دعام کنیین:))

ببخشید دیگه نمیخواستم این پسته زیاد شه ولی شد دیگه ناراااااااحتی نخووووووووووون ایش:)))

۰ ۰
علیرضا یاغموری
۱۹ خرداد ۱۶:۰۰
اصن این زنگ ساعت خیلی خره |:
رسما وقتی خوابت عمیقه کرمش میگیره |:
دفاعی خدا ازت نگذره (پیشاپیش برا سال بعد) (:
اوخ اوخ
خواهرم درس میخوندی یا کشتی میگرفتی ؟ |:
من باس یه تماس ا خانواده حاصل کن
اینجوری بری جلو حداکثر یازدهم از دس میری |:
این نیلوع خانوم به شدت ارشاد نیاز داره ها
اون بارم من اخطار دادم (:
کلا بعضی وقتی باس همه چیو ول کنی فقط باخودت خوش بگذرونی
بیخیال درس فقط تفریح کنی
بیخیال چاقی فقط بخوری
بیخیال غم فقط برقصی
این ساعتارو بردار بکوب روهم تنظیم میشن |:
کلا آقای همتی داغون کرده ها (:
خب خواهرم دفاعی یه غلطی کرده چرا این بدبختو میزنی؟
بچه هاتون گریه میکردن |:
ما دفترچه هامون همش فیلتره (:
یه چیزایی توش نوشتن بی جنبه ها |:
بچه هاتون غمگین بودن |:
ما آ[رین روز شبیه دیسکو بود مدرسه
انقدر قر داده بودم 3 روز کمرم درد میکرد (:
کلا مدرسه از کاشی گرفته تا مدیر با آدم مشکل دارن |:
1 ساعت خوابیده بودی |:
به قصد کشت داشتی میخوندیا |:
معاونه یکمم حرف میزد الان انا الیه و انا الیه راجعون بودا ((:
بههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه (:
چه کار مفیدی برای عیام تابستان ((((((((((:
کلا مردم خوه تنها بودنی همه چی تو یخچالو این بساطاست |:
تلفن زیر مبل |:
راد بوده دیه خوخان که نیست ((((((:
اون پسره رو باس کبکیر داغ کرد تو حلقش ):
اوخ اوخ کلا گفتم دیگه اینا علائم بیماری مدرسه اس (:
طرف کلا از دس میره
یع سوال
مکالمه هاتون فیلتر نمیشه |:
لمجون مبایک
خب دعا هم میکنیم

پاسخ :

ارعععععععع گاوه گاااو

اوه اوه شما دفاعی دارین سال دیگه ما که رفتیم:))))))){استیکر چشمک}

خودمم نفهمیدم دقیقا چیکار میکردم خخخ اعجوبه ام منننننننننننننن:))))

خخخ 

خخخخخخخ اره بش گفتم یه چیزی گف بگذریم.:))))


اره حال ما گفتیم به درک و بیخیال ولی برادر من رقص چیه تو ماه رمضووون او او او:)))))))


خخخخخ من هلاک این همتی ام عصن:))

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ شمام مگه دفترچه خاطرات دارین؟؟؟؟؟ینی واسه هم خاطره مینویسین:)))))))چ باحال

خخخخ خوشبحالتون

مدیر و معاون بماند ولی کاشی دیگه چرا؟؟؟؟؟؟؟

خخخ ادم حرصش میگیره همه امتحانامو خوب دادم حالا این دفاعی معدل و بیاره پایین اخرشم چ سئوالایی داده بودن سه نقطه ایاااااااااااااااااااا

ایی کاش اون بود بباو بدم میاد ازشووووووووووووون

ووییی دیلاغ بدبخت استغفرالله دهنم و هی میخوام وا نکنم....

چرا مکالمه هامون سانسوریه من قسمتای مجازشو میزارم :)))


ree raa
۱۹ خرداد ۱۲:۵۳
این دفاعی رو امسال هر وبلاگی رفتم و داشتنش در حال نالیدن بودن:)) من نمیدونم چرا زمان ما سخت نبود اخه:/ کلی واسمون حذفش کرده بود ،اینا چقدر جدی گرفتن! نکنه هماهنگه اصن؟:/

در کل رچی بود گذششششششششت و تموم شد و اون بدرکی که گفتی کاملا پسندیده بود:)) 
روزای گرم و پر از خوشی و لذت رو  آرزومندیم^ـ^تابستان خوش! تابستان مبارک !

پاسخ :

خخخ تو فقط یه خط از این کتاب بخون من بت میگم چه شکلی میشی:))خییییلی سخت شده الان طاقت فرسا عصن....شانس نداریم که ما عصن:///

اره باو تموووووووووم شد هوراااااااااا خخخ دوس داشتی والا بیا یکی دیگه:

"به درررررررررررک" 

اخ چه حال داد:)))))))

فدامداااااااا  من نیز چقد تو ماهی عصن^ـ^
علی رحمانی پور
۱۹ خرداد ۱۲:۴۵
سلام
خوب مینویسی ولی آخری نفهمیدم داستان ها واقعین یا با دخل و تصرف زیاد!
به هرحال بااینکه طولانی بود خوندم
دفاعی هم چه غوغایی مردامسال

پاسخ :

سلام ممنونم..

نه واقعیه همش:///

ممنون بازم:)

دفاعی که ترکونده بود امسال:))
|: Ar2 Cl3
۱۹ خرداد ۰۱:۴۶
خیلی داغونه  -_____-

پاسخ :

آره خعلی.‌‌:|
آرین :)
۱۹ خرداد ۰۱:۲۳
آها نمیدونم کلا این روزا همه رو با همه اشتباه میگیرم اون یکی دیگه بود کرمانی بود :|

خوب خداروشکر اینجا که تاحالا شاهد همچین فجایعی نبودم :))))

+: تو هم از موقعی امتحانا تموم شد حوصلت یه جوری داغون نشد؟ من حس عجیبی دارم :\

پاسخ :

خخخخ

اره چراااا؟!الان یه مدلیم خوشحالم ولی خوشال نیستم انگار حس هیچی نیس یه جوری نی؟!
...بُز بُزیـ جوووووووووووونـ...
۱۹ خرداد ۰۰:۵۴
عههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

این چرا انقد طولانیه
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کف کردم
هعییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی


پاسخ :

خخخخخخ گرررم نوشتن شدم دیه حواسم نبود ببخشید:')
آرین :)
۱۸ خرداد ۲۳:۵۱
از اونجایی این خط اوله حدس میزنم نظرم طولانی باشه :/
اولش که پستت در اوج بی حسی اومدم صفحه مرور گرو ببندم که نمیدونم چی شد که نشستم به خوندن :/
منم زمان امتحانا کم میخوابیدم مثلا تا ساعت 4 مجبور بودم بیدار باشم بعد ساعت 6 بلند شم  :|
بعد از امتحان عین این جنازه ها ساعت 9:30 یا این حدودا میرسیدم خونه تا میرفتم بکپم دیییینگ تلفن از اون سر خونه منم این سر خونه رو تخت :| جواب میدادم دوباره میرفتم تو تخت دییینگ تلفن  :/ این پروسه تا ده ده نیم ادامه داشت حالا میومدم بخوابم برادرم بیدار میشد و از اونجایی خواباشو کرده بود یا منو اذیت میکرد نمیذاشت بخوابم یا صدای اون آهنگ کوفتی رو تا ته میبرد بالا  :|
من هنوز تو کتم نمیره که چجوری یارو اومده برای بچش تورو بگیره :|  تو این سن آخه؟  :|||| تو مگه کرمانی نبودی؟  :\
به حق چیزای ندیده!! :/
چه مدرسه گ*ه*ی دارین :| کارنامه رو خودشون نمیتونن پخش کنن آخه؟  :|

همه اینایی گفتی از تو هم مبارک  ^_^

پاسخ :

خخخ منم فک نمیکردم پستم اینقد طولانی شه ولی شد (⌒_⌒)
اااه انقد بدم میاد تو اوج خوابم یکی اهنگ بزار اونم‌با صدای زیاد (o_o)
من خودمم تو کتم نمیره الاااااغه بیشور اه عصن دربارش حرف نزنیم غیبت میشه منم که میدونی که چقد چیزم:')
نع من تهرانم منو با کی اشتب گرفتی خخخ(^_・)
نمیدونم حالا چیکار دارن ولی فک کنم واس کارنامه باید باشه دیگه حدسی گفتم حالا میرم‌ببینم چیکارم داشتن میام‌میگم
خخخ تچکرررررات(^.^)/
بهار پاتریکیان D:
۱۸ خرداد ۲۳:۰۹
چقد دلت پره دختر :)))
ولی قاموساً پوکیدم ، پاچیدم از خنده سر اون تلفنه :))))

پاسخ :

پوووووف زیادی معلومه؟؟!!

خخخ چاخلصم (^_^)
رهگذر ...
۱۸ خرداد ۲۱:۴۸
عزییییزم
فیلم سینمایی بود انگار
خب تبریک میگم امتحاناتت تموم شد
بازم تبریک میگم ماه رمضون رو
بازم تبریک میگم ک تبریک گفته باشم

یه چیز در گوشی ام بگم...
نه بمونه بعدا میگم
حالا تازه با هم آشنا شدیم :)

پاسخ :

مرسی
بازم مرسی
کماکان مرسی
همچنان مررررسی
اعععع؟!شومام بعله که8-)

مردم از فضولی که<3
فرشته ای ب نام فائزه ...
۱۸ خرداد ۲۱:۲۱

ناراحت نباش

پاسخ :

چش چشB-)
مسافر هستم
۱۸ خرداد ۲۰:۳۳
ای ای ای
امان از دوست نا باب
خخخخخخخخ

پاسخ :

خخخخخ ولی چ ربطی داش؟!
بابا لنگ دراز
۱۸ خرداد ۲۰:۰۶
بابا ریلکس
چقدر فحش :|
این دنیا ارزش نداره بابا :/

فحش ندید خب :/

پاسخ :

خخخخ ببخشید کلا تو دنیای بیرون ازینجا نمیشه تخلیه کنم خودمو 

چشم چشم رعایت میکنم:)
Tamana .....
۱۸ خرداد ۲۰:۰۴
تتابستونم نداریم که خخخخخخخخ

پاسخ :

نداریم بقرااااان که نداریم:"(
فرشته ای ب نام فائزه ...
۱۸ خرداد ۲۰:۰۱
حرص نخووووووووور

پاسخ :

نمیشه که نمیشششششه نمیشششششه نمیششششششششه باو نمشیشه نمیشششششششششششششششه
bahar ...
۱۸ خرداد ۱۹:۵۰
حرص نخور(((((:

پاسخ :

چشم:)
♠Mãh§â♣ ...
۱۸ خرداد ۱۹:۴۹
همچنین ^_^
Lady cyan ※※
۱۸ خرداد ۱۹:۴۵
به مولا کلش رو خوندم الان چشام فقد حرفای سحر رو میبینه وای سرم رف... 
مهمونی هم که میری خوش به حالت بابا سحر:-)
مبارک باشه تموم شدن امتحانا مبارک باشه اومدن ماه رمضون:-)
خخخخخخخخ:-)

پاسخ :

خخخخ نه جدی؟؟؟سرت رف ینی چی؟؟:///ینی بد بود:(

بمیرمم نمیرم ب همییییییییین برکت نمیروم هرجا برم اونجا نمیرم با اون پسر هیزشون 

مباارک مباااارک مباااارک هورااااااااااااااااا

خخخ مرسی همشو خوندی بوووووووووس
طاها میرویسی
۱۸ خرداد ۱۹:۴۴
دفاعی بد بخت :|
اینهمه فحش نخورده بود تو عمرش
جنه اومد بترسونت دیده گفته این خودیه!
رفت :))

پاسخ :

خخخخ اره  حقشه

بازم خخخخخ
سیّد محمّد جعاوله
۱۸ خرداد ۱۹:۴۳
متشکرم
نارینم :)
۱۸ خرداد ۱۹:۴۱
خدا ^_^
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
•به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...
فقط و فقط
برای مقداری آرامش...
اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)

•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان